ام سلمه خطاب به عايشه - زندگانی سیاسی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی امام علی (ع) - نسخه متنی

علی علامه حائری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ام سلمه خطاب به عايشه


آيا به ياد دارى، روزى كه من و تو در سفر با پيامبر ''ص'' بوديم و على ''ع'' كه همواره كفشهاى پيامبر را وصله مى زد و لباسهاى او را تميز مى كرد، در آن روز به وصله زدن كفشهاى پيامبر ''ص'' مشغول بود. پدرت ابوبكر به اتفاق عمر آمد و اجازه ورود خواست، من و تو پشت پرده رفتيم و آن دو موضوعاتى را با پيامبر در ميان گذاشتند و سپس گفتند:

اى رسول خدا، ما نمى دانيم چند سال ديگر در ميان ما خواهى بود، از اين رو ما مى خواهيم بدانيم كه جانشين شما چه كسى خواهد بود تا بعد از شما او پناهگاه ما باشد.

پيامبر به آنها فرمود:

من مى دانم كه او چه كسى مى باشد و اگر بگويم به شما همچون بنى اسرائيل كه از گرد هارون متفرق شدند از گرد او پراكنده خواهيد شد، آنها ساكت شدند و سپس بيرون رفتند.

آن گاه ما نزد پيامبر رفتيم و تو كه از همه ى ما نسبت به رسول خدا جسورتر بودى گفتى:

اى فرستاده ى خدا، چه كسى را بر آنها جانشين خودخواهى نمود؟

پيامبر ''ص'' فرمود، كسى را كه كفش مى دوزد.
ما نگاه كرديم و تنها على را ديديم، تو گفتى: اى رسول خدا - ما جز على كسى را نديديم.

فرمود آرى، همان است - عايشه گفت: آنچه تو مى گويى به خاطر دارم، آرى به ياد دارم اى ام سلمه [ همگام با پيامبر، نوشته بحرالعلوم ص 80 و 81 بايد توضيح داده شود كه مساله جانشينى پيامبر از سالهاى قبل از رحلت پيامبر مطرح بوده است. ام المومنين عايشه، ابابكر و عمر از انديشه ى آن فارغ نبودند. ]

در بررسى گزارش تاريخ مى توانيم دريابيم كه ابوبكر و عمر در حيات پيامبر با مساله جانشينى رسول خدا ''ص'' بيگانه نبودند و در هر فرصتى در اين مورد انديشه مى كردند و شايد اين مساله را از ضروريات اسلام مى دانستند و به همين جهت با توافق كامل آن را دنبال مى كردند. چنانكه در نخستين برخورد با انصار كه طرفدار انتخاب جانشين پيامبر در ميان خود بودند، دستهايى از آستين بيرون آمد و على را در مقابل افرادى قرار داد كه با او رقابت دارند.

كارگردانان اين صحنه در حيات پيامبر همواره در انديشه بودند كه نگذارند از بنى هاشم كسى به جانشينى رسول خدا ''ص'' برگزيده شود. آنها مى دانستند كه از ميان بنى هاشم تنها على است كه ارتباطش با پيامبر همچون رابطه ى هارون با موسى مى باشد. [ اهل تسنن مى گويند احاديث مقام هارونى جنبه ى خصوصى دارد و در غزوه تبوك گفته شده و دليلى بر عموميت آن ندارد - شب هاى پيشاور ص 310 ابن اسحق روايت كرده است كه حديث مقام هارونى را سعد بن ابى وقاص براى او نقل كرده است و او گفت كه خود از رسول الله ''ص'' شنيده است كه به على فرمود - ابن هشام ص 325 ج 2. ]

آنان خوب مى دانستند كه على همان كوه بلندى است كه نهرهاى فضيلت و دانش از آغوش او سيل آسا فرومى ريزد و كسى را ياراى برابرى با او نيست. دانسته بودند تا على زنده است كسى شايسته امامت نمى باشد. پس شتاب كردند، تا على با تمام عظمت و ارزشهايش در تنهايى بماند و در ظلمتى كه پيران را فرسوده مى كند و جوانان را پژمرده و پير مى سازد قرار گيرد تا بتوانند جامه ى خلافت را بر تن خود استوار نمايند.

و حال آن كه:

و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى [ نهج البلاغه - خطبه 3 ''و حال آن كه مى دانست من استوار دارنده ى خلافت هستم "همچون ميله اى كه آسياب بدان استوار و پايدار است. ]

با اين همه حق على ''ع'' ناديده گرفته شد.
على ''ع'' هم فرمود شانه از زير بار خلافت خالى كردم و پهلو از آن پيچيدم و در اين كار ژرف انديشيدم آيا پيكار كنم يا صبر پيشه سازم - ديدم شكيبايى خردمنديست [ نهج البلاغه - خطبه 3 ''و حال آن كه مى دانست من استوار دارنده ى خلافت هستم "همچون ميله اى كه آسياب بدان استوار و پايدار است"''. ]

چنانكه تاريخ نشان داد 25 سال حق على، ميراث على تاراج شد.

/ 63