آغاز مخالفتها در آغاز خلافت - زندگانی سیاسی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی امام علی (ع) - نسخه متنی

علی علامه حائری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آغاز مخالفتها در آغاز خلافت


برنامه على '' ع '' برنامه دگرگونى زيربناى اقتصادى و اجتماعى كشور اسلامى بود ، بندگان سياه پوست خدا احساس كردند كه همچون ديگران آزادند و مى توانند از حقوق و مزاياى اجتماعى در چارچوب قوانين اسلام بهره مند شوند .

پرهيزكاران تهيدست و بينوا دانستند كه على پناهگاه بيچارگان و ستمديدگان است و دلهاى سخت و دستهاى غارتگر صاحبان زر و زور ديگر نمى توانند سرنوشت آنها را به دست داشته باشند . بزرگ زمين داران و صاحبان ثروتهاى فراوان و طبقه حاكمه اى كه در فساد دستگاه حكومت عثمان ذى نفع بودند پس از كشته شدن عثمان ، به فراوانى احساس خطر كرده بودند و با اعلام برنامه حكومت على ، به يكديگر نزديك شدند و براى از پاى درآوردن امام على '' ع '' به مطالعه پرداختند . اينان چه از پيش و چه بعد از روى
كار آمدن اميرالمومنين '' ع '' با معاويه و ديگر نيروهايى كه مى توانستند در مقابل امام ايستادگى كنند در ارتباط بودند .

به نظر مى رسد كه معاويه نخستين كسى بوده كه مى خواست براى مدتى هر چند كوتاه مقام خود را حفظ نمايد تا اوضاع را به طور دقيق بررسى كند و فرصت لازم را به دست آورد از اين رو مغيره بن شعبه كه شايد از زيركان عرب بود بنا به خواهش معاويه و يا روى انديشه ى خود يا براى اين كه خويشتن را نزد اميرالمومنين مطرح كند و نظر او را نسبت به خود بداند در نخستين روز خلافت ، خدمت امام رفت و نظر حضرت را در مورد والى شام جويا شد .

على '' ع '' مى فرمايد كه من او را شايسته حكومت بر مسلمانان نمى دانم و اگر كسى گويد كه صلاحيت او توسط عمر تاييد شده است بايد بگويم كه معاويه در ايام عمر از يرفاء غلام سياه عمر ، بيشتر از عمر مى ترسيد .

قيام مردم براى اين بود كه معاويه و امثال او از كار بركنار شوند و رنگها از چهره اسلام پاك گردد از اين رو من او را منفصل مى كنم .

مغيره گفت يا اميرالمومنين ، اعتقاد من اين است كه درباره ى معاويه بايد بيشتر انديشه شود و انجام كارها همراه با جزم و احتياط باشد . معاويه داراى نيروى مجهزى است و مردم شام از او شكايتى ندارند و به طور كلى شام در اختيار او مى باشد و با آشنايى كه به روحيه ى او دارم ، بى شك معاويه در مقابل حكم عزل خود ايستادگى مى كند . با آشفتگى كه در كشور پهناور اسلامى وجود دارد آيا بهتر نيست كه اميرالمومنين لااقل يكى دو سال با معاويه مدارا كند تا او به نام اميرالمومنين از مردم شام بيعت بگيرد و امام هم فرصت پيدا كند تا حكومت خود را در تمام قلمرو كشور اسلامى مستقر نمايد و آن وقت به كار معاويه پردازد .

على '' ع '' در پاسخ مغيره فرمود : '' من در دينم مداهنه نمى كنم و حتى دو روز هم اجازه نمى دهم كه معاويه بر جان و مال و عرض مسلمانان مسلط بماند . ''

شايد در مدينه شايعاتى بود كه مولى در نظر دارد افرادى همچون عثمان بن حنيف را براى بصره و عماره بن شهاب را براى كوفه و عبيدالله بن عباس را به سمت والى يمن و قيس بن سعد را به سمت والى مصر ، سهل بن حنيف را براى شام اعزام دارد يا كسى از جريان انتصابات باخبر نبود و مغيره بن شعبه در پى ماموريت خود فرداى آن روز ديگر



بار به خدمت امام رفت ولى اين بار گفت من در آنچه اميرالمومنين درباره ى معاويه فرمودند به دقت مطالعه و انديشه كردم و به اين نتيجه رسيدم كه نظريات و تصميمات امام از هر حيث بجا و قابل تحسين است .

مغيره از نزد امام خارج شد ، ابن عباس كه از مكه مراجعت كرده بود مغيره را هنگام خروج از خانه امام ديد و همين كه خود به خدمت اميرالمومنين '' ع '' رسيد ، حضرت مذاكرات و نظريات مغيره را درباره ى معاويه براى ابن عباس اظهار نمود و تصميم خود را درباره والى شام بازگو فرمود .

ابن عباس عرض كرد : استنباط من آن است كه ديروز مغيره از روى خيرخواهى و حسن نيت سخن گفت ، ولى امروز به سياست روى آورد و خواست كه اميرالمومنين را از خويشتن خوشنود كند . نظر من آن است كه بايد با معاويه به نرمى رفتار شود و از برانگيختن او عليه حكومت و خلافت پرهيز كرد ولى براى امام مقدور نبود كه معاويه را در پست خود باقى بگذارد ، زيرا مردم مى دانستند كه على '' ع '' به كرات از عثمان خواسته بود كه پيشنهاد انقلابيون را در خصوص عزل معاويه قبول و اجرا نمايد و اينك كه خود زمام امور را به دست گرفته است چگونه از خواسته ى مردم به لحاظ مصلحت انديشى چشم مى پوشد .

تاريخ يك نكته را فراموش كرده است ، در همين كتاب سخنان معاويه در مسجدالنبى را خوانديد - لحن سخنان اميرالمومنين را مى خوانيد - نكته ى مهم اين است كه على با ابوسفيان ها و معاويه ها سازش ندارد و خوشش نمى آيد .

على به دنبال اعلام برنامه ى خود ، دستور داد اسلحه هايى كه در سراى عثمان بود و از آنها براى تسلط بر مسلمانان استفاده شده است ضبط نمايند و از قطائع [ قطائع زمين هايى است متعلق به بيت المال و امام مى تواند آنها را در اختيار مسلمانان نيازمند و سزاوار جهت بهره بردارى واگذار كند نه اين كه ملك آنها نمايد بلكه بايد سالانه خراج اندكى دريافت كند. ] خلع يد شود و شترهاى قيمتى كه از مال صدقه بود و عثمان آنها را به تصرف خود درآورده بود به بيت المال باز گردد . اين اقدام اميرالمومنين درباره ى اموال و قطائع عثمان ، بنى اميه را به هيجان آورد تا جايى كه آثار شومى در پى داشت .

هنگامى كه ماموران على '' ع '' اموال و شتران عثمان را ضبط مى نمودند و به بيت المال تحويل مى دادند ، وليد بن عقبه كه برادر مادرى عثمان بود اشعارى سرود كه بنى اميه را
به خروش آورد .

اما اميرالمومنين بدين هيجان توجهى نفرمود و چون اموال مزبور را از بيت المال مى دانست ، دستور ضبط و تحويل آنها را به بيت المال صادر كرد و از پيامدهاى آن نهراسيد .

عمروعاص كه از مخالفان عثمان بود و در شهر ايله از نواحى شام اقامت داشت وقتى شنيد كه مردم با على بيعت كردند نامه اى به معاويه نوشت و او را تحريك كرد كه به خونخواهى عثمان برخيزد و در نامه ى خود اضافه كرد با تمام توانى كه دارى در انديشه كار خود باش ، چه اگر فرزند ابوطالب بر تو دست يابد همچون شاخه ترى كه به آسانى از پوست برهنه خواهد شد ، تو را از آنچه كه در قبضه ى خوددارى برهنه خواهد كرد . بى شك اگر امروز به درستى انديشه نكنى و فرصت را از دست بدهى اطمينان داشته باش كه فردا بايد بابت اين سهل انگارى بهاى گزافى را پرداخت نمايى . [ نامه عمروعاص و مفاد آن - حائز اهميت چندانى نيست كه در تاريخ ذكر شده و ديگران هم مانند او به معاويه تذكر دادند - عمروعاص در حكومت معاويه سعى كرد از خود ترويج نمايد. ]

معاويه به نزد او كس فرستاد و عمروعاص پيش وى رفت ، معاويه بدو گفت با من بيعت كن ، گفت نه به خدا دينم را به تو نمى دهم مگر از دنياى تو نصيبى ببرم ، معاويه پرسيد چه مى خواهى ، عمروعاص پاسخ داد اگر مصر را به من بدهى معامله خوبى كرده اى و پيرى را كه به كار خواهد خورد به دست مى آورى . معاويه پذيرفت و نامه اى در اين باب نوشت . بنابراين يكى از كانون هاى سياسى و برنامه ريزى عليه خلافت على در شام تشكيل شد .
عده اى از بنى اميه با اميرالمومنين بيعت نكرده بودند از جمله سعيد بن عاص و مروان بن حكم و وليد بن عقبه بن ابى معيط .

مردمى كه مى دانستند كه احاكم على بزودى آنها را در بر مى گيرد با يكديگر مشورت كردند . وليد را به نمايندگى انتخاب كردند و به نزد اميرالمومنين فرستادند . [ مهمترين نگرانى قريش از على بن ابيطالب '' ع '' در خصوص برنامه هاى اقتصادى اميرالمومنين بود . گرچه على '' ع '' نتوانست تمام گفته ها و برنامه هاى خود را كه در نخستين روز خلافت اعلام كرده بود اجرا نمايد ولى همان گفتار آنچنان وحشت در قريش ايجاد كرد كه تاريخ مى گويد عمروعاص به معاويه نوشت كه على تو را از آنچه دارى برهنه خواهد كرد . على از بطن انقلاب برخاسته بود و انقلاب را سرلوحه حكومت قرار داد ، على انقلابى بود و انقلابى ماند تا به خداى كعبه ملحق گرديد. ]
وليد با چند نفر نزد على '' ع '' آمد و گفت :

يا ابوالحسن ، خوددارى ما از بيعت با تو براى اين است كه خوب مى دانى ، ما كه اينجا نشسته ايم به واسطه ى سوابقى كه با تو در جنگهاى اسلام داريم دل خوشى از تو نداريم و غالبا هر كدام از ما يك نفر را داريم كه در آن وقتها به دست تو كشته شده است .

پدر من را دست بسته گردن زده اى و خودم را حد زده اى ،
ولى ما از اين جهت صرفنظر مى كنيم كه به شرايط ما توجه كنى و آن را بپذيرى و آن وقت با تو بيعت خواهيم كرد .

'' يكى اين كه به گذشته هر چه شده كارى نداشته باشى و برنامه تو براى آينده باشد ، بعد از اين هر طور كه مى خواهى عمل كن ، دوم قاتلان عثمان را كه الان آزاد هستند به ما تسليم كن كه قصاص كنيم و اگر هيچ كدام را قبول نمى كنى ، ما ناچاريم برويم به شام و به معاويه ملحق شويم . مولى فرمود ، اما موضوع خون هايى كه در سابق ريخته شده خونى نبوده كه به واسطه كينه شخصى ريخته شده باشد ، اختلاف عقيده و مسلك بود ، ما براى حق مى جنگيديم و شما براى باطل ، حق بر باطل پيروز شد ، شما اگر اعتراض داريد ، خونبهايى مى خواهيد برويد از حق بگيريد كه چرا باطل در هم شكست و نابود شد . اما موضوع اين كه من كارى به گذشته نداشته باشم اين در اختيار من نيست بلكه وظيفه اى است كه خداوند آن را به عهده من گذاشته است . اما مساله قاتلين عثمان ، اگر من وظيفه خود مى دانستم كه آنها را قصاص كنم خودم " در نخستين روز خلافت " قصاص مى كردم . '' به نظر مى رسد منظور اين است كه هم قاتلين معلوم نيستند و هم مساله قابل قصاص نيست ''

وليد بعد از شنيدن اين بيانات صريح و قاطع بازگشت و سخنان امام را به هم مسلكان خود بازگو كرد ، آنها هم حركت كردند و رفتند و تصميم خودشان را عليه على '' ع '' آشكار نمودند و مخالفت و دشمنى خودشان را علنى كردند .

عده اى از اصحاب اميرالمومنين '' ع '' همين كه از جريانها واقف و مطلع شدند گروهى را تشكيل گرديد و عليه زعامت على تخريب و تحريك مى كنند ، آمدند خدمت مولى و عرض كردند عامل عمده اى كه سبب شده اينها ناراضى بشوند و گروهى را تشكيل بدهند مساله اصرار تو بر عدل و مساوات است و حتى قضيه قاتلين عثمان هم بهانه و سرپوشى است روى اين كار و مى خواهند مردم عوام را بدين وسيله تحريك كنند .
بعضى گفته اند مالك اشتر يكى از اين پيشنهاد كنندگان بود يا اصلا پيشنهاد كننده خود مالك بود ، به هر حال مقصود از اين پيشنهاد اين بود كه اگر مى توانى در اين تصميم خود تجديدنظر كن '' [ بيست گفتار - شهيد مطهرى ص 18 . ]

بيعت با على در شهرها ادامه داشت . ابوموسى اشعرى از مردم كوفه براى اميرالمومنين بيعت گرفت و مردم كوفه هم استقبال فراوان كردند ، عبدالله بن عامر كه از جانب عثمان حكومت بصره را داشت فرار كرد . حارث بن قدامه سعدى از مردم بصره براى على بيعت گرفت و عثمان بن حنيف انصارى از جانب مولى مامور خراجگيرى شد .

طلحه و زبير از على '' ع '' اجازه ى عمره گرفتند . امام به آنها فرمود كه شايد مى خواهيد به بصره يا شام برويد . آن دو قسم خوردند كه جز مكه مقصدى ندارند .

عايشه در مكه مركز مخالفت با على '' ع '' را به وجود آورد طلحه و زبير به قصد آن كه به عايشه ملحق شوند به مكه حركت كردند .

ابن عباس آنها را در نواصف ديده بود كه ابوسعيد بن حارث بن هشام با گروهى از جوانان قريش همراه آنان بودند .

يعلى بن منيه كه از جانب عثمان حاكم يمن بود از آنجا به مكه آمد و به عايشه و طلحه و زبير و مروان حكم و كسانى ديگر از امويان برخورد كرد و به آنها ملحق شد .

يعلى كه از جمله كسانى بود كه مردم را به خونخواهى عثمان تحريك مى كرد . چهارصد هزار درهم با لوازم و سلاح در اختيار عايشه و طلحه و زبير گذاشت و شتر موسوم به عسكر را كه از يمن به دويست دينار خريدارى كرده بود براى عايشه فرستاد .

عايشه و طلحه و زبير مى خواستند به سوى شام بروند ولى ابن عامر مانع شد و گفت كه معاويه پيرو و مطيع شما نخواهد شد و پيشنهاد كرد به سوى بصره حركت كنند زيرا من در آنجا نيروى انسانى كافى دارم كه مى توانم در اختيار شما بگذارم .

ابن عامر يك صد شتر و وسائل و لوازم ديگر در اختيار آنها گذاشت . بر اثر اين كوششها نيرويى در حدود /600 نفر جمع نمودند و براى حركت به سوى بصره آماده كردند . [ مروج الذهب ص 714 - 710. ]
معاويه هم از پيش به زبير نوشته بود كه به سوى كوفه حركت نمايد بنابراين نيروى مقاومت در مقابل على در شام و مكه به وجود آمد كه بزودى به شكل نيروى جنگى در ميدانهاى جنگ حاضر خواهند شد .

اميرالمومنين درباره مخالفان خود مى فرمايد :

اينان در كار خود به شيطان روى آوردند و به او اعتماد كردند و شيطان كه نماينده ى نادانى و جهل است با آنها شريك شده و در سينه هاى آنها تخم گذاشته است و با آنها آميزش كرد تا فرمانبردار او شدند .

اينان به مركب گمراهى و ضلالت سوار شدند و سخن نادرست را به گفتارهاى گوناگون نسبت دادند . [ برداشت از خطبه 7 نهج البلاغه. ] آن روز كه على گفته بود :

'' اگر بيم تفرقه در امت نبود و بازگشت مردم به كفر و تباهى انديشه ام را به خود مشغول نمى داشت هرگز به صبر تن نمى دادم و رفتار ما به گونه اى ديگر بود . با امروز فرق و تفاوت بسيار دارد . امروز على مى داند كه در مقابل او باطل ، لباس حق به تن كرده و ام المومنين و دو صحابه ى بزرگ پيامبر كه خود را به دنيا فروخته اند به راهى افتاده اند كه كسى جز او كه در دامن وحى تربيت شده است نمى تواند باطل را از جامه حق نما خارج كند و بيرون آورد . ''

بنابراين على '' ع '' قاطعانه عمل كرد و با پيمان شكنان به نبرد پرداخت تا كتاب و سنت را زنده نگهدارد و آنان كه به خدا نافرمانى كرده اند ولى قابل هدايت هستند به راه راست برگردند و سبك بار شوند .

/ 63