زندگانی سیاسی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی امام علی (ع) - نسخه متنی

علی علامه حائری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خود حمل مى كردند به راهنمايى مشعلدار كه در پيشاپيش او در حركت بود به همراه اين قافله ى كوچك، كوچه هاى مدينه را پشت سر گذاشت و هنوز چيزى از شب نرفته بود كه او به خانه پيامبر رسيد و قدم به آن خانه گذاشت.

ساعتى در آن خانه به سر نبرده بود كه فرستاده ى خدا براى مذاكره با پيروانش از خانه خارج شد و تا سحرگاه نتوانست به خانه مراجعت كند.

عايشه نخستين شب را در خانه ى پيامبر در اطاق سوده سپرى كرد، سوده دختر زمعه زن بى پناه و بى سرپرست و سالمندى بود كه رسول اكرم بعد از وفات خديجه او را به عقد خود درآورد.

اطاق سوده از نظم و سادگى برخوردار بود و به عايشه ى جوان شروع يك زندگى ساده و روحانى را تعليم مى داد. آن شب فرصتى دست داد تا عايشه از آرزوهاى شيرين خود سخن گويد. او به سوده گفت:

من براى اين كه از تنهايى نجات يابم و شريكى در زندگى خود پيدا كنم شوهر نكردم، بلكه من از اين جهت زوجه ى پيامبر اسلام شدم تا بتوانم آنچه در سر دارم و در آرزوى آن هستم بدان برسم.

آرزوى من تحصيل قدرت است و اگر خداوند نمى خواست كه من به جاهاى بزرگ برسم مرا اين گونه مستعد خلق نمى كرد.

منظورم از داشتن استعداد، آن نيست كه من روز به روز زيباتر مى شوم، من مى دانم زيبايى كه من از آن برخوردارم مزيت آنچنانى نيست كه پايدار بماند، آنچه جاويد خواهد بود مزاياى معنوى است كه همواره بعد از دوره جوانى قوت مى گيرد و بهتر و بيشتر نمايان مى شود.

عايشه اضافه كرد كه من ترديد ندارم دين اسلام دين خداست و جهانگير خواهد شد و پيامبر مردى قوى و سالم است و ازدواج او با من كه دوشيزه هستم همراه با فرزندانى خواهد بود و بى شك اگر پسرى از صلب او و بطن من چشم به جهان گشايد از تمام صفات برجسته ى ما دو نفر برخوردار است. آن پسر بعد از رسول خدا پيشواى مسلمين خواهد شد و من او را در كارها ارشاد خواهم كرد و به دست وى بر شرق و غرب عالم حكومت خواهم نمود.

شايد اين انديشه در خانه ى ابوبكر وجود داشته و به وسيله ى مادر و يا پدر و يا هر دو آنها
در انديشه ى عايشه جايى بس عميق گرفت و به صورت آرزوى شيرينى درآمد تا پايه ى اصلى ازدواج او با پيامبر گرديد.

سوده بارها مى گفت كه عايشه از روزى كه همسر رسول خدا شد تا زمانى كه پيامبر در اين جهان به سر مى برد همواره در اين آرزو و انديشه بود كه از پيامبر صاحب پسرى شود تا بعد از رسول خدا خليفه مسلمين گردد و به دست او بر كشور پهناور اسلامى حكومت كند.

عايشه در فكر فرمانروايى و برنامه ريزى براى تحقق آن بود و هميشه طورى رفتار مى كرد كه اگر صاحب پسرى شد از احترام لازم برخوردار باشد و مهاجر و انصار و بزرگان قبايل عرب حسابى جدا از حساب ساير زنان پيامبر برايش باز كنند و تحت جاذبه ى نيروى معنوى او باشند.

عايشه در آغاز زندگى با رسول خدا زنى خوش خلق و خنده رو و با محبت ولى مغرور بود. او از زمانى كه دريافت نمى تواند صاحب فرزند شود رفتارش تغيير كرد و ديگر با زنان پيامبر مثل گذشته خوشرو و خوش زبان نبود.

در احوال عايشه نوشتند كه او داراى مزاجى عصبى و سخت و تند و سركش بود. حدت طبع و سرعت درك موقعيت و تصميم گيرى، تيزهوشى باضافه ى رشك و حسادت شديد جزء شخصيت بارز وى بود.

عايشه شيفته خويشاوندان و بستگان خود بود و نسبت به آنان تعصبى شديد داشت و از جانبدارى در راه منافع آنها به هيچ وجه روگردان نبود.

عايشه على رغم سن كم به قدرت اراده و حافظه و فصاحت و منطق قاطع معروف بود و احاديث فراوانى به خاطر داشت.

برخى نوشتند كه عايشه در حيات پيامبر ''ص'' حوزه ى قدرت و نفوذى براى خود فراهم كرده بود و بعلاوه به خود جرات داده بود كه درباره ى هر موضوع دلخواه خود با رسول اكرم به گفتگو بنشيند.

او گاهى با پيامبر اختلاف پيدا مى كرد و هرگاه فرستاده ى خدا بنا به مصلحتى زن تازه اى اختيار مى كرد او زنان ديگر پيامبر را با خود همراه مى كرد و تحريك مى نمود.

عايشه همين كه دانست نمى تواند صاحب فرزند شود و مادر خليفه مسلمين گردد نسبت به حضرت فاطمه ''س'' كه دو پسر از على بن ابيطالب ''ع'' داشت دشمنى خود را
آشكار و بيشتر كرد و همواره سعى نمود كه على و فرزندانش را از جانشينى پيامبر دور كند.

عايشه همواره در اين انديشه بود كه بعد از رحلت رسول خدا ترتيبى فراهم كند كه از ميان مردان خاندان او يك نفر به جانشينى پيامبر برگزيده شود.

بنابراين احتمال مى رود كه از پيش با پدرش ابوبكر اين سخن را در ميان گذاشت، كه بعد از رحلت پيامبر او بايد جانشين رسول خدا شود.

پيامبر به سوى رفيق اعلى شتافت و ابوبكر در كنار جسد فرستاده ى خدا قرار گرفت، عايشه از فرصتى كه به دست آمده بود استفاده كرد و به ابوبكر گفت، اى پدر من به تو گفته بودم همين كه پيامبر فوت كرد تو بايد جانشين او شوى.
ابوبكر پيشنهاد عايشه را نپذيرفت.

عايشه براى اين كه پدر را از جريان كار آگاه كند گفت:

اى پدر، امروز در اين شهر سه دسته وجود دارد كه هر يك از آنها براى جانشينى پيامبر يك نامزد دارند.
هاشمى ها على را نامزد خلافت كردند و تو مى دانى كه على براى تو رقيب بزرگى به شمار مى آيد، چون او داماد پيامبر است و فرزندانش فرزندان دختر رسول خدا مى باشند و اگر بسرعت خود را جانشين پيامبر معرفى ننمايى، على جانشينى خود را اعلام خواهد كرد.

دسته ى ديگر انصار است. آنها براى خلافت چند نفر را نامزد نمودند كه هنوز بين آنها توافق نشده است. انصار با ما كه از مكه به مدينه مهاجرت نموديم خصومت دارند و اگر بتوانند ما را نابود مى كنند. من درباره ى آنها انديشه كردم نگران نباش.

دسته سوم مهاجرين هستند كه تمام آنها "باستثناى بنى هاشم" تو را خليفه مسلمين خواهند دانست و با تو بيعت مى نمايند.

عايشه از صحبت با پدرش نتيجه نگرفت، و ديد كه ابوبكر در قبول پيشنهاد او محافظه كارى را پيشه ساخته است.

عايشه به پدرش گفت كه بايد با عمر صحبت كنم تا او بيايد با تو مذاكره كند و به تو بفهماند كه تو بايد خود را نامزد جانشينى پيامبر بنمايى.

عايشه در آن هنگام كه در كنار جسد رسول خدا، عده اى از زنهاى پيامبر و مردانى از
بنى هاشم حضور داشتند و قطرات اشك از چشمان آنها فرومى ريخت با عمر در موضوع خلافت به گفتگو پرداخت و از او خواست كه ابوبكر را راضى نمايد كه خود را براى جانشينى پيامبر آماده كند.

عمر آن چنان كرد كه عايشه خواست. بى شك اين نتيجه مذاكرات و انديشه هايى بود كه از زمانهاى پيش يا لااقل در طول مدت بيمارى پيامبر بر روى آن كار شده بود . همين كه عايشه دانست كه پدرش جانشينى پيامبر را پذيرفته است به اطاق برگشت و در كنار جسد پيامبر قرار گرفت و پس از كمى صحبت با همسران فرستاده ى خدا، به سوى عمر و ابوبكر كه آنها هم وارد اطاق شده بودند روان شد و با آنان سخن گفت و سپس با چند نفر از مردان بنى هاشم به گفتگو پرداخت، همه ى آنها نظرش را پسنديدند.

آن گاه در كنار على ''ع'' قرار گرفت و با صداى بلند به طورى كه همه شنيدند گفت يا على، ما زنان پيامبر و تمام مردانى كه در اينجا حضور دارند از تو مى خواهيم كه جسد رسول الله را با دست خود بشويى و به اتفاق عباس عموى خود، او را به خاك بسپارى.

على عليه السلام با اين كه مى دانست كه ام المومنين در اين پيشنهاد منظور و مقصود خاصى دارد، مع الوصف به علت اين كه شستن جسد مطهر پيامبر و در قبر گذاشتن بدن آن حضرت افتخار بزرگى خواهد بود اين پيشنهاد را پذيرفت و مسرور شد.

عايشه از قبل به وسيله ى پيامى كه براى پدرش ابوبكر فرستاده بود او را از نزديكى درگذشت رسول خدا خبر داده و ابوبكر هم كه در لشكر اسامه به سر مى برد از لشكر مزبور جدا شده و به مدينه بازگشت و شايد بتوان گفت كه ابوبكر نخستين كسى بود كه موجب شد لشكر اسامه متوقف شود.

در نخستين شب رحلت پيامبر عايشه به وسيله ى پيكهاى ويژه خود از سران قبيله اوس و خزرج دعوت كرد كه در سقيفه بنى ساعده براى انتخاب جانشين رسول الله اجتماع نمايند و با برنامه ى خاصى عمر و ابوبكر را بدان مجمع روانه ساخت و مردان بنى هاشم را سرگرم تغسيل و تكفين بدن پيامبر نمود و خود آنچنان كرد كه بدان انديشيده بود و از پيش موجبات تحقق آن را فراهم نمود.

عمر و همدستانش با اشاره عايشه مقدمات استيلاى ابوبكر را براى احراز مقام خلافت فراهم كردند و در اين راه عده اى از اعيان مهاجر و انصار در انجام اين كار به نفع ابوبكر با آنان همراه و همدستان شدند تا جايى كه عايشه با حفظ مقام ام المومنين فرزند
خليفه هم خوانده مى شود و نقش بشير بن سعد خزرجى را كه زودتر از انصار با ابوبكر بيعت كرد نبايد از نظر دور داشت.

/ 63