زندگانی سیاسی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی امام علی (ع) - نسخه متنی

علی علامه حائری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به سوى چهره اى تابناك

على در ميان امواج خروشان مردم

شعار به نفع على ''ع'' مدينه را به لرزه انداخت، انقلابيون پس از يك سال يا كمتر كه با عثمان و طبقه ى وابسته به او به مبارزه برخاسته بودند، امروز در مقام تعيين خليفه مى باشند، چون خليفه اى وجود ندارد كه حكومت اسلامى را در دست گيرد.

گروه انقلابيون قدرتى بس بزرگ مى باشند، نيروى تصميم گيرى در دست طبقه ى محروم و طرفدار اجراى عدالت جامعه افتاده و اقليت مرفه، كه از بالاترين درجه سازمانى جامعه براى حفظ خود و ثروتهاى فراوان خويش استفاده مى كردند با ديدن شكل گرفتن حقوق و آزاديهاى فردى به وحشت افتادند. زيرا خوب مى دانستند كه بزودى حاكميت سرمايه دارى مشروع در خدمت منافع سياسى و اقتصادى و اجتماعى جامعه مطرح خواهد شد، بنابراين نمايندگان طبقه اشراف و سرمايه دارها خود را با گروهى كه خواستار استقرار عدالت بودند همراه نمودند، تا موج عظيمى كه از بطن جامعه برخاسته است فرونشيند.

طلحه و زبير و همدستان آنان كه زيركانه فتنه قتل عثمان را برپا كرده بودند خود را وارد مردمى كردند كه به سوى على اين چهره تابناك عدالت و تقوى، زهد و پارسايى و مجموعه ى كتاب و سنت چشم دوخته بودند.

معاويه كه براى نشان دادن قدرت نظامى خود نيرو به حومه شهر مدينه فرستاده بود تا
مهاجران و انصار و كسى كه بعد از عثمان زمام امور را به دست خواهد گرفت به نيرومندى و تجهيزات نظامى او آگاه شوند، مقتضى آن ديد كه قواى اعزامى اش به سوى شام برگردد.

معاويه در ارزيابى مسائل سياسى به اين نتيجه رسيد كه نيروى نظامى اش كه فقط او را مى شناسد و از او فرمان مى برد نبايد به شهر مدينه وارد شود و آن شهر را اشغال نظامى كند چون اين كار، جنگ با انقلابيون و تشكيل جبهه ى جنگى در مدينه خواهد بود كه بايد از شام پشتيبانى شود و دست زدن به اين كار در چنين شرايطى كه مردم با بنى اميه به دشمنى برخاسته اند زنده كننده ى خاطره جنگهاى ابوسفيان با رسول خدا و بى شك انتحار سياسى خواهد بود. بنابراين بهتر آن ديد كه احساسات عمومى را در جهت خونخواهى عثمان تحريك كند و جبهه جنگى را به عراق دور از مدينه مركز نبوت و خلافت بكشاند و اگر جنگى را بايد آغاز كند جبهه ى جنگى در نزديكى شام باشد تا بتواند از قواى پشتيبانى و ذخيره استفاده نمايد. پس در شام نشست و گزارشاتى كه از مدينه براى او مى رسيد به دقت مطالعه مى كرد.

در همين احوال مدينه مركز حكومت اسلام در دست امير مصريان است كه امامت نماز مردم را تا تعيين خليفه بر عهده دارد. طلحه و زبير باز هم تلاش مى كنند كه خلافت را به دست آورند و زمينه را براى گرفتن بيعت از مردم فراهم كنند ولى تو گويى كه نقش فعال مردم در تعيين سرنوشت خود، ميدان را از آن دو گرفته است. مسجد پيامبر از انبوه جمعيت موج مى زند، طلحه و زبير در مسجد حضور دارند كه ناگهان يكى فرياد مى زند دستهاى طلحه و زبير به خون عثمان آلوده است و اين دو نفر صلاحيت رهبرى جهان اسلام را ندارند.

اين سخن بزودى بين مردم منتشر مى شود و در ترازوى عقل و انديشه قرار مى گيرد، هواداران اين دو نفر خيلى زود موقع خود را نسبت به آنان روشن مى سازند و با مردمى كه به دنبال خليفه واجد صلاحيت بودند همراه و همصدا مى شوند.

طلحه براى اين كه اتهام را از خود دور كند اعلام كرد:

''... عثمان گناه خود را با توبه به هم درآميخت تا اين كه از ولايتش ناراضى شديم، كشتنش را خوش نداشتيم، كوشيديم او را از رفتارش باز داريم ولى لجاجت به خرج
داد'' [ امام على بن ابيطالب ص 331 و 332 ج 2. ]

زبير چون مى دانست كه بايد در جهت خواست مردم سخن بگويد از اين رو مى گويد:

''... شما با ما مشورت كرديد ما على را انتخاب كرديم لذا با او بيعت كنيد....'' [ امام على بن ابيطالب ص 331 و 332 ج 2. ]

انقلابيون براى اين كه به نتيجه نهايى برسند اصحاب رسول خدا و مهاجرين و انصار را هر جا ديدند جمع كردند طلحه و زبير و سعد هم در ميان آنها بودند.

يكى از رهبران مصريان از اينها خواست تا درباره ى شخصى كه بايد خلافت را عهده دار شود نظر بدهند تا مردم پيروى كنند. مردم از هر طرف فرياد مى كشيدند على، ما خلافت او را خواهانيم.
در اينجا يك بار ديگر روشى كه عمر سفارش كرده بود تكرار شد.

انقلابيون به مهاجران و انصار وعده ديگر از اصحاب فرستاده ى خدا گفتند كه اگر ظرف دو روز ترتيب كار را ندهيد، على، طلحه، زبير، سعد و بسيارى از شما بلافاصله وسيله ى مردم كشته خواهند شد.

امروز دومين روز است كه مردم در مسجد جمع شده اند. گروهى از مردم مدينه هم به اجتماع كنندگان پيوستند. موج جمعيت همچون امواج دريا خروشان است و از هر طرف سخن از على است. آنان كه در روز انتخاب عثمان فرياد برآورده بودند كه: اى فرزند عوف با على بيعت كن كه نماينده حق و عدالت است و اگر او را برگزينى اجراى عدالت را خواستار شدى كه همگان بدان نياز دارند اكنون بين جمعيت هستند.

عمار مانند گذشته از ميان انبوه جمعيت مسجد بلند مى شود سكوت سراسر مسجد را فراگرفته است. آن گاه رو به انصار كرده و مى گويد:

''اى گروه انصار، عثمان ديروز در ميان شما چنان راهى را پيمود كه ديديد و شما اگر امروز در امور خودتان بنگريد در شرف دچار شدن به چنان سرنوشتى هستيد، على به خاطر فضل و سابقه اش از همه كس بدين امر برتر و سزاوارتر است''

سپس رو به اجتماع مهاجران كرده و اضافه مى نمايد:

''على را شما مى شناسيد، ما هيچ كس را نمى شناسيم كه براى اين مقام از او سزاوارتر
باشد'' [ امام على بن ابيطالب ص 335. ]

صدا از تمام جمعيت بلند مى شود كه ما به على رضايت داريم و كسى را برتر و بهتر از او نمى شناسيم او به حق خليفه ى مسلمين است.

اينجا بود كه مردم از مهاجران و انصار، دسته دسته به سوى خانه على روان شدند، خانه على از جمعيت پر شد و اطراف خانه را مردم احاطه كردند.

به على گفتند امروز هيچ كس از تو اولى و شايسته تر به مقام خلافت نيست ما آمده ايم كه با تو بيعت كنيم.

اميرالمومنين ''ع'' به آنها فرمود: مرا بگذاريد و ديگرى را به خلافت برداريد، من امواج سهمگين فتنه ها را پيش بينى مى كنم، اگر من خلافت را قبول كنم ناگزيرم با دسته هايى كه خود آتش نفاق را دامن مى زنند به نبرد پردازم، آن وقت است كه شما توان آن را نداريد كه حقوق و حدود عدل الهى را بپذيريد.

بهتر است كه دست از من برداريد و مرا به حال خود گذاريد. زيرا جهان اسلام بس تاريك و اداره ى امور آن با دشواريهايى روبرو است.

من مى دانم اگر خلافت را بپذيرم ديرى نمى گذرد كه دلها استوارى خود را از دست مى دهد و انديشه ها ثابت نخواهد ماند.

من آنچه با حق و عدالت همراه باشد همان را انجام خواهم داد از لغزشها چشم نمى پوشم، بر طبق كتاب خدا و سنت رسول خدا و اجتهاد خودم رفتار مى كنم به گله ها و شكايتها كه مبتنى برخواسته هاى شخصى و منافع فردى باشد گوش نمى دهم.

آيا بهتر نيست كه مرا به حال خود گذاريد تا همچون يكى از شما نسبت به اميرتان شنوا و فرمانبردار باشم.

من فكر مى كنم اگر من وزير و مشاور باشم بهتر است از اين كه امير و زمامدار باشم [ از خطبه 91 نهج البلاغه. ] مردم گفتند يا على:

آنچه تو گفتى پذيرفتيم. ما آمديم با تو بيعت كنيم تا توده هاى تحت ستم را پناهگاه باشى و شمشير تبهكاران را از تن و روان آنها دور كنى و بدعت ها را نابود سازى و حق و عدالت را پايه گذار باشى.
على در مقابل اصرار شورانگيز حاضران قرار گرفت، آنها همچون افرادى كه به دنبال گمشده اى بودند و ناگاه او را به دست آوردند، به هيجان آمدند و مى خواستند در خانه على كار بيعت را تمام كنند كه امام فرمود اين كار نه شايسته است و نه به مصلحت كشور و دولت اسلامى.

بايد در مسجد با حضور تمام گروه ها و قشرهاى جامعه باشد.
مولى در حالى كه جمعيتى او را همراهى مى كردند به سوى مسجد حركت فرمود.
اينك چگونگى انجام بيعت را از زبان اميرالمومنين ''ع'' بشنويد.
در هنگام بيعت دريا دريا جمعيت به دورم ريختند ازدحام و هجوم مردم ''همانند موهاى گردن كفتار'' به قدرى بود كه بر اثر فراوانى فشار جمعيت فرزندانم حسن و حسين زير دست و پا رفتند و دو طرف جامه و رداى من پاره شد.

مردم آنچنان مرا در خود گرفتند و به اطراف من گرد آمدند و آنچنان پا بر جا بودند "مانند گله گوسفندى كه در جاى خود باقى است" و از من تقاضاى پذيرفتن بيعت را داشتند كه من ناچار شدم آن را بپذيرم.

اما عجب اين است:

همين كه به امر خلافت پرداختم جمعى بيعت مرا ناديده گرفتند و دسته اى از زير بار بيعت من خارج شدند و بعضى از اطاعت خداى تعالى بيرون رفتند. [ از خطبه 3 نهج البلاغه. ]

آرى، چيزى از بيعت با وصى و جانشين راستين پيامبر ''ص'' نگذشته بود كه صاحبان و طالبان عنوان و مقام كه از عوامل خطرناك در برابر نهضت اميرالمومنين بودند با چهره تابناك على مرتضى و برنامه سراسر عدل و تقواى وى به مبارزه برخاستند.

/ 63