زندگانی سیاسی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی امام علی (ع) - نسخه متنی

علی علامه حائری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وقتى عمار ياسر و مالك اشتر در مورد چند تن از افرادى كه با اميرالمومنين بيعت نكردند با آن حضرت سخن به ميان آوردند امام فرمود:

عمار، كسى كه با آغوش باز و با جان و دل بيعت ما را نپذيرد ما را به آنها نيازى نيست. در پاسخ مالك فرمود:
مالك، من به انديشه ى اينان از تو آشناترم، آنها را به حال خود رها كردن بهتر است تا اين كه به بيعت مجبورشان كنيم.

بر اين تلقى بود وقتى سعد بن ابى وقاص براى بيعت شرطى را پيشنهاد كرد، اميرالمومنين به او مى فرمايد:

بيعت مسلمانان با من به اين شرط انجام گرفته كه كتاب خدا و سنت رسول خدا ''ص '' اساس كار خلافت باشد. تو آزاد و مختارى كه بر طبق همين شرط با من بيعت كنى يا از اجتماع مسلمانان بركنار بمانى.

نكته ى مهم آن است كه: على از درون انقلاب بيرون آمد، انقلابى كه شعله اش خلافت عثمان را كه مى رفت به سلطنت تبديل شود و روش معاويه نمونه بارز آن بود در خود فروبرد.

على مى خواست انقلابى عميق تر از آنچه انقلاب كنندگان در پى آن بودند به وجود آورد و جامعه را آن چنان زير و رو كند كه محرومان و بينوايان از عدالت اسلام بهره مند شوند.

با اين انديشه و با اسلحه ورع و تقوى زمام كشور را به دست گرفت، ولى چنانكه خواهيم ديد، توفيق نيافت.

على حق و عدالت را آنچنان ميزان كار خود قرار داد كه فرزندانش حسن و حسين و برادرش عقيل بيش از حق خود سهمى نداشتند. او در حسابهاى مامورانش به اندازه اى دقيق و سختگير بود كه عبدالله بن عباس پسر عموى خويش را كه از بهترين و ورزيده ترين يارانش بود از خود رنجانيد. على، حساس بودن زمان و موقعيت كشور را درك مى كرد ولى با تمام تلاشها نتوانست، انقلاب خود را به ثمر برساند. آنان كه على را تغييرناپذير و استوار ديدند با او به نبرد پرداختند تا جايى كه عبدالرحمن پسر ملجم را وادار كردند كه على را بكشد و آن وقت توانستند كه سلطنت را با نام خلافت در اختيار بگيرند.

على ''ع'' با سياست آشنا بود و حيله و خدعه را مى دانست ولى به كار نمى بست براى اين كه او جز حق چيزى را نمى شناخت.

على پيشنهاد خلافت عبدالرحمن بن عوف را با شرط كتاب، سنت، اجتهاد خود، رد كرد ولى براى بيعت سعد وقاص و ديگران كتاب و سنت را كافى مى داند و به اجتهاد خود اصرار نمى كند.
آرى- على كسى را مجبور نكرد كه با او بيعت كند و به كسى هم اجازه نداد كه براى گرفتن بيعت به نام او، نيرويى به كار برد و مردم را آزار نمايد.

در حكومت على، بندگان خدا آزادند كه تحت حكومتش باشند يا به هر جا كه خوش دارند بروند، همچنين در انديشيدن آزادند چون آزاد خلق شده اند.

در خلافت على كسى مجبور نمى شود كه با او در جنگ شركت كند.
آن كه دلش در يارى على بود و تنش در ميدان جنگ نبود از عدالت على برخوردار بود.
خوارج مردم را وادار مى كردند كه على را لعن كنند و اگر كسى با شيوه آنها مخالفت مى كرد كشته مى شد.
اما على، در ميدان جنگ، آنان را ارشاد مى كرد و موعظه مى نمود، و پند مى داد تا جايى كه بسيارى از آنها را از جنگ منصرف كرد.

خوارج اهل دين بودند ولى قرآن را خوب نمى فهميدند، اما معاويه و يارانش قرآن را بهتر از خوارج مى فهميدند ولى دين نداشتند و بين دين و سياست، سياست را انتخاب كرده بودند. به همين جهت بود كه على با دسته اى از خوارج كه دين و قرآن را ادراك كرده بودند و پندش را پذيرفته بودند موافقت كرد و با معاويه و يارانش كه با دين و قرآن كارى نداشتند لحظه اى سازش نكرد و خاصيت رهبر انقلاب را حفظ نمود.

على داراى شخصيت وسيع متنوع و متضاد بود به همين جهت به دلها و روحها حرارت و نشاط و ايمان مى بخشيد و مكتب او، مكتب عقل و انديشه، ثوره و انقلاب، جذب و دفع، زهد و تقوى، خون و شمشير، حق و عدالت بود. با چنين معنايى، چگونه مى توانيم بگوييم كه:

آيا على آن بود كه لعنش مى كردند، يا آن بود كه خدايش مى خواندند.
اين كيست كه آنجا از زهد و تقوا سخن مى گويند آن چنان بر روانها نفوذ مى كند كه آدمى به اين انديشه مى رود كه گوينده ى آن در كنج خانه نشسته و جز عبادت خدا كارى ندارد، ولى همين كه پا به ميدان نبرد مى گذارد مى بينيم دلاورى است كه با شمشير سرها را از پيكرها جدا مى كند، تو گويى رودهايى از خون به وجود مى آورد كه اين خود از عجايب است.

در زمينه هاى دينى و سياسى و اجتماعى آن چنان سخن مى گويد و دريايى از انديشه
به وجود مى آورد كه مردان خرد و دانش در آن غرق مى شوند و آرامش قلب هاى خود را از دست مى دهند، تو گويى كه آنها در ميدان جاذبه خداگونه اى واقع مى شوند.

چه بزرگ است خدا، خداى على، كه خداى آسمانها و زمين و خداى همه جهانيان است.
على در كعبه در جايى كه بعدها قبله ى مسلمين شد چشم به جهان گشود و در همان مكان پا بر جايگاه مهر نبوت گذاشت و به پا ايستاد و فرياد زد كه خدايان دست ساخته و زينت شده قابل پرستش نيستند. او همچون ابراهيم نبى عليه السلام بتها را به زير كشيد و شكست و مى گويد رستگارى در اين است كه خداى يگانه خالق آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست ستايش شود.

/ 63