آرى چنين بود و بايد اضافه كرد كه على انسان والايى است كه پايگاه ويژه اى در تقويم و تركيب روزگار دارد، تا جايى كه عدل و مساوات و حق و انصاف را به خود تمام كرده است، او بر طبق احكام الهى، عدالت را درباره ى مجرم اجرا مى كند، و سپس از روى رافت و شفقت به معالجه اش مى پردازد، كه اين كار نمونه ويژه اى از انصاف مى باشد. در ميدان جنگ شمشير خود را به دشمنش مى بخشد و نيروى تفكر خردمندان جهان را متحير مى سازد. على ''ع'' نهج البلاغه نبود، بلكه بالاتر از نهج البلاغه و والاتر از آن بود. على كلامى دارد كه در همه زمانها داراى ويژگى خاص است. بى شك آراء و افكار على را بايد در آنچه از او باقى مانده است جستجو كرد. نهج البلاغه اين دائره المعارف بزرگ كه هر بيمار راه على را شفا مى دهد و هر تشنه راه خداشناسى را سيراب مى كند، جزيى از آن است. آنچه در اين كتاب حاضر كه پيش روى شما قرار دارد، و به چشم مى خورد ذره اى از زندگانى سياسى على اميرالمومنين ''ع'' است كه با بضاعت مزجات تا حدودى تحليل گرديد و هرگز ادعا ندارم كه از عهده ى اين كار برآمدم بلكه اعتقاد دارم كه بسيارى از مسائل و موضوعات وجود دارد كه بايد شكافته شود و جهات مختلف آنها بررسى گردد از جمله: على خلافت را حق خود و ميراث خويش مى دانست و براى به دست آوردن آن با دختر رسول خدا ''ص'' به در خانه مهاجر و انصار رفت و سفارش پيامبر اكرم را به آنها يادآورى كرد. در مدت 25 سال خانه نشينى در هر موقعيتى از بيان اين مطلب كه حق او غصب شده است كوتاهى نكرد. چه شد ؟! وقتى مردم همچون موى گردن كفتار به دور او ريختند و درياها انسانهاى خروشان فرياد برآوردند كه يا على، مى خواهيم با تو بيعت كنيم تا حقوق زجرديده ها و ستم كشيده ها را از ستمگران نظام حكومتى عثمان بازستانى، به پا مى خيزد و مى گويد: نه مرا رها كنيد و ديگرى را بخوانيد. على از پيش براى خلافت تلاش مى كرد. حتى در فرصتهاى مناسب در كوچه و بازار فرياد مى زد و مى گفت اى مردم مگر فراموش كرده ايد كه فرستاده ى خدا ''ص'' در حجه الوداع مرا به جانشينى خود برگزيده است، پس چرا ساكت نشسته ايد و از حق من كه حق رسول الله ''ص'' است دفاع نمى كنيد. چگونه شد ؟!