أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمبِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحِيمِوَ صَلَّى اللَهُ عَلَى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَوَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَى أعْدا´ئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الاْ´نَ إلَى قِيامِ يَوْمِ الدّينِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِى الْعَظيمچهار جلد كتاب «نورملكوت قرآن» از دورة أنوار الملكوت، به بحثهاى تفصيلى دربارة ابديّت قرآن كريم و جاودان بودن مطالب و مطاوى آن تا روز بازپسين اختصاص يافتهاست.اين مجلَّدات، در آيات كريمة قرآنيّه بحث و از طرز تطبيق و سازش آن با هر زمان و مكان، چون مرهم شفا بخش جريحهها، و داروى جانبخش بيماريها، و آب مَعين و زلال گوارا بر لب تشنگان و تهى كامان و سوخته شدگان بشريّت سخن به ميان آورده است و بطور ملموس و محسوس بعضى از آيات را پياده نموده و راه علاج را از مُفاد و محتواى آن ارائه داده است.جلد دوّم آن، چنانچه در آغازش آمده است، مربوط به نقش و موقعيّت قرآن به عنوان يك كتاب آسمانى است كه بطور كلّى دربارة اصول مسلّمة إلهيّه بحث ميكند. و بهمين جهت به نقد و بررسى برخى از كجفهميها از آيات كريمة قرآن مجيد ميپردازد.ثلثى از كتاب در رّد كتاب «خلقت انسان» و طبع اوّل كتاب «راه طى شده» و تفسير «پرتوى از قرآن» و كتاب «دانش و ارزش» و كتاب «تكامل در قرآن» است كه چون در آنها مواردى بر خلاف نظريّات و آرا َ بلند پاية استادنا الاكرم علاّمه آية الله سيّد محمّد حسين طباطبائى تغمّده الله برحمته سخن به ميان آمده است، در اين قسمت مباحثى به تفصيل بحث، و تزييف آن مواردِ خلاف، و اتقان و استحكام نظريّة حضرت استاد فقيد علاّمة طباطبائى مبيّن گرديده است.در دو ثلث ديگر كتاب از ابطال و درهم كوفتن گفتار دكتر عبدالكريم سروش در مقالة خود: «بسط و قبض تئوريك شريعت» سخن به ميان آمده است.مجموع اشكالهاى مهمّ را در مقاله به ده گونه تقسيم و دربارة هريك جدا جدا بحث، و عللِ واهى بودن و تعييب و تحريف را روشن نمودهام.البتّه اين ده اشكال، اشكالهاى مهمّى است كه در مقاله بيان شدهاست و از بيان سائر اشكالها اغماض گرديده است.اين مقاله در «كيهان فرهنگي» به شمارة 50 و 52 انتشار يافت و حقير در همان عهد در مجلّد دوّم از «نور ملكوت قرآن» پاسخش را بطور مشروح مبيّن ساختم، و پس از انتشار و اطّلاع، در مدارس و مكاتب علمى اثر نيكوئى بخشيد. در دانشگاه مشهد از طرف متصدّيان خود دانشگاه صفحاتى از نُسَخ كتاب را پليكپى نموده و بر روى در و ديوار و داخل سالونها براى دانشجويان نصب كرده بودند.در اين خلال، بعضى از احبّه و اعزّة از دوستان به تكثير آن تحت عنوان مستقلّ اصرار داشتند؛ ولى حقير به جهاتى تعلّل ميورزيدم(*). تا چندى قبل، يكى از برادران معظّم و سروران ارجمند مكرّم قديمى نجفى و گراميمان، كه از محققّان و فلاسفة مشهور جهانى ـ زيد فى عمره الشّريف ـ هستند پيامى توسّط همساية ما جناب آقاى حاج سيّد مجتبى بنى هاشمى زيد توفيقه فرستادند كه: براى زيارت مرقد مطهّر حضرت ثامن الائمّه عليه أفضل الصّلوة و السّلام و ديدار و ملاقات فلانى به مشهد آمدم و دو سه روز دنبال منزل وى ميگشتم، و پس از وجدان نيز توفيق ملاقات حاصل نشد.اينك ناچار بر مراجعت ميباشم؛ به فلانى از جانب من پيام دهيد كه مطالب ايشان در ردّ مقالة «بسط و قبض تئوريك شريعت» عاليترين و متقنترين گفتارى است كه در اين زمينه گفته و نوشته شده و يا امكان تحرير داشته است.بنابراين، فرض و لازم است ايشان قسمتهائى را كه دربارة اين مقاله ميباشد از كتاب استخراج نموده و در سطح بسيار وسيعى انتشار دهند تا بدست جميع استادان و دانشجويان و دانشپژوهان برسد و از مطالب آن بهرهبردارى نمايند.پيام كريمانه و حكيمانة اين حبيب لبيب در من اثرى تمام نهاد، و آن قسمت را مستقلاّ به نام «نگرشى بر مقالة بسط و قبض تئوريك شريعت دكتر عبدالكريم سروش» طبع و به جويندگان راه حقيقت و سبل سلام تقديم ميدارم. وَ ما تَوْفيقى إلاّ بِاللَهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إلَيْهِ اُنيب.بنده حقير فقير اميدوار رحمت حضرت ربّ قدير سيّد محمّد حسين حسينى طهرانيدر مشهد مقدّس، روز سيزدهم محرّم الحرام 1415 هجريّة قمريّهاشكالات دهگانة وارده بر مقاله اى بعنوان «بسط و قبض تئوريك شريعت»اخيراً در يكى از مجلاّت، مقاله اى تحت عنوان: بسط و قبض تئوريك شريعت انتشار يافته است؛ و با عنوان: نظريّة تكامل معرفت دينى عطف تفسير شده است. (1) در اين مقاله نادرستيها و اشتباهات بسيار است. و ما به نظر خود مواضع اشتباه را بر ميشمريم:إشكال اوّل؛ «أصالت و ابديّت دين إلهى و محدوديّت فهم بشري»اشكال اوّل آنست كه: نويسنده با آنكه در مواضع متعدّد ميگويد: شريعت همچون طبيعت، ثابت و لايتغيّر است و آنچه تغيير ميپذيرد فهم آدمى است از آن دو، و اين تغيّر فهم هم بنا بر ضرورت محيط و پيدايش علوم و كسر و انكسار معلومات قبلى و پديدههاى فعلى، امريست اجتناب ناپذير؛ معذلك در مقام تشريح و بيان چنين نتيجه ميدهد كه: مجموعه دانش آدمى در هر عصر ـ از فهم دانشهاى تازه پديد و اكتشافات و علوم نوخاسته و فلسفه هاى عصرى ـ بايد ميزان و معيار او در شناخت قرآن و سنّت پيامبر قرار گيرد. و آنچه را كه فقه و فقيهان و تفسير و مفسّران و حديث و محدّثان ميفهميدند و استنباط مينمودند و مبناى كار خود قرار ميدادند بايد به متد امروزه در آيد و با سبك و اُسلوب دنيا پسندانه و مكاتب و مدارسى كه در امروز حاصل و نتيجه علوم و تحقيقات خود را ارائه ميدهند تطبيق نمايد.و حاصل مطلب آنكه: يك عالم و يك مفسّر و يك فقيه هيچگاه نبايد بر أمر تعبّدى تكيه زند، و در علم و تفسير و فتواى خود مراعات احتمال مراحل عاليه و منازل ساميهاى را كه خود بدان دست نيافته است بنمايد، و قرآن و سنّت و اسلام را بر محور تعبّديّات بگذارد! هر چه علم روز بدان تكيه زد، بايد همان را محلّ تكيه و اعتماد دانست؛ و پويائى فقه و علم در همين است و بس. (2)بنا بر روش و ممشاى اين مقاله، از ثبات دين جز اسمى باقى نخواهد ماندبنابر اين روش و مسير، ديگر ما نه قرآنى داريم و نه سنّتى، و نه فقهى داريم و نه تفسيرى. زيرا كه اگر بنا شود علوم متغيّر بشرى را دخالت درغايات (از عقائد و افكار و اخلاق و كردار) دهيم، دين و شريعت هيچگونه ثباتى نخواهد داشت، گرچه بگوئيم: ما دين و شريعت را ثابت و محترم ميدانيم. ولى چون كليد و مفتاح آن را به دست خود دادهايم و هر روز با پيدايش هر قانون و نظريّهاى بخواهيم آنها را تفسير كنيم، و مقتضيات زمان را دخالت در ثبات و أصالت مذهب دهيم، يكسره فاتحه نه تنها اسلام بلكه همه شريعتها را خواندهايم.سرّ اين مطلب آنست كه: علوم بشرى به هر قدر كه بالا رود و تا هراندازهاى كه اوج بگيرد محدود است و مقيّد؛ و قابل آنست كه از آن، علمى بالاتر بيايد، و عاليتر و راقيتر پا بعرصه ميدان بگذارد.شاهد بر اين آنست كه تمام علومى كه يكى پس از ديگرى آمده و هر كدام ناسخ و از بين برنده علم پيشين بوده اند، در زمان طلوع آن علم كه هنوز كوكب طلوعش در آستانه غروب، زير افق پنهان نشده بود، دارندگان آن علم از آن چيزى را بالاتر و بهتر تصوّر نميكردند و كسى هم نميتوانست آنان را الزام كند، چون خودش به علم برتر دست نيافته بود؛ امّا همانكه آن علم ناسخ ظهور كرد، علم منسوخ جزو كهنه پارهها و مسائل خرافيّه حتّى در نزد طرفداران آن به شمار ميرفت.امروز كه الكترون از بديهيّات علم شيمى و فيزيك به شمار ميآيد، براى ماست فقط؛ آنهم براى امروز ما نه فرداى ما.همين فردا كه در اين باره بشر به كشف دقيق و عميقترى برسد و اصولاً اصل ذرّاتى را بدينگونه انكار كند و با تجربه و آزمايش، عجائب ديگرى را از ذرّه براى ما بشكافد آنوقت ما بر فكر ديروز خود لبخند ميزنيم و خود را بر ايقان و اثبات و اصرار ديروز تمسخر ميكنيم.