إشكال استاد علاّمة طباطبائى بر آنكه: استناد جنون به خدا إشكال دارد
و ثانياً: اينكه گفته اند: استناد جنون به تصرّف شيطان (به از بين بردن عقل) منافات با عدالت خدا دارد، اين اشكال بعينه به خودشان بر ميگردد. زيرا آنها جنون و از بين رفتن عقل را مستند به اسباب طبيعى ميدانند. اين اسباب طبيعى كه موجب زوال عقل و پيدايش جنون ميباشند، بالاخره استناد به خداوند متعال دارند.و ثالثاً: در حقيقت با از بين رفتن عقل، به واسطه از بين بردن خدا، اشكالى وارد نميشود؛ چون در اين صورت تكليفى ديگر نيست؛ زيرا كه موضوعش كه بايد عقل باشد در ميان نيست. اشكال در صورتى است كه با بقاء موضوع و عقل بر حال خود، ادراكات عقليّه از مجراى حقّ و روش راستين استقامت منحرف گردد. مثل آنكه انسان عاقل چيز خوب را بد، و چيز بد را خوب مشاهده نمايد؛ و يا حقّ را باطل، و باطل را حقّ ببيند، و اين مشاهده و رؤيت با تصرّف شيطان از روى گزاف و عدم ملاحظه مصلحت خداوندى تحقّق پذيرد.اين امرى است كه نسبتش به خداوند متعال روا نيست. و امّا در از بين رفتن قوّه مميّزه و فساد احكام آن به تبعِ از بين رفتن اصل اين قوّه، بداً محذورى نيست؛ چه آن را از ناحيه شيطان بدانيم و يا از ناحيه اسباب طبيعى.و رابعاً: استناد جنون به شيطان مستقيماً و بدون دخالت اسباب طبيعى همچون اختلال اعصاب و آفت دماغ نيست، بلكه بواسطه اين اسباب طبيعيّه صورت ميگيرد كه اسباب قريبه هستند، و از پشت سر آنها شيطان كار ميكند؛ همچنانكه انواع كرامتها را كه به فرشتگان استناد ميدهيم، در اين ميان اسباب طبيعيّه وجود دارند، و جريان اسباب طبيعى منافاتى با امور غير طبيعى حاكم بر آنها ندارد.و نظير اين مسأله طبق حكايت خداوند، از حضرت أيّوب عليه السّلام وارد شده است كه از طرفى گفته است: أَنِّى مَسَّنِى الشَّيْطَـنُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ (آيه 41، از سوره ص)«( زمانيكه پروردگارش را ندا كرد به اينكه: ) شيطان مرا زده است و مسّ نموده به درد و بلا، و به عذاب سختى!»و از طرف ديگر گفته است: أَنِّى مَسَّنِى الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّ'حِمِينَ (آيه 83، از سوره أنبياء)«( زمانيكه پروردگارش را ندا كرد به اينكه: ) به من درد و مضرّت رسيده است؛ و تو حقّاً رحمت آورنده ترين رحمت آورانى.»ضُرّ به معناى مرض است، و اسباب طبيعيّهاى دارد كه در بدن پيدا ميشود. در اينجا مرض را كه مستند به اسباب طبيعيّة آنست، به شيطان نسبت داده است. در اينجا نيز حضرت علاّمه ميفرمايند:اين مسأله و امثال و اشباه آن، از آراء و افكار مادّيّون است كه رفته رفته، تدريجاً در اذهان عدّهاى از اهل بحث بدون إراده و شعور آنها وارد شده و جاى گرفته است. زيرا كه مادّيّون چون از الهيّون شنيدند كه حوادث را به خداوند سبحانه نسبت ميدهند، و يا بعضى از آنها را به روح و يا ملَك و يا شيطان مستند ميدارند، مطلب بر آنها مشتبه شد و گمان بردند كه: اين نسبتها، علّتهاى طبيعيّه را باطل ميداند و عِلَل ماوراى طبيعت را بجاى علل طبيعيّه مينشاند؛ و نفهميدند كه مراد الهيّون، اثبات علل ماوراى طبيعت در طول علل طبيعى است نه در عرض آنها. و ما در مباحث سابقه به اين مهمّ كراراً اشاره نمودهايم.»(164)اين بود ماحصل مطالب وارده در تفسير «الميزان». و الحقّ در پاسخ از آن احتمال غير وجيه، جواب شافى داده اند.