بحثى درباره تأثير اختلاف لهجه هاى قبايل عربىدر اختلاف قرائات و رسم الخط مصحف - تفسیر کوثر جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 1

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نارًا فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فى ظُلُمات لا يُبْصِرُونَ (* )صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ (*)أَوْ كَصَيِّب مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَْعدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فى آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحيطٌ بِالْكافِرينَ (*)يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فيهِ وَ اِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ (*)

مَثَل آنها (منافقان) مثل كسى است كه آتشى را برافروخت و چون آن آتش اطراف خود را روشن كرد، خداوند روشنايى آنها را از بين برد و آنها را در تاريكيهايى رها ساخت كه جايى را نمى ديدند (17) آنها كران، گنگان و كوران هستند پس آنها از راه خود باز نمى گردند (18) يا مَثَل آنها مانند بارانى از آسمان است كه در تاريكيهاى شب همراه با رعد و برق بر كسانى ببارد. آنها از ترس مرگ انگشتان خود را در گوشهاى خود مى گذارند تا صاعقه را نشنوند و خدا بر كافران احاطه دارد (19) نزديك است كه برق چشمان آنها را از بين ببرد هرگاه كه نور برق راه آنها را روشن مى كند، راه مى روند وچون خاموش مى شود مى ايستند و اگر خدا بخواهد گوش آنها و چشمان آنها را از بين مى برد همانا خداوند بر هر چيزى تواناست.

نكات ادبى:

1 ـ مَثَل در لغت به معناى شبيه و نظير است و همچنين به معناى جمله شايعى است كه مردم در محاورات خود از آن استفاده مى كنند و نيز مثل به معناى قصه و داستان و صفت نيز آمده است.

2 ـ با اينكه در اين آيه الذى به صورت مفرد آمده ولى به معناى جمع است تا با منافقان كه مشبه هستند تناسب داشته باشد مانند: (خضتم كالذى خاضوا) و مى توانيم الذى را به همان معناى مفرد بگيريم حال منافقان به حال يك فرد تشبيه شده و اشكالى هم ندارد.

3 ـ مثلهم مبتداء و كمثل الذى خبر است وكاف دراينجا زايد است مانند كمثله .

4 ـ اضائه به معناى شدت اناره است و به نور شديد ضوء گفته مى شود.

5 ـ صم جمع اصم به معناى كر مادرزاد و بكم جمع ابكم به معناى لال مادرزاد و عمى جمع اعمى به معناى كور مى باشد.

6 ـ صيّب به معناى باران است اصل آن صيوب بر وزن فيعل بود كسره واو به ماقبل داده شد و واو قلب به ياء گرديد و در ياء قبلى ادغام شد و ريشه آن از صوب به معناى ريختن است و اينكه به باران صيب گفته مى شود چون از آسمان مى ريزد.

7 ـ سماء هر چيزى كه در بالا قرار بگيرد. سماء البيت سقفه.

8 ـ رعد صداى اصطكاك اجرام ابر ، و برق آتشى است كه از اين اصطكاك پديد مى آيد.

9 ـ كاد از افعال مقاربه است و علاوه بر فاعل خبر مى خواهد و در اينجا خبر يكاد همان يخطف مى باشد. 10 - خطف زائل كردن و ازبين بردن.

11 ـ شىء چيزى كه از آن خبر داده مى شود و به گفته سيبويه شىء نخستين و عمومى ترين اسماء است و به موجود و معدوم اطلاق مى شود.

تفسير و توضيح

پس از آنكه خداوند ويژگيهاى منافقان را بيان كرد ، در پايان براى اينكه چهره واقعى و حالات روحى آنان روشنتر باشد و هيچگونه ابهامى در شناخت منافقان باقى نماند، باذكر دو مَثَل كه تجسمى از روحيات منافقان است ، مطلب را به پايان مى برد.

اساساً يكى از شيوه هاى قرآن در مطرح كردن مسائل تربيتى و معارف بلند خود، استفاده از تمثيل و تشبيه است كه مسائل غير حسى را به امور حسى تشبيه مى كند تا مطلب عينيت و تجسم يابد و فهم آن براى مخاطب آسان گردد. در قرآن كريم حدود پنجاه مثل وجود دارد كه همه آنها تشبيه معقول به محسوس است و در چندين آيه از قرآن كريم هدف از آوردن مثلها بيان شده است:

و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون (ابراهيم / 25)

و خداوند مثلها را براى مردم مى زند شايد آنها يادآور شوند.

و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون (حشر / 21)

و اين مثل ها را براى مردم مى زنيم شايد آنها انديشه كنند.

آيات (17-18) مثلهم كمثل الذى استوقد ناراً... : در اين آيات خداوند براى ترسيم حال منافقان دو مثل ذكر كرده كه هر كدام بيانگر قسمتى از حالات روحى آنان است.

در اولين مثل منافقان را به كسى تشبيه مى كند كه در يك بيابان در تاريكى مطلق قرار گرفته و نمى تواند راه به جايى ببرد او براى رها شدن از اين ظلمت آتشى را مى افروزد با روشن شدن آتش اطراف او روشن مى شود و تا آن شخص بخواهد از اين روشنايى استفاده كند آتش خاموش مى شود و بار ديگر تاريكى همه جا را فرامى گيرد و شخص نمى داند كه در اين ظلمت چه كند. منافقان نيز همانند آن شخص هستند. كفر و نفاق ، جان و دل آنها را تاريك كرده و آنان در يك ظلمت قرار گرفته اند ظلمتى كه خود براى خود خواسته اند آنها در اثر عناد و لجاجت به جايى رسيده اند كه تمام راههاى هدايت به روى آنها بسته شده است ولى گاهى از روى نفاق و دورويى اظهار ايمان مى كنند

و نام خداوند را به زبان مى آورند. اظهار ايمان و ياد خدا به هر دليل كه باشد ولو از روى نفاق ، خود داراى خاصيت است و نور مى دهد و يك لحظه راه منافقان را روشن مى سازد. اما چون اين ايمان بى پايه و بى ريشه است به زودى آن نور خاموش مى شود و آن روشنايى به تاريكى مى گرايد و مجدداً نشانه ها و علائم هدايت در آن تاريكى گم مى شود و منافقان نمى توانند راه به جايى برند.

جالب اينكه در پايان همين مثل متذكر مى شود كه منافقان كران و لالان و كوران هستند و آنها از راه خود برنمى گردند در واقع همانگونه كه اگر كسى كر و لال و كور باشد ارتباط او با واقعيتهاى خارج تقريبا قطع مى شود و كانالهاى مهم حسى او از كار مى افتد و او نمى تواند از واقعيتهايى كه در پيرامون او وجود دارد به خوبى آگاه شود، همين گونه است منافقان كوردل كه در اثر عناد و نفاق ، قواى دراكه آنان از درك حقيقت عاجز مى ماند و به همين سبب از راهى كه پيش گرفته اند باز نمى گردند.

آيات (19-20) او كصيب من السماء ... : در مثل دوم حال منافقان به حال كسانى تشبيه شده است كه در يك هواى تاريك كه حتى ابرها جلو نور ستارگان را هم گرفته اند ، در زير باران تندى قرار بگيرند و با رعد و برق شديدى هم مواجه شوند، محيط آنچنان خوفناك باشد كه آنها بر جان خود بترسند

و از اينكه هر لحظه ممكن است صاعقه اى آنها را بسوزاند، در وحشت شديد به سر برند و از شدت ترس انگشتان خود را بر گوشهايشان قرار بدهند. همچنين نور خيره كننده برق به شدت برچشمآنها بزند و نزديك باشد كه نور چشمانشان را از بين ببرد. در چنين حالتى آنها به دنبال پناهگاه باشند ولى در اثر ظلمت شديد راه را نبينند و هرگاه كه برق بزند و آنها لحظه اى پيش پاى خود را ببينند چند قدمى پيش روند و چون برق نزند بايستند و به هر حال راه به جايى نبرند.

منافقان عصر پيامبر نيز حالتى شبيه حالت چنين اشخاصى را داشتند از يك سو در ظلمت كفر و ضلالت بودند و از سوى ديگر باران تند اسلام بر آنان باريدن گرفته بود و آنها از اسلام نفرت داشتند و از احكام نورانى اسلام همانند كسى كه از رعد و برق بترسد مى هراسيدند و بخصوص احكامى چون جهاد با دشمن كه با مذاق آنها جور در نمى آمد مانند صاعقه بر آنان فرود مى آمد و آنها از مرگ خود مى ترسيدند. ديگر اينكه منافقان از مزاياى اسلام مانند ارث و نكاح و تقسيم غنائم و امنيت استفاده مى كردند ولى از لحاظ اعتقاد به مبانى اسلام در ظلمت بودند درست مثل همان شخص باران زده كه از روشنايى برق استفاده مى كرد و چند قدمى راه مى رفت و چون برق نبود در ظلمت خود مى ماند و حركت نمى كرد.

در اين آيات به دو نكته نيز اشاره شده است:

نكته اول اينكه خداوند بر كافران احاطه دارد و هرگز نخواهند توانست كه از حيطه قدرت او خارج شوند.

نكته دوم اينكه خداوند بر همه چيز قدرت دارد و اگر بخواهد مى تواند قواى مدركه منافقان را به سبب عنادى كه با حق دارند به كلى از بين ببرد و آنها براى هميشه از هدايت محروم شوند ولى چنين نكرده و راه را بر آنان باز گذاشته است هر چند كه موانع بزرگى بر سر راه آنان است كه خود به وجود آورده اند.

بحثى درباره تأثير اختلاف لهجه هاى قبايل عربىدر اختلاف قرائات و رسم الخط مصحف

اشاره:

در آيه اى كه تفسير شد كلمه ظلمات دو نوع خوانده شده بعضى از
قرّاء آن را ظُلُمات با ضم لام و بعضى ظُلْمات با سكون لام خوانده اند. همچنين در چند آيه پيشتر كلمه مستهزءون در بعضى از مصحفها به شكل مستهزاون يعنى با الف نوشته شده است اكنون بحثى را درباره تأثير اختلاف لهجه هاى قبايل عربى در اختلاف قرائتها و رسم الخط مصحف تقديم مى كنيم:

درست است كه حديث معروف (سبعة احرف) مربوط به قرائتهاى هفتگانه يا دهگانه يا چهارگانه نيست بلكه اين حديث در نظر كسانى كه آن را صحيح مى دانند،(1) بيشتر مربوط به اختلاف لهجه هايى است كه در عصر نزول قرآن ميان قبايل عرب بوده است، ولى همين اختلاف قرائتها ميان قاريان هفتگانه يا بيشتر، گاهى از اختلاف لهجه هاى قبايل عرب ناشى شده و مثلا يك قارى كه از يك قبيله خاص بوده، لهجه آن قبيله را معيار قرار داده است. همچنين گاهى اختلاف لهجه باعث اختلاف در رسم الخط مصحف گرديده است. اينك براى هر كدام از اين دو مورد نمونه اى را ذكر مى كنيم.

الف ـ حركه يا سكون در وسط كلمه

در مورد بسيارى از كلمات قرآنى كه وسط آنها متحرك به ضمه و كسره است ميان بعضى از قاريان معروف اختلاف نظر وجود دارد. برخى از آنها اين گونه كلمات را با حركه (ضمه يا كسره) مى خوانند و برخى ديگر با سكون مى خوانند البته كلماتى كه وسط آنها حركه فتحه دارد كمتر مورد اختلاف قرار گرفته و معمولا آن را با فتحه خوانده اند.

با بررسى لهجه هاى گوناگون قبايل عربى، مشخص شد كه قبيله مهم بنى تميم هميشه كلمات را تخفيف مى دهند و وسط آن را ساكن مى خوانند ولى در مقابل آنها

1 ـ اين حديث هر چند كه از نظر اهل سنت معتبر است و در صحيح بخارى ج 6، ص 100 و صحيح مسلم، ج 2، ص 202 و كتابهاى حديثى ديگر آمده ولى از نظر ائمه شيعه مردود است. رجوع شود به: اصول كافى ج 2، ص 630(چاپ دارالكتب الاسلاميه) قريش و اهل حجاز تخفيف نمى دهند و با حركه مى خوانند. اختلاف قرائات در اينگونه كلمات از همين جا ناشى شده است.ابن جنى گفته است: حجازيها عين الفعل كلمه را با كسره و ضمه و فتحه مى خوانند ولى تميميها آن را با سكون مى خوانند و مثلا بنى تميم كلِمة را كِلْمه تلفظ مى كنند.(1) و نيز همو مى گويد: لهجه تميميها چنين است كه رُسُل را رُسْل و حُبُك را حُبْك و عُمُد را عُمْد مى خوانند.(2)



/ 190