نكات ادبى
1 ـ ايلاء قسم خوردن و در اصطلاح فقهى قسم خوردن به خدا كه با زن خود همبستر نشود و احكامى خاصى دارد كه در اين آيه آمده است. 2 ـ فاء رجوع كرد و به سايه فيئى گفته مى شود چون بر مى گردد. 3 ـ طلاق جدايى، رهايى، سرخودشدن و در اصطلاح فقهى جداشدن زن و شوهر از هم و گسستن پيوند زناشويى كه احكام ويژه اى دارد. 4 ـ تربص انتظار، به اميد آينده بودن.تفسير و توضيح
آيات (227-228) للذين يؤلون من نسائهم... : از اين آيه به بعد بعضى از احكام خانوادگى و بخصوص احكام جدايى مرد و زن از يكديگر بيان مى شود و نخستين حكمى كه در اينجا آمده حكم ايلاء است. ايلاء يعنى سوگند خوردن مرد به خدا و يا يكى از صفات خدا كه از اين به بعد با زن خود همبستر نخواهد شدو اين كار به خاطر ضرر زدن به زن و از روى غضب باشد و اگر به جهت مريضى زن و يا مسائل ديگرى كه به نفع زن تمام مى شود چنين سوگندى بخورد، در اصطلاح به آن ايلاء گفته نمى شود. ايلاء يا بايد دائمى باشد مثلا سوگند بخورد كه هيچ وقت همبستر نخواهد شد و يا اگر موقتى است بايد مدت آن بيش از چهار ماه باشد در غير اين صورت حكم ايلاء را پيدا نخواهد كرد چون بدون قسم هم مردى مى تواند چهار ماه با زن خود همبستر نشود. اكنون ببينيم ايلاء چه حكمى دارد و اگر مردى ايلاء كرد تكليف او چيست؟ طبق اين آيه پس از ايلاء مرد چهار ماه فرصت دارد و پس از گذشت چهار ماه او بايد يكى از دو كار را بكند يا از سوگند خود برگردد و با زن خود همبستر شود و يا بايد زن خود را طلاق بدهد. او نمى تواند زن را براى هميشه در اين حالت نگهدارد و حاكم شرع او را به يكى از اين دو كار ملزم مى كند. اگر مرد در مدت چهار ماه از سوگند برگشت و با زن همبستر شد ، فقهاء اجماع دارند كه بايد كفاره سوگند خود را بدهد و اگر بعد از انقضاء چهار ماه از سوگند خود برگشت مسأله اختلافى است و احتياط اين است كه كفاره بدهد. هر چند كه از آيه شريفه چنين استفاده مى شود كه پس از چهار ماه ديگر بر او چيزى نيست چون مى فرمايد: اگر برگشتند پس خداوند آمرزنده و بخشايشگر است و اين شايد شامل عفو كفاره سوگند هم باشد. كفاره ايلاء همان كفاره حنث قسم است يعنى اگر از سوگند خود برگردد بايد يا يك برده آزاد كند و يا ده فقير را غذا بدهد و يا ده فقير را لباس بدهد و اگر قادر به هيچ يك از آنها نشد، سه روز روزه بگيرد. اين آيه ناظر به عمل زشت و سنت غلطى است كه در دوره جاهليت بود و بعضى از مردان براى آزار رساندن به زنان ايلاء مى كردند و تا آخر عمر نه با زن همبستر مى شدند و نه او را طلاق مى دادند و بدينگونه زن متحمل ضررى عظيم مى شد اسلام با اين سنت غلط مبازه كرد و به نفع زن واحياء حقوق او چنين حكم كرد كه اگر مردى چنين كنيد فقط چهار ماه فرصت دارد و پس از آن يا بايد برگردد و يا زن را طلاق بدهد و او را آزاد سازد و زن مالك سرنوشت خودش باشد
و اگر خواست با مرد ديگرى ازدواج كند. در اين آيه وقتى شقّ اول را بيان مى كند از غفران و رحمت خدا ياد مى كند كه يعنى اگر مرد از سوگند خود برگشت، خدا ممكن است اين بى عدالتى را برمرد ببخشد و در شقّ دوم يعنى در صورتى كه مرد زن خود را طلاق بدهد، از شنوا و دانا بودن خود ياد مى كند كه يعنى بدانيد كه هر سخنى از شما صادر شود خدا آن را مى شنود و هر عملى از شما صادر شود خدا از آن آگاه است. آيه (228) و المطلقات يتربصن بانفسهن... : در آيه پيش صحبت از طلاق شد به همين مناسبت، از اين آيه به بعد احكام و مسايل طلاق ذكر مى شود. قبلا بگوييم كه طلاق از نظر اسلام كار نكوهيده اى است و با اينكه جايز است ولى كراهت شديدى دارد و به تعبير روايات: طلاق مبغوض ترين حلالها نزد خداوند است. اسلام نمى خواهد پيوند ازدواج گسسته شود و خانواده از هم بپاشد ولى گاهى اختلاف ميان زن و شوهر به قدرى شديد است كه سازش ميان آنها امكان پذير نيست براى چنين مواردى طلاق پيش بينى شده است. طلاق براى خود احكام گوناگونى دارد كه يكى از آنها را در همين آيه مى خوانيم طبق اين آيه زنهايى كه طلاق داده شدند بايد به مدت سه قرء انتظار بكشند و با مرد ديگرى ازدواج نكنند. منظور از قرء پاكى از عادت ماهانه زنانگى است وقتى زن را در حالى كه از حيض پاك است طلاق دادند (زن را در حال حيض نمى توان طلاق داد و بايد در طهرغيرمواقعه يعنى در ايام پاكى زن كه هنوز مرد با او همبستر نشده طلاق داد)
او بايد سه بار پاكى از حيض را ببيند كه حداقل آن بيست و شش روز و دو لحظه است چون اقل حيض سه روز است و اقل پاكى ميان دو حيض هم ده روز است مدت دو حيض و يك پاكى بيست وشش روز مى شود و يك لحظه از پاكى زمان طلاق و يك لحظه از پاكى بعد از حيض دوم بر آن مدت اضافه مى شود و بدينگونه سه پاكى حاصل مى شود. و البته اين حداقل است ممكن است اين سه پاكى سه ماه هم طول بكشد. اين مدتى را كه زن بايد انتظار بكشد ايام عدّه مى گويند در اين مدت مرد حق دارد كه به ازدواج قبلى برگردد و از طلاق منصرف شود. البته در هر طلاقى چنين نيست بلكه در طلاق رجعى چنين حقى را دارد بگونه اى كه حكم آن در كتب فقهى آمده است. پس از انقضاء مدت عدّه، زن مى تواند با مرد ديگرى ازدواج كند. در اين آيه پس از بيان مدت عده اى كه زن بايد نگهدارد، اظهار مى كند كه در اين مدت براى زنها جايز نيست كه حالت خود را پنهان كنند و آنچه را كه خدا در رحم آنها آفريده پوشيده نگهدارند آنها بايد اگر حامله هستند اظهار كنند و نيز ايام حيض و پاكى را دقيقاً بيان كنند چون در اين موارد قول آنها حجت است و لذا بايد حقيقت را بگويند. البته لحن آيه چنين است كه اگر اين زنها به خدا و قيامت ايمان دارند، حقيقت را كتمان نكنند. اين بدان معنا نيست كه اگر ايمان نداشته باشند كتمان كنند بلكه خداوند از احساسات دينى زنها استفاده مى كند و به آنها سفارش مى دهد كه اگر واقعاً مؤمن هستيد چنين نكنيد. در پايان آيه دو مطلب مهم را درباره مسايل خانوادگى بيان مى كند كه بايد اساسى بر نظام حقوقى زن و مرد باشد: مطلب اول اينكه در مقابل تكليفهايى كه زنها در برابر شوهران خود دارند، حقوقى هم برگردان آنها دارند. يعنى اين تكليفها يكجانبه نيست و فقط زن در تحت تكليف نمى باشد بلكه اگر تكليف و وظيفه اى براى او وجود دارد، در مقابل ، او هم حقى برگردن شوهر دارد كه شوهر بايد ادا كند. اگر زن مكلف است كه از شوهر خود اطاعت و تمكين كند و ناموس و مال او را حفظ نمايد در مقابل مرد هم بايد او را احترام كند و نفقه و پوشاك و مسكن مناسب و در خور شأن او در اختيارش بگذارد. و كوتاه سخن اينكه اين آيه به حقوق متقابل زن و شوهر تأكيد مى كند. مطلب دوم اينكه در عينحال كه زن و شوهر حقوقى متقابلى برگردن يكديگر دارند، مرد از لحاظ رتبه مقدم بر زن است يعنى در محيط خانواده بايد يك نفر حاكميت و سرپرستى خانواده را داشته باشد و آن مرد است. و اين به خاطر ويژگيهاى طبيعى مرد است چون مسلّم است كه زن و مرد از لحاظ خلقت و طبيعت تفاوتهايى با هم دارند زن به خاطر اينكه مادر است
و تربيت اولاد به عهده اوست داراى احساسات و عواطفى است كه مرد آن را به آن اندازه ندارد در مقابل ، مرد از لحاظ جسمى تواناييهايى دارد كه زن ندارد او بايد زحمت بكشد و هزينه زندگى خانواده را تأمين كند و از اين گذشته همانگونه كه احساسات و عواطف در زن غلبه دارد، جنبه هاى عقلانى و حسابگرى هم در مرد غلبه دارد و لذا طبيعى است كه مرد سرپرست خانواده باشد.