ابليس كيست و شيطان كدام است؟
ابليس نام خاص همان موجودى است كه در داستان خلقت آدم بر او سجد نكرد و با وسوسه هاى خود او را از بهشت بيرون نمود. ولى شيطان يك واژه عمومى است كه به معناى موجود شرور و موذى و وسوسه گر است كه فرد بارز آن همان ابليس است ولى افراد ديگرى هم دارد و همانگونه كه خواهند آمد، ابليس داراى ذريه و اعوان و انصار است كه به همه آنها شيطان يا شياطين گفته مى شود و همچنين از افراد انسان نيز به كسانى كه شرور و موذى باشند شيطان گفته مى شود. بنابراين ابليس اسم عَلَم و شيطان اسم جنس است و ابليس جز به آن موجود معين كه به آدم سجده نكرد به كس ديگرى اطلاق نمى شود و اين واژه يك واژه غير عربى است و پيدا كردن اشتقاق عربى بر آن بگونه اى كه در بعضى كتب تفسيرى و لغوى آمده است، درست نيست هر چند كه در عربى ، هموزن آن وجود دارد مانند: ازميل، اصليت، اعريض و غير آنها(1) اما شيطان يك واژه عربى است بر وزن فيعال و از ماده شطن مشتق است كه به معناى دور شدن است و به هر عصيانگر متمرد از انس و جن و حيوانات شيطان گفته مى شود و شاطن به معناى خبيث است(2) و به ابليس و ذريه و اعوان او به مناسبت همان تمرد و عصيانگرى و خباثت و وسوسه گرى ، شيطان اطلاق مى شود و به طورى كه گفتيم از افراد بشر هم ممكن است كسى شيطان باشد همانگونه كه در آيات زير آمده است: و اذاخلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم (بقره /14) و منافقان چون با شياطين خود خلوت مى كنند، مى گويند ما با شما هستيم. و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس والجن (انعام /112) و همچنين براى هر پيامبرى دشمنى قرار داديم از شيطانهاى انس و جن. حتى در بعضى از روايات به موجودات ريز و كوچكى كه در قسمت شكسته ظرف مى نشيند ، شيطان اطلاق شده كه شايد منظور همان ميكروبها باشد.آيا ابليس از ملائكه بود يا از جن؟
در ميان مفسران و علماء اسلامى در اين باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضى از آنها گفته اند كه ابليس از ملائكه بود و به خاطر معصيتى كه مرتكب شد از مقام خود خلع گرديد و رانده درگاه الهى گرديد. از جمله كسانى كه اين قول را انتخاب كرده اند مى توان از شيخ طوسى نام برد كه در تفسير خود ضمن اينكه اين قول را از ابن عباس و ابن مسعود و ابن مسيب و قتاده و ابن جريح و طبرى نقل مى كند، خود نيز به آن تمايل دارد و آن را به ظاهر تفاسير شيعه نسبت مى دهد و اضافه مى كند كه روايتى هم در اين زمينه از امام صادق (ع) وارد شده است.(3)1 - رجوع شود به : شيخ طوسى ، التبيان ج 1 ص 1542 - ابن منظور ، لسان العرب ج 13 ص 2383 - تفسير التبيان ج 1 ص 150