آيه (28) كيف تكفرون بالله وكنتم... : استدلال ديگرى است براى اثبات وجود خدا آنهم به صورت پرسش كه مخاطب را به تفكر بيشتر وادار سازد و در او انگيزه اى براى دريافت مطلب به وجود آورد. در اين آيه با يكى از پديده هاى مهم هستى به وجود خداوند استدلال مى شود پديده اى كه در عين مهم بودن نزديكترين چيز براى انسان است و آن پديده حيات مى باشد. در اين آيه با تعجب، از كافران پرسيده مى شود كه شما چگونه به خداوند ايمان نداريد در حالى كه شما مرده بوديد و او شما را زنده كرد؟ و بدينگونه با پديده حيات كه پيچيده ترين اسرار هستى را در بر دارد و براى همه انسانها قابل لمس است ، به وجود خدا استدلال مى كند. منظور از مرگ كه در اول آيه آمده آن حالتى است كه انسان به صورت عناصر پراكنده و بيجان در طبيعت وجود داشت سپس با تركيب خاصِ اين عناصر و فعل و انفعالهاى ويژه اى كه در آنها به وجود آمد، موجود زنده اى به نام انسان پديدار شد با آنهمه آثار و ويژگيهاى شگفت آورى كه دارد. البته اطلاق موت به اين حالت از نظر لغوى اشكال ندارد مانند (بلدة ميتا) و (الارض الميتة). راستى چه كسى به اين عناصر بيجان حيات داد؟ و چگونه از تركيب آنها موجود شگفت آورى چون انسان به وجود آمد؟ موجودى كه مى فهمد و در طبيعت تصرف مى كند و احساس و شعور دارد و هزاران خصوصيات ديگر... اين پرسش جز اين پاسخ درستى ندارد كه بگوييم: اين خداوند دانا و توانا و حكيم است كه اين عناصر بيجان را حيات بخشيد و به او شايستگيهايى داد كه پيش از آن نداشت و هموست كه پس از مدتى، حيات را از انسان مى گيرد و او دوباره به عناصر طبيعى تبديل مى شود و خداوند همانگونه كه زنده مى كند ، مى ميراند. در آيه مورد بحث تا جمله (ثم يميتكم) استدلال به وجود خداست ولى دنباله آيه، ديگر حالت استدلال را ندارد بلكه براى تكميل مطالب قبلى است زيرا از اينجا به بعد مربوط به زندگى پس از مرگ است و چون اين نوع زندگى از دسترس درك و حس بشر خارج است و لذا نمى توان با آن استدلال كرد ولى خداوند در اين آيه كه از مرگ و حيات و مرگ دوباره انسان صحبت كرد براى تكميل مطلب به بيان مراحلى كه انسان از آن خواهد گذشت پرداخته است. طبق اين آيه انسان از چهار مرحله عبور خواهد كرد و در مرحله پنجم باقى خواهد ماند كه جمعاً پنج مرحله مى شود: 1 ـ مرحله اى است كه انسان به صورت اجزاء طبيعى و عناصر گوناگون در زمين و طبيعت وجود دارد. 2 ـ مرحله اى است كه خداوند اين عناصر را مركب مى كند و به او روح مى دهد و انسان با اندام خاصى كه پيدا مى كند به صورت يك موجود زنده در مى آيد. 3 ـ مرحله اى است كه خداوند از اين موجود زنده زندگى را سلب مى كند و او به صورت جسد بى روحى در مى آيد و بار ديگر جسم او به عناصر خاكى تبديل مى شود. 4 ـ مرحله اى است كه دوباره خداوند به اين جسم زندگى مى بخشد و او بار ديگر زنده مى شود و به عرصه محشر قدم مى گذارد تا به حساب اعمال دنيوى او رسيدگى شود. البته مى توان گفت كه منظور از اين مرحله ، زندگى برزخى است و انسان زنده مى شود تا نعمتها و يا عذابهاى برزخى به او برسد (درباره برزخ ذيل آيات مربوطه انشاءالله بحث خواهد شد) 5 ـ مرحله اى است كه انسان پس از حساب آخرت يا به بهشت مى رود و يا به جهنم و در هر دو صورت به سوى خداوند برمى گردد كه اگر مؤمن باشد از نعمتهاى او استفاده كند و اگر كافر باشد به عذاب او مبتلا گردد. آيه (29) هو الذى خلق لكم... : پس از بيان مراحل پنجگانه اى كه انسان طى مى كند به بيان بعضى از نعمتهاى الهى كه به انسان ارزانى داشته است مى پردازد و آن خلقت زمين و آسمانهاست.زمين و تمام امكانات و مواهبى كه خداوند در آن قرار داده، براى استفاده و سودبرى انسان آفريده شده است. خداوند از يك سو به انسان عقل و فهم داده و در وجود او استعدادهاى ويژه اى قرار داده و از سوى ديگر در زمين كه همواره در دسترس بشر است، معادن و مواهب و نعمتهايى خلق كرده كه بشر به كمك عقل خود مى تواند آنها را كشف و استخراج كند و از آنها در بهينه سازى زندگى خود بهره ببرد و از تركيب عناصر موجود در زمين دست به اختراعات گوناگون بزند. پس از بيان اين مطلب ، به بيان خلقت آسمانها مى پردازد و اگر چه در متن آيه تصريح به اين معنا نشده است كه خداوند آسمانها را نيز براى بشر آفريده ولى سياق آيه كه در مقام امتنان و ذكر نعمتهاست مى رساند كه خلقت آسمانها نيز براى بشر و به نفع او خلق شده است. اين مطلب را آيه ديگرى روش مى سازد: الم تروا ان الله سخرلكم ما فى السموات و ما فى الارض و اسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة (لقمان / 20) آيا نمى بينيد كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و در زمين است، براى شما مسخر كرد و نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را فراوان در اختيار شما قرار داد. طبق اين آيات آنچه در زمين و آسمانهاست همگى به نفع انسان و براى استفاده او آفريده شده و انسان محور تمام اين پديده هاست و بدون حضور انسان ، هيچيك از مواهب موجود در زمين و آسمانها ، معنا و مفهومى ندارد.ضمناً از اين آيه فهميده مى شود كه اصل در خلقت اباحه است يعنى انسان مجاز است كه از طبيعت هر نوع استفاده اى ببرد مگر اينكه شرع چيزى را قدغن كند. همچنين آيه مورد بحث اشعار مى دارد كه خداوند پس از آفرينش زمين به آفرينش آسمانها پرداخت و آنها را هفت آسمان قرار داد و اين مى رساند كه خلقت آسمانها پس از خلقت زمين بوده است و آيات ديگرى نيز همين معنا را اثبات مى كند. با اين وجود در يكى از آيات مربوط به خلقت زمين و آسمان پس از بيان خلقت آسمان چنين آمده است: و الارض بعد ذلك دحيها(نازعات/30) و زمين را پس از آن گسترد.بايد گفت كه منظور اين نيست كه خلقت زمين پس از آسمان بوده است بلكه منظور اين است كه گسترش زمين و آماده سازى آن براى زندگى، پس از آفرينش آسمانها بوده و اين مانع از آن نيست كه زمين قبل از آسمان آفريده شده باشد. در جمله پايانى آيه مورد بحث ، خداوند به علم بى پايان خود اشاره مى كند و خلقت زمين و آسمان را شاهدى بر آن مى داند و براستى هم جهان آفرينش دليل محكمى بر علم بى پايان خداوند است و بر قدرت لايزال او نيز هم.
بحثى درباره آسمانهاى هفتگانه
ديديم كه در اين آيه صحبت از آسمانهاى هفتگانه شد. هفتگانه بودن آسمانها علاوه بر اين آيه در آيات ديگرى نيز آمده كه مجموعاً هشت آيه مى باشد. حال بايد ديد كه منظور از آسمانهاى هفتگانه چيست؟ و آيا عدد هفت در اينجا موضوعيت دارد يا نه؟ و در هر دو صورت اين آسمانها كجا هستند؟بعيد نيست كه بگوييم عدد هفت در اينجا براى تعدد و تكثير است و منظور عدد خاص كه همان شش به اضافه يك باشد ، نيست و در مواردى در قرآن عدد هفت و هفتاد براى تعدد و كثرت آمده و عدد خاص منظور نيست مانند اين آيات: و لو ان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله (لقمان/ 27) اگر آنچه در زمين، درخت وجود دارد قلم گردد و هفت دريا مركب شود، كلمات خداوند پايان نمى پذيرد. منظور از كلمات خداوند علم بى پايان اوست و معلوم است كه نه فقط هفت بلكه هزاران دريا هم براى نگارش علم خداوند كافى نيست چون علم او نامحدود است. بنابراين عدد هفت در اينجا مورد نظر نيست بلكه منظور كثرت و تعدد است. ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفرالله لهم (توبه / 80) اگر براى آنها هفتاد بار هم طلب مغفرت كنى خداوند آنها را نخواهد آمرزيد. معلوم است كه اگر بيش از هفتاد بار هم باشد خدا نمى بخشد و منظور از ذكر عدد هفتاد كثرت و تعدد است و نظير آن در محاورات و گفتگوهاى ما هم وجود دارد، مى گوييم (صدبار آمدم ، نبودى) منظور عدد صد نيست بلكه منظور كثرت است. بنابراين مى توانيم بگوييم كه عدد هفت در آسمانهاى هفتگانه مورد نظر نيست و آوردن اين عدد براى بيان كثرت و تعدد است. اكنون بايد ديد كه منظور از آسمانهاى متعدد چيست؟ خواه عدد هفت موضوعيت داشته باشد يا نداشته باشد.در اينجا وجوه يا اقوالى است كه ما آنها را ذكر مى كنيم و در پايان نظر خود را بيان خواهيم كرد: 1 ـ منظور ، هفت فلك است كه به اضافه عرش و كرسى نه فلك مى شود و اين همان مطلبى است كه در هيئت بطلميوسى گفته شده و علم امروز آن را رد كرده است. 2 ـ منظور سيارات منظومه شمسى است كه غير از زمين عبارتند از: عطارد، زهره ، مريخ، مشترى، زحل به اضافه ماه و آفتاب. 3 ـ منظور سيارات منظومه شمسى است و به جاى ماه و آفتاب ، دو سياره اورانوس و نپتون كه اخيراً كشف شده ، قرار داده مى شود.