تفسیر کوثر جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
مى شود كه خدا در قرآن از آنها ياد كرده و داراى كتاب هم هستند و با مسلمانان صلح كرده اند شما كه از اينها نيستيد; بنابراين، يكى از دو چيز را انتخاب كنيد يا اسلام را قبول كنيد و يا پيرو دينى از اديانى كه در قرآن آمده، باشيد و گرنه همه شما را خواهم كشت و به شما مهلت مى دهم تا وقتى كه من از سفر برگردم تكليف خود را روشن كنيد. پس از اين گفتگو مأمون به سفر خود ادامه داد و آنها وضع ظاهرى خود را عوض كردند و بعضى از آنها نصرانى شدند و بعضى اسلام را پذيرفتند و گروهى هم به حال خود باقى ماندند ولى در اين فكر بودند كه چه كنند؟ در اين هنگام بود كه شيخ فقيهى از اهل حران به آنها گفت: چيزى را كه شما به آن احتياج داريد من پيدا كردم و شما به وسيله آن از كشته شدن نجات مى يابيد. آنها مال بسيارى به او دادند و او گفت: وقتى مأمون از سفر برگشت شما به او بگوييد كه ما صابئين هستيم واين دينى است كه در قرآن آمده است. اتفاقاً مأمون از آن سفر برنگشت و در بين راه درگذشت و حرانيها از آن زمان خود را صابئين خواندند. (1)اين بود خلاصه داستانى كه ابن نديم آورده و در منابع ديگر، داستان به اين تفصيل نيامده ولى گفته شده كه حرانيها در زمان مأمون نام صابئين را بر خود گذاشتند.(2) البته نمى توان به اين داستان چندان اعتماد كرد زيرا كه ابن نديم آن را از يك نويسنده ناشناخته نصرانى نقل مى كند و خوارزمى نيز معاصر با ابن نديم بود و مورخان پيش از آنها مانند طبرى چنين مطلبى را نقل نكرده اند و خود ابن نديم و خوارزمى گفته اند كه حرانيها پيروان هرمس و شيث و بوذاسف هستند واين با مطالبى كه پيش ازاين درباره صابئين زمانهاى دور، از طبرى و مسعودى و شهرستانى نقل كرديم جور در مى آيد.