تفسیر کوثر جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 1

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيش از آنكه ثابت بن قره وارد دستگاه خلافت شود، در شهر حران با علما صابئى در بعضى از مسائل اختلاف پيدا كرد و رئيس صابئين او را از دخول به هيكل مقدس منع نمود او سپس توبه كرد اما بعدها كه به بغداد آمد به مقالات سابق خود برگشت ولى به هرحال مذهب صابئى را حفظ نمود.(1) ابن ابى اصيبعه كتابهاى بسيارى را به او نسبت مى دهد.(2)

2 ـ سنان بن ثابت بن قره: كه در طب مهارت داشت و طبيب مخصوص القاهربالله عباسى بود و القاهر به او خيلى توجه داشت. يكبار او را دعوت به قبول اسلام كرد ولى او نپذيرفت القاهر او را تهديد كرد و او از ترس، اظهار اسلام نمود و پس از مدتى به خراسان رفت و بالاخره به بغداد برگشت و در سال سيصدو سى و يك درگذشت و همو بود كه در بغداد از پزشكان امتحان بعمل مى آورد و كسانى را كه لياقت طبابت نداشتند اجازه طبابت نمى داد.(3)

3 ـ ثابت بن سنان بن ثابت بن قره: او در زمان المطيع لله و در عهد امارت معزالدوله احمدبن بويه رئيس بيمارستان بغداد بود. او علاوه بر طب در تاريخ نيز مهارت داشت و كتابى در تاريخ تاليف كرده كه ميان قدما مشهور بوده و ابن العبرى كه اين كتاب را ديده مى گويد: اين تاريخ وقايع ميان سالهاى دويست و نود و چند تا سيصدو شصت و سه را دربرمى گيرد. و برادرزاده اش هلال ذيلى به اين تاريخ نوشته است.(4)

ابن عماد نيز از تاريخ او ياد مى كند و مى گويد: تاريخ خوبى است و او علاوه برتاريخ در طب نيز استاد بود و كتابهاى بقراط و جالينوس را تدريس مى كرد.(5)

ذهبى تاريخ فوت او را سال سيصدو شصت و سه ذكر مى كند و ضمناً در چند مورد از كتاب خود از تاريخ ثابت بن سنان نقل مى كند.(6) از ثابت بن سنان كتابى به نام تاريخ اخبار القرامطه در دست است كه چاپ شده ولى معلوم نيست كه منظور از

1 - ابن عمادحنبلى،شذرات الذهب ج2 ص197

2 - ابن ابى اصيبعه، عيون الانباء ج 2 ص 197

3 - تاريخ مختصر الدول ص 162

4 - همان ص 170

5 - شذرات الذهب ج 3 ص 45

6 - ذهبى ، العبر فى خبر من غبر ج 2 ص 115

/ 190