اندرز تكان دهنده به طاغوت - داستان ها و پندها جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان ها و پندها - جلد 5

گردآورندگان: محمد محمدی اشتهاردی، مصطفی زمانی وجدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اندرز تكان دهنده به طاغوت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

منصور دوانيقى دومين خليفه ستمگر و طاغوت بنى عباس، روزى به يكى از پارسايان بنام «عمروبن عبيد» گفت: مرا موعظه كن.

«عمرو» گفت: «تو را به آنچه ديده ام موعظه كنم يا شنيده ام؟»

منظور گفت: به آنچه ديده اى مرا موعظه كن.

«عمرو» گفت: عمر بن عبدالعزيز (هشتمين خليفه بنى اميه كه نسبتا شخص عادل و نيكوكردار بود) را هنگام مرگ مشاهده كردم كه هفده دينار بيشتر ندارد، و از طرفى يازده پسر دارد، با پنج دينار آن، كفن برايش تهيه كردند، و با دو دينار آن، زمين قبرش را خريدند، در نتيجه به هر يك از فرزندانش كمتر از يك دينار رسيد.

اما هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه بنى اميه) را هنگام مرگ ديدم كه ده پسر داشت، و به هر كدام يك ميليون دينار پول، به ارث رسيد.

يك روز يكى از پسران «عمر بن عبدالعزيز» را ديدم كه تنها در همان روز، صد اسب را براى جهاد در راه خدا آماده ساخته بود، ولى در همين زمان يكى از فرزندان هشام را ديدم كه دست گدائى به سوى مردم دراز كرده بود تا به او صدقه بدهند!(20)

/ 103