بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيممنصور دوانيقى دومين خليفه ستمگر و طاغوت بنى عباس، روزى به يكى از پارسايان بنام «عمروبن عبيد» گفت: مرا موعظه كن.«عمرو» گفت: «تو را به آنچه ديده ام موعظه كنم يا شنيده ام؟»منظور گفت: به آنچه ديده اى مرا موعظه كن.«عمرو» گفت: عمر بن عبدالعزيز (هشتمين خليفه بنى اميه كه نسبتا شخص عادل و نيكوكردار بود) را هنگام مرگ مشاهده كردم كه هفده دينار بيشتر ندارد، و از طرفى يازده پسر دارد، با پنج دينار آن، كفن برايش تهيه كردند، و با دو دينار آن، زمين قبرش را خريدند، در نتيجه به هر يك از فرزندانش كمتر از يك دينار رسيد.اما هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه بنى اميه) را هنگام مرگ ديدم كه ده پسر داشت، و به هر كدام يك ميليون دينار پول، به ارث رسيد.يك روز يكى از پسران «عمر بن عبدالعزيز» را ديدم كه تنها در همان روز، صد اسب را براى جهاد در راه خدا آماده ساخته بود، ولى در همين زمان يكى از فرزندان هشام را ديدم كه دست گدائى به سوى مردم دراز كرده بود تا به او صدقه بدهند!(20)