بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيماز مردان بزرگ و شجاعى كه حقيقت اسلام، چون روحى در كالبدش قرار داشت و خون پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و على عليه السلام در رگهايش جارى بود و در راه هدف، هيچگاه از پاى ننشت «عمرو» پسر «حمق» (بروزن هند) خزاعى است.درباره شخصيت او بسيار سخن گفته شده است، ما در اينجا نخست به ذكر سه نمونه كه نمودار اوج معنويت او است مىپردازيم و سپس به فداكاريهاى او و همسرش آمنه تا سرحد شهادت در راه امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با طاغوت اشاره مىكنيم:1- او در زمان رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم در اطراف مكه زندگى مىكرد، وقتى كه دعوت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را شنيد و پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را شناخت به اسلام گرويد و يكدل و يك جهت به پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم دل بست، و دست از يارى و حمايتش نكشيد، و پس از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم به على عليه السلام پيوست تا حدى كه جانش را در راه حمايت از على عليه السلام تقديم كرد، و سرش را در اين راه از بدنش جدا كردند، و براى همسرش كه در زندان بود فرستادند.او از ياران خصوصى پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بود، روزى پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در مدينه به او فرمود: «به محلّت باز گرد، و پس از من آنگاه كه على بن ابيطالب عليه السلام به كوفه مىرود، به آنجا سكونت كن».«عمرو» پس از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در زمان خلافت على عليه السلام به كوفه مهاجرت نمود، روزى على عليه السلام به او فرمود: «خانه دارى؟» گفت آرى، امام فرمود: خانه ات را بفروش، و در ميان طايفه «ازد» خانه اى تهيه كرده و در آن سكونت كن، زيرا در آينده كه من از دنيا بروم، دشمنان در جستجوى تو خواهند برآمد و طايفه «ازد» از تو دفاع مىكنند و تو را يارى مىدهند.2- مورخين نقل مىكنند: روزى «عمرو بن حمق» به پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم آب داد، آن حضرت درباره او اين دعا را كرد: «خدايا او را از جوانيش بهرمند گردان» بر اثر بركت اين دعا، هشتاد سال از عمر او گذشت كه يكموى او سفيد نشد.3- او آنچنان در خدمت على عليه السلام فداكارى و جان نثارى داشت كه درباره اش چنين گفته اند: «همانگونه كه سلمان براى پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بود، «عمرو بن حمق» براى على عليه السلام بود.او در همه جنگهاى على عليه السلام يعنى جنگ جمل و صفين و نهروان در ركاب على عليه السلام چون افسرى جانباز و رشيد با دشمن مىجنگيد، و همچون يك يار فداركار و مخلص همراه مولايش على عليه السلام روبرو شد.اين پيش آمد براى او بسيار ناگوار بود، ولى كمر همت بست تا با پيروى از آل على عليه السلام راه مولايش على عليه السلام را قهرمانانه ادامه دهد.امام على عليه السلام ، هم مراد و هم استاد و هم رهبر و امام او بود، و قلب او سرشار از محبت على عليه السلام بود، بهرحال، سرنوشت او چنين بود كه اين چنين استاد و رهبر او را از او بگيرند.همسرش «آمنه» نيز چون او، همانند كوهى استوار در برابر حوادث بود و هر دو سر به آستان حق نهاده بودند و تا سرحد شهادت، با طاغوت پيكار مىكردند، و سرانجام، «عمرو بن حمق» را دستگير كردند، و سرش را از بدنش جدا نمودند، و براى آمنه كه در زندان بسر مىبرد فرستادند، آمنه تا آخر عمر، همچون كوه ايستاد و راه همسر را ادامه داد، و نام اين «دو همسر قهرمان» در تاريخ زرين ياران قهرمان امام على عليه السلام ثبت گرديد(92).