سرانجام بدعت گذارى - داستان ها و پندها جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان ها و پندها - جلد 5

گردآورندگان: محمد محمدی اشتهاردی، مصطفی زمانی وجدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سرانجام بدعت گذارى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

هشام بن حكم يكى از شاگردان برجسته امام صادق عليه السلام گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: در زمانهاى گذشته، مردى بود، دنيا را از راه حلال طلب كرد، به آن نرسيد، از راه حرام طلب كرد باز به آن نرسيد، شيطان به او گفت: دنيا را از راه حرام و حلال طلبيدى به آن نرسيدى، مىخواهى تو را به كارى راهنمائى كنم كه هم دنيايت آباد شود و هم پيروانت زياد گردد!

او گفت: آرى.

شيطان گفت: دينى را اختراع كن و مردم را به آن دعوت نما، او اين كار را كرد و پيروان بسيار پيدا نمود و دنيايش آباد شد.

پس از مدتى، فكر كرد كه اين چه كارى بود كردم، روز قيامت چه جوابى بدهم، اظهار پشيمانى و توبه نمود، و و نزد پيروانش رفت و به آنها گفت: اين دينى را كه به شما عرضه داشتم، خود ساخته بودم، از آن، دست برداريد.

آنها گفتند: تو دروغ مىگوئى آن دين حق است، در تو شك پيدا شده است.

وقتى او چنين ديد، زنجير سنگين به گردن انداخت و گفت: زنجير را از گردنم نمى گيرم تا خداوند توبه ام را قبول كند.

خداوند به پيامبرى از پيامبران وحى كرد كه به فلانى بگو: به عزتم سوگند اگر آنقدر مرا بخوانى تا رگهاى گردنت بريده شود، دعايت را مستجاب نمى كنم، مگر اينكه كسى كه دعوت تو را قبول كرده او را برگردانى حتى اگر مرده، او را زنده كنى و او را از عقيده اش برگردانى به اين ترتيب مىبينيم كه وزروو بال بدعتگذارى تا چه حد مشكل است!!

/ 103