بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيماُم عقيل بانوئى باديه نشين بود، روزى دو مهمان بر او وارد شد، پسرش در كنار شترها بازى مىكرد، در اين هنگام به او خبر دادند كه شترها روى هم پريدند و كودك شما در چاه افتاده و جان سپرده است، اُم عقيل از خبردهنده خواست او را در پذيرايى مهمانان كمك كند، گوسفندى به او داد تا آنرا ذبح نمايد و از گوشت آن غذايى درست كرده، نزد مهمانان بگذارد، مهمانان از جريان آگاه شدند، هنگام غذا خوردن از صبر و استقامت آن زن تعجب كردند.روايت كننده گويد: وقتى كه ام عقيل از پذيرائى مهمانان خلاص شد، نزد ما آمد و گفت اى مردم آيا در ميان شما كسى هست كه آيات قرآن را خوب بداند، من گفتم آرى من مىدانم. گفت: آياتى براى من بخوان تا در پرتو آن، خاطرم از فراق پسرم، آرام گردد، اين آيات را خواندم:و بشر الصابرين # الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انالله و انا اليه راجعون # اولئك عليهم صلوات من ربهم و اولئك هم المهتدون: «و مژده بده به استقامت كنندگان # آنها كه هرگاه مصيبتى به آنها رسد مىگويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم # اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدايت يافتگان» آن زن گفت: سلام بر شما، سپس براى نماز ايستاد و پس از خواندن چند ركعت نماز، دست به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «خداوندا من به فرمانت عمل كردم، تو هم به آنچه وعده اى كه به صابران داده اى وفا كن».(75)به اين ترتيب، اين بانوى بامعرفت، تسليم رضاى خدا شد، و با شنيدن آيات قرآن درباره مقام استقامت كنندگان، دلش آرام گرفت.