بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيممنصور دوانيقى دومين خليفه ستمگر عباسى، در سال آخر عمرش، عازم حج شد، همسر پسرش مهدى بنام «ريطه» را مخفيانه به حضور طلبيد و در آن هنگام مهدى عباسى پسر منصور در رى بود.منصور به «ريطه» وصيت هاى خود را كرد، از جمله گفت: اين دسته كليدها را كه كليدهاى خزائن و اطاق هاى مخصوص است بگير و او را چندين بار سوگند داد كه متوجه باش كه به بعضى از اين اطاقها، جز پسرم مهدى، كسى آگاه نشود.منصور به سفر حج رفت، وقتى كه پسر او مهدى عباسى از سفر رى آمد، همسرش «ريطه» كليدها را به او داد و وصيت هاى منصور را به او گفت و اضافه كرد كه فلان اطاق را هيچكس نبايد باز كند، تا آنگاه كه خبر مرگ منصور برسد.خبر مرگ منصور رسيد و مهدى بر مسند خلافت نشست و پس از مدتى، همراه همسرش «ريطه» در آن اطاق مخصوص را باز كرد، ناگهان اطاق بزرگ و طولانى را ديدند كه جنازه هاى جماعتى از آل على عليه السلام در آن اطاق بود، و نوشته كاغذى به گوش هر كدام آويزان كرده بودند و در آن نوشته، اسم و نسب آن اشخاص مشخص شده بود، در ميان آنها كودك، جوان و نوجوان و پير، بسيار ديده مىشد.وقتى مهدى عباسى آن منظره را ديد، وحشت زده و نگران شد، و فورا دستور داد آنها را در همانجا دفن كردند و بر روى قبر آنها دكان ساخت (117)اين حادثه دلخراش علاوه بر اينكه ما را به جنايات بنى عباس آگاه مىسازد، دليل آنست كه آل على عليه السلام در سخت ترين شرائط در برابر طاغوت ها تا سرحدّ شهادت مبارزه مىكردند، زيرا اگر سكوت مىنمودند، به چنين سرنوشتى گرفتار نمى شدند.