اویس قرنی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اویس قرنی - نسخه متنی

محمدرضا یکتایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ثنا گفت . (109) عطار نيشابورى نيز پس از بيان مطالب فوق درباره جامه كهنه اويس ، چنين مى نويسد : نفس اهل خداى از ميان چنين جاى بر مى آيد. (110) اويس در انديشه آباد كردن باطن است ، او گرفتار لباس و ظاهر نيست ؛ از سيد المرسلين صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود :

ان من امتى من لايستطيع ان ياتى مسجده او مطلاه من العرى ، يخحزه ايمانه ان يسال الناس . منهم اويس القرنى و فرات بن جيان ؛ (111) هست كه به دليل برهنگى نمى تواند به مسجد و نماز گاه خويش بيايد، و ايمانش او را از درخواست از مردم باز مى دارد، از ايشانند : اويس قرنى و فرات بن حيان .

اويس قرنى زاهد وارسته و عارفى برجسته بود، او نمى توانست نيازمندى را ببيند و چشم خويش ببندد، او ديگران را بر خود ترجيح مى داد و ايثار مى داد را انتخاب مى كرد و گاهى اتفاق مى افتاد كه لباسش را مى بخشيد و به واسطه برهنگى نمى توانست در نماز جمعه حاضر شود :

ان كان اويس القرنى ليتصدق بثيابه حتى يجلس عريانا لايجد ما يروح فيه الى الجمعه . (112) انسان با دنياطلبى و ثروت اندوزى به جايى نمى رسد، بلكه كسى كه اهل سير و سلوك است و مى خواهد حكمت اندوزى كند، بايد راهى را برود كه زاهد قرنى رفت و شايسته عنوان حكيم يمانى شد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد : من زهد فى الدنيا اثبت الله الحكمه فى قلبه ؛ (113) كسى كه به دنيا زاهد و بى رغبت باشد، خداوند حكمت را در قلبش قرار دهد.

اويس قرنى توانسته بود از اغراض دنيوى اعراض كند، زهد بورزد، از دنياپرستى بپرهيزد، دلش نور حكمت بر افروزد، اين است كه اسير بن جابر مى گويد :

در كوفه محدثى بود كه ما حديث مى گفت ، و آن گاه كه سخنانش تمام مى شد، از ما مى خواست كه متفرق شويد و سخنانى را كه از او مى شنيدم ، از فرد ديگرى نمى شنيدم و او را دوست مى داشتم ، تا اين كه ديگر او را نديدم ، از دوستانم پرسيدم كه آيا كسى او را مى شناسد؟ شخصى گفت : آرى ، من او را مى شناسم ، او اويس قرنى است . گفتم : خانه اش را نيز مى شناسى ؟ گفت : بله . همراه او به خانه اويس رفتم ، و از او پرسيدم :

چرا از ما دورى مى گزينى ؟ اويس گفت : به خاطر اين كه لباس ندارم . آرى دوستان اويس او را مسخره و اذيت مى كردند. به او گفتم : اين برد را بگير و بپوش ‍ گفت : اين كار را نكن ، آنان مرا اذيت و آزار مى كنند آن گاه كه ببينند آن لباس ‍ فاخر را پوشيده ام . آن قدر اصرار كردم تا پوشيد. هنگامى كه بيرون رفتيم ، عده اى گفتند : به چه كسى نيرنگ زده اى و برد او را پوشيده اى ؟! اويس ‍ گفت : مى بينى ؟! پس من اويس را به جلسه بردم و به مردم گفتم : از جان اين مرد چه مى خواهيد؟ او را آزرده خاطر كرده ايد، شخص گاهى برهنه لباس ‍ مى پوشد. و با كلام خويش آنان را شديدا سرزنش كرد. (114) اويس قرنى هرگز از سخنان حضرت مصطفى صلى الله عليه و آله درباره خودش سوء استفاده نكرد، و از اين رو نيز مى توانيم او را زاهدى وارسته بخوانيم ؛ احمد بن جلاء، عارف قرن سوم مى گويد : من استوى عنده المدح و الذم فهو زاهد . (115) اويس زاهد است و آزاده ، او با ستايش و يا سرزنش شخصى متاثر نمى شود، او در كلاس زهد درس آزادگى آموخته است و برايش فرق نمى كند كه او را ديوانه بدانند و يا فرزانه . اويس سرو آزادى است كه به هيچ چيز تعلق ندارد، تمامى مصايب و مشكلات براى او با يك تكبيره الاحرام عارفانه ، پست و كوچك و حقير مى شود؛ سيد الوصيين و اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد : و من زهد فى الدنيا هانت عليه المصيبات ؛(116) هر كس در دنيا زهد ورزد، رنجها، بلاها و سختيها برايش آسان شوند. آزادگى ميوه اى است كه بر درخت زهد اويس مى درخشد؛ حافظ مى گويد :




  • زير بارند درختان كه تعلق دارند
    اى خوشا سرو كه از بار غم آزاد آمد (117)



  • اى خوشا سرو كه از بار غم آزاد آمد (117)
    اى خوشا سرو كه از بار غم آزاد آمد (117)



قانون زهد، اويس را رهنمون مى كند كه به كانون قدرت نزديك نشود و گدايى پست و مقام را ننمايد، او رياضت طلب است و نه رياست طلب . آن گاه كه عمر به او مى گويد : اى اويس ! مرا دعا كن . اويس ‍ صادقانه و زاهدانه پاسخ مى دهد : در ايمان نبود ميل نبود، دعا كره ام ، در هر نماز، در تشهد مى گويم : اللهم اغفر

/ 99