فصل سوم : حكمت يمانى - اویس قرنی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اویس قرنی - نسخه متنی

محمدرضا یکتایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • بوى لطف او بيابانها گرفت
    ذره هاى ريگ هم جانها گرفت (147)



  • ذره هاى ريگ هم جانها گرفت (147)
    ذره هاى ريگ هم جانها گرفت (147)



و اگر بوى لطف او بيابانها را هم فرا گرفته است ، چگونه ارواح پاكان و نيكان ، عطر يكديگر را استشمام نكنند؟! هرم بن حيان با اويس قرنى ملاقات مى كند. اويس در اولين برخورد هرم بن حيان مى گويد : سلام بر تو اى هرم بن حيان ! ابن حيان مى گويد : من تو را از نشانه ها شناختم ، تو چگونه مرا نشناختى ؟! اويس مى گويد : ارواح مؤ منان يكديگر را مى بويند و همديگر را مى شناسند، همان گونه كه گروه اسبان اين چنينند.

(148) اويس به اين مقام رسيده بود كه هم عطر ايمان ديگران را استشمام مى كرد و هم اهل دل ، بوى خوش او را احساس مس نمودند. پس در همين دنياى دون ، بوى خوش عشق و ايمان افراد به مشام پاكان مى رسد، و بوى بهشت وجود دارد.

پاسخ پرسش دوم : اما چگونه رايحه هاى بهشتى در عالم منتشر شده و به مشام آدم مى رسد؟ جواب اين سؤ ال را مى توان در داستان حضرت يوسف عليه السلام به عيان ديد، آن گاه كه كاروان برادران يوسف از مصر به سوى شام و كنعان حركت مى كند و با خود، پيراهن يوسف عليه السلام را براى حضرت يعقوب عليه السلام مى برد؛ اين پدرى كه در فراق پسر حتى چشمانش را نيز هديه كرده است ، در كنعان مى گويد :

من بوى يوسف را استشمام مى كنم . و لما فصلت العير قال ابوهم انى لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون ؛ (149) هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدر شان (يعقوب ) گفت : من بوى يوسف را احساس مى كنم ، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد!.

پس اگر يعقوب عليه السلام از كنعان بوى يوسف عليه السلام را در مصر استشمام مى كند - البته به اذن الله - ديگر جاى شگفتى نيست كه سيد انبيا صلى الله عليه و آله در مدينه بوى اويس را زا يمن استشمام كند. رايحه عشق و ايمان ، آن قدر قوى هست كه حصار مكان شكسته و به مشام اهل دل مى رسد و در اين حس بويايى درون ، دورى و نزديكى مكانى مطرح نيست ، بلكه عطر ناب مى خواهد و شامه قوى . مولوى مى گويد : بوى پيراهن يوسف عليه السلام را يعقوب عليه السلام در كنعان حس كرد ولى حافظ و حامل پيراهن ، هرگز!




  • بوى پيراهان يوسف رانديد
    آنكه حافظ بود و يعقوبش شنيد (150)



  • آنكه حافظ بود و يعقوبش شنيد (150)
    آنكه حافظ بود و يعقوبش شنيد (150)



پاسخ پرسش سوم : و اما اين كه چرا رسول خدا صلى الله عليه و آله مشتاق ديدار اويس بود؟ اين اشتياق از روى نياز، بلكه شامه اى چون شامه رحمه للعالمين صلى الله عليه و آله ، بوى خوشى چون بوى اويس را مى طلبد. بدون ترديد گل آفرينش است ، پس آن حضرت از اويس بوى خويش را استشمام مى كند، چرا كه در دل و جان و گفتار و رفتار اويس ، بوى بهشت و عطر محمدى نهفته است .

جاى شگفتى نيست كه حضرت مصطفى صلى الله عليه و آله ، استشمام بوى خوش اويس قرنى را اشتياق دارد، چرا كه اويس بوهاى متعفن را زا خويش دور ساخته و با جد تهجد، بوى بهشت را در خويش پاسدار گشته است . البته اويس نيز با تمام وجود، مشتاق سيد ابرار و احمد مختار بود كه به قول مولوى :




  • ناريان مر ناريان را جاذيند
    نوريان مر نوريان را طالبند (151)



  • نوريان مر نوريان را طالبند (151)
    نوريان مر نوريان را طالبند (151)



مشام دل در عرفان جايگاه مهمى دارد كه اهل دل از آن با خبرند و بهره مند؛ حافظ مى گويد :




  • عمريست تا زلف تو بويى شنيده ام
    زان بوى در مشام دل من هنوز بوست (152)



  • زان بوى در مشام دل من هنوز بوست (152)
    زان بوى در مشام دل من هنوز بوست (152)



و هر قدر كه مشام دل قويتر باشد، رايحه غنى تر مى طلبد؛ حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره پاره تن خويش ، حضرت زهرا بتول مى فرمود :

هر وقت مشتاق بوى بهشت مى شوم ، آن بوى را زا فاطمه استشمام مى كنم . (153)

فصل سوم : حكمت يمانى

دل بايد سالم و سپيد باشد و گرنه شيطان آن را مى ربايد. و پس گرفتن دل از شيطان دشوارتر از پاسدارى آن است . اگر گوهر درون از سياهى و تباهى محافظت شود، حاكميت نور استقرار مى يابد و حكمت نورى از آن ، به

/ 99