قال اويس لهرم بن حيان : احذر ليله صبيحتها القيامة ؛ (214) اويس به هرم بن حيان گفت : از شبى بترس كه بامداد آن قيامت است .ترس دو نوع ريشه دارد : يك ريشه آن از جهل و نادانى تغذيه مى كند و آن ، ترس جاهلانه است . و ديگر بر مبناى علم و دانايى بنا مى شود و ريشه در عرفان و معرفت دارد و آن ، ترس عالمانه است .اويس قرنى از اين مى ترسد كه آدمى گرفتار ترس جاهلانه شود، و از امورى هراسان باشد كه حتى ارزش فكر كردن را ندارد. دنيا محل گذر است . اگر كسى اين گذرگاه را با اقامتگاه اشتباهى بگيرد، گرفتار ترسهاى كاذب مى شود. اما شخصى كه تكليف خويش را با دنيا مشخص كرده است ، خود را براى عبور از گمرك مرزى دنيا و آخرت آماده مى كند، به خوبى مى داند كه كدام كالا مجوز ورود به برزخ و قيامت دارد، و چه كالايى را بايد اين جا بگذارد، اما حساب و كتابش را با خود ببرد.آرى ، بامداد قيامت به دنبالش شبى طولانى فرا مى رسد. آن روز براى انسانهاى پيروز، نويد بخش است و براى منافقان و كافران ، حسرت آفرين .تمام تلاش اويس در اين است كه انسان از چنين روزى هراسان باشد تا سر انجام از طلوع آفتاب قيامت ، رضايت خاطر بيايد، و از رويت نتيجه اعمال خويش ، خوشحال و سرحال شود، و از اين كه در دنيا به عاقبت اعمال انديشيده نه به اموال ، مسرور و شادمان گردد. و آدمى بايد بترسد از اين آفتاب قيامت برايش ناخوشايند جلوه كند و بايد عرق در تاءسف شود كه چرا در دنيا آن همه جست و خيز كرده ، اما به ياد رستاخيز نبوده است . چرا رشته تعلقات دنيوى را نبرده است كه گرفتار تشنگى و گرسنگى ، شرمندگى و درماندگى شده است ؟!و چرا كالايى را كه حضرت پروردگار، خريدار و خواستار آن است ؛ تهيه نكرده است ؟! اويس مى خواهد بگويد كه قيامت حق است ، حساب و كتاب حق است و از آن بايد همچنان ترسيد و پيوسته حضرت حق را پرستيد، چرا كه خداوند در قرآن كريم ، انسان را اين گونه از قيامت مى ترساند :يا ايها الناس اتقوا ان الساعة شى ء عظيم . يوم ترونها تذهل كل مرضه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله شديد؛ (215) اى مردم ! از پروردگارتان بترسد، كه زلزله قيامت حادثه بزرگى است . چون هنگامه آن روز بزرگ را مشاهده كنيد، هر زن شير دهنده اى شير خواره اش را از ياد ببرد و هر آبستنى بار خود بر زمين گذارد و مردم را چون مستان بينى ، حال آن كه مست نيستند، بلكه عذاب خدا شديد است .
چراغ پانزدهم : تواضع
اويس مى گويد : طلب الرفعه فوجدتها فى التواضع ؛ (216) رفعت و بزرگوارى را طلب كردم ، پس آن را در تواضع يافتم .انسان فطرتا كمال طلب است و داشتن جايگاه بلند و پايگاه رفيع يكى از كمالات مطلوب اوست . انسان در مجموعه هستى بالا نشين بوده و آرزوى بلند پايگى در جامعه و فرزانگى همه جانبه دارد . حقيقت انسان ، آسمانى و نورانى است ، و حقايق آسمانى همواره انسان را به سوى خويش مى خواند، روح آدمى داراى اين روحيه است كه از پستى و پرتگاه تنفر دارد و به همين جهت ، به نردبان آسمان ، عشق و علاقه نشان مى دهد.او مى خواند بر پشت بام هستى بايستد و افق ديدى وسيع و مكان بس رفيع داشته باشد. اگر حس برترى جويى و تفوق طلبى نبود، انسان هميشه در زمين همنشين حيوانات مى ماند و به سوى آسمان بال و پرى نمى زد و پرواز نمى كرد.اويس قرنى نيز هم آواز با همه انسانها ، شيفتگى به رفعت در وجودش غوغا مى كند و او به وجد مى آورد. اين انسان بى تاب را چه چيز كامياب مى كند؟ آن گاه كه اويس به جستجوى رفعت رفعت مى پردازد، آن را در تواضع مى يابد. اويس حقيقتا نزد پيامبر عظيم الشاءن صلى الله عليه و آله : شان و مقامى رفيع دارد، او در بين امت اسلامى ، از جايگاهى بالا و پايگاهى والا برخوردار است ، اما اين مقام بلند او را گرفتار و گفتار غرورآميز نمى كند، چرا كه انگيزه او الهى است ، رفعت براى اويس ، گردن فرازى و گردن كشى نيست ، بلكه او محصول شيرين رفعت را از