چراغ پنجم : معرفت حقوق خدا - اویس قرنی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اویس قرنی - نسخه متنی

محمدرضا یکتایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موجودات است ، چرا كه جلوه و پرتوى جداى از خورشيد خداوندى نيستند، و موجودات ، امواجى هستند كه جداى از درياى پروردگار عالم واقعيتى ندارد، اين است كه اويس مى گويد : اگر دريا بشناسى ، حتما امواج را نيز شناخته اى .

چراغ پنجم : معرفت حقوق خدا

اويس مى گويد : ان معرفه المومن بحقوق الله لم تبق له قضة و لاذهبا (180)؛ به درستى كه علم مومن به حقوق خداوند، طلا و نقره اى برايش باقى نمى گذارد.

زراندوزى يكى از بيماريهاى روحى است كه به طور شبانه روزى ، انسانيت انسان را تهديد به نابودى مى كند و در برخى از افراد، اين بيمارى به شرك و كفر، منجر مى شود. هنگامى كه افراد در باتلاق زرپرستى فرو مى روند، آنها غلام زر خريد سيم و زرند. در يك تجارت زيانبار، كرامت خويش زا با طلا و نقره و اموال و املاك ، معاوضه كرده اند. زرق و برق دنيا آن چنان چشمانشان را خيره و تيره و تار كرده است ، كه نه خدا مى بينند و نه بندگان خدا را.

كلام اويس سرود رهايى از زراندوزى و زرپرستى است و دعوت براى ورود در مسير انفاق و ايثار و پرستش حضرت پروردگار. او مى گويد : مؤ من به حقوق خداوندى ، علم و معرفت دارد و مى داند كه هر دارد، از خداست و بايد در راه خدا صرف شود. مؤ من مى داند كه خداوند، غنى و بى نياز است و عبادت و انفاق و ايثار و صدقات براى خداوند سبحان سود و زيانى ندارد بلكه اين انسان است كه نيازمند پرستش خدا و دستگيرى از خلق خداست .

مؤ من مى داند كه خداوند بر او حقوقى دارد و در برابر اين حقوق ، او مكلف و موظف است . مؤ من مى داند كه اگر بخواهد حقوق الهى را ادا نمايد، بايد مردم را دوست بدارد و درد و رنج خويش بداند، و به پاى ايشان زربيفشاند.

مؤ من مى داند كه بايد دل مالال عشق به حق باشد و زرپرستى با حق پرستى قابل جمع نيست . مؤ من مى داند كه از و زر و بال و منال ، با انفاق خالصانه ، رهايى مى يابد. مؤ من مى داند كه اگر مى خواهد در راه خدا جانباز و پاكباز باشد، بايد دست و دل باز باشد. مؤ من مى داند كه قرض دادن ، نوعى دل كندن از ثروت اندوزى است ، و البته براى زراندوزان نوعى جان كندن تلقى مى گردد. مؤ منى مى داند كه اگر قرض الحسنه مى دهد، اين البته يدالله است كه آن را مى گيرد و در اصل ، حضرت احديت مخاطب اوست ، او به اين آيه قرآنى ، لبيك مى گويد :

من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجر كريم ؛ (181) كيست كه خدا را قرض الحسنه دهد، تا براى او دو چندانش ‍ كند، و مزدى نيكو يابد؟ حال ، اين سؤ ال مطرح مى شود كه : ثروتهايى كه اندوخته ايم ، به ما تعلق دارند و يا اموالى كه در راه خدا انفاق و ايثار كرده ايم ؟ پاسخ خيلى روشن است . زيرا اموالى كه ما انبار دار آنيم ، در معرض نابودى و زمينه ساز گناهند و حتى اگر گرسنه و يا برهنه اى در عالم هست ، ما مسؤ ول و مقصر هستيم . پس آنچه كه در راه خدا مى دهيم ، داريم و آنچه را كه در انبار داريم ، از دست خواهيم داد.

و اويس قرنى مؤ من را آن گونه مى بيند كه رعايت حقوق الهى و توجه بدان ، برايش سيم و زرى باقى نمى گذارد، و به جاى اندوختن سيم و زر، براى آخرت خويش ذخيره سازى مى كند.

چراغ ششم : بت شناسى

به اويس گفتند : شخصى است كفن پوش و سى سال است كه در گورى نشسته و شبانه روز مى گويد. اويس گفت : مرا نزد او ببريد. آن گاه كه اويس ‍ او را زار و نزار و گريان و پريشان ديد، گفت : سى سال است كه تو، به گور و كفن از خدا باز ماندى و اين هر دو، بت راه تواند. آن مرد به نور كلام اويس ، بت خويش شناخت و به سراى باقى شتافت . (182) شيخ فريد الدين عطار نيشابورى ، اين قصه حكمت آميز و عبرت آموز را به زبان شيرين و دلنشين شعر، چنين سروده است :




  • بپرسيد از اويس آن پاك جانى
    كه مى گويند سى سال آن فلانى



  • كه مى گويند سى سال آن فلانى
    كه مى گويند سى سال آن فلانى



/ 99