چراغ چهارم : خداشناسى - اویس قرنی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اویس قرنی - نسخه متنی

محمدرضا یکتایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اويس اين گونه آغاز مى كند :

اويس بن عامر بن جزء بم مالك بن عمرو بن مسعدة بن عمرو بن سعد بن عصوان بن قرن بن ردمان بن ناجيه بن مراد المرادى ثم القرنى الزهد المشهور. (186) اويس قرنى ، اين زاهد مشهور، به همگان آموخت كه : دل يا جاى دنياست و مكنت و يا جاى خدا و حكمت .

چراغ چهارم : خداشناسى

اويس مى گويد : من عرف الله لايخفى عليه شى ء (177)؛ كسى كه خداوند را شناخت ، چيزى برايش پوشيده و پنهان نخواهد ماند.

آن گاه كه آدمى با نگاهى سطحى زمين و آسمان را تماشا مى كند و يا به تعبير ديگر نگاهش سطحى است ، به نتيجه اى كم ارزش دست مى يابد. در اين تماشا، هر چيز شكل و وضعى دارد و جاى تعجب و شگفتى نيست كه اگر انسان در رهگذر اين نظر ظاهرى ، به جايى نمى رسد، و از طبيعت بيرون نمى رود، چرا كه براى پرواز به عالم بالا و جهان ماوراى طبيعت بايد عميق بود و دقيق ديد.

حال اگر انسان ، ژرف انديش باشد و به ژرفاى حقيقت سفر كند، به معرفت دست مى يابد، ديگر زمين و آسمان و آنچه را در آنهاست ، نمى بيند، بلكه فقط خدا را مى بيند و ديگر هيچ . و كسى كه خدا را مى شناسد، خود و جهان را نيز شناخته است ، چرا كه منشاء وجود و منبع حيات ، همان فياض على الاطلاق است .

اويس مى گويد : شناخت خدا، شناخت همه هستى است . البته اين بدان معنا نيست كه ديگر زمين زمين و يا آسمان آسمان نيست ، بلكه مفهوم آن اين است كه حقيقت وجودى زمين و آسمان ، چيزى جز نور حضرت حق نيست كه الله نور السموات و الارض . (178) اين است كه منصور بن حازم مى گويد: قلت لا بى عبدالله عليه السلام : ان الله اجل و اكرم من ان يعرف بخلقه ، بل الخلق يعرفون بالله ؛ قال : صدقت ؛ (179) به امام صادق عليه السلام گفتم : همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اين است كه به خلقش شناخته شود، بلكه مخلوق به خدا شناخته شوند. حضرت فرمود : راست گفتى ؛ يعنى معرفت حق ، پايه و اساس همه معارف است ، اگر خدا را شناختى ، همه چيز را شناخته اى ، و اگر خدا را نشناختى ، همه شناختها، نيرنگ و فريب است .

اويس مى گويد : كسى كه خدا را شناخت ، هيچ چيز برايش پنهان و ناشناخته نمى ماند. او مى خواهد بگويد كه شناخت خدا ركن اصلى همه شناختهاست .

همه معرفتها به معرفة الله چشم دوخته اند. همان گونه كه محراب همه مساجد به كعبه و مسجد الحرام چشم دوخته اند. اساسا مگر مساجد به كعبه و مسجد الحرام چشم دوخته اند. اساسا مگر غير از او وجودى هم هست ؟!

هر چه هست اوست و هر چيز از اوست و جلوه اوست ، او مغز است و موجودات پوست ، و اين پوست از مغز، هيچ است . كدام ممكن الوجود را مى شناسى كه به اندازه يك سر سوزن ، وجودش از خودش سرچشمه گرفته باشد؟!

پس همه جهان منهاى عنايت خداى مهربان ، فضايى است به ابعاد هيچ در هيچ در هيچ ! و كدام عارفى است كه هيچ را به حساب آورد و هيچ شناسى را علم و معرفت بداند؟! اين جا كه اويس عارف ، نگاهى ژرف و كلامى شگرف نسبت به معرفه الله دارد، از نظر او مشاهده حق ، به انسان ، مشاهده خلق را هديه مى كند. صد البته كه نگاهى سطحى و ظاهرى ، هرگز شايسته نام معرفت نيست .

اين جاست كه كلام بزرگان درباره وحدت حق ، جلوه بيشترى مى يابد؛ زيرا وجود حقيقى از آن حضرت حق است و ساير موجودات داراى وجودى مجازيند و اگر بهره اى از وجود دارند از آن حق تعالى است . پس شناخت همه

/ 99