اويس مى گويد : من عرف الله لايخفى عليه شى ء (177)؛ كسى كه خداوند را شناخت ، چيزى برايش پوشيده و پنهان نخواهد ماند.آن گاه كه آدمى با نگاهى سطحى زمين و آسمان را تماشا مى كند و يا به تعبير ديگر نگاهش سطحى است ، به نتيجه اى كم ارزش دست مى يابد. در اين تماشا، هر چيز شكل و وضعى دارد و جاى تعجب و شگفتى نيست كه اگر انسان در رهگذر اين نظر ظاهرى ، به جايى نمى رسد، و از طبيعت بيرون نمى رود، چرا كه براى پرواز به عالم بالا و جهان ماوراى طبيعت بايد عميق بود و دقيق ديد.حال اگر انسان ، ژرف انديش باشد و به ژرفاى حقيقت سفر كند، به معرفت دست مى يابد، ديگر زمين و آسمان و آنچه را در آنهاست ، نمى بيند، بلكه فقط خدا را مى بيند و ديگر هيچ . و كسى كه خدا را مى شناسد، خود و جهان را نيز شناخته است ، چرا كه منشاء وجود و منبع حيات ، همان فياض على الاطلاق است .اويس مى گويد : شناخت خدا، شناخت همه هستى است . البته اين بدان معنا نيست كه ديگر زمين زمين و يا آسمان آسمان نيست ، بلكه مفهوم آن اين است كه حقيقت وجودى زمين و آسمان ، چيزى جز نور حضرت حق نيست كه الله نور السموات و الارض . (178) اين است كه منصور بن حازم مى گويد: قلت لا بى عبدالله عليه السلام : ان الله اجل و اكرم من ان يعرف بخلقه ، بل الخلق يعرفون بالله ؛ قال : صدقت ؛ (179) به امام صادق عليه السلام گفتم : همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اين است كه به خلقش شناخته شود، بلكه مخلوق به خدا شناخته شوند. حضرت فرمود : راست گفتى ؛ يعنى معرفت حق ، پايه و اساس همه معارف است ، اگر خدا را شناختى ، همه چيز را شناخته اى ، و اگر خدا را نشناختى ، همه شناختها، نيرنگ و فريب است .اويس مى گويد : كسى كه خدا را شناخت ، هيچ چيز برايش پنهان و ناشناخته نمى ماند. او مى خواهد بگويد كه شناخت خدا ركن اصلى همه شناختهاست .همه معرفتها به معرفة الله چشم دوخته اند. همان گونه كه محراب همه مساجد به كعبه و مسجد الحرام چشم دوخته اند. اساسا مگر مساجد به كعبه و مسجد الحرام چشم دوخته اند. اساسا مگر غير از او وجودى هم هست ؟!هر چه هست اوست و هر چيز از اوست و جلوه اوست ، او مغز است و موجودات پوست ، و اين پوست از مغز، هيچ است . كدام ممكن الوجود را مى شناسى كه به اندازه يك سر سوزن ، وجودش از خودش سرچشمه گرفته باشد؟!پس همه جهان منهاى عنايت خداى مهربان ، فضايى است به ابعاد هيچ در هيچ در هيچ ! و كدام عارفى است كه هيچ را به حساب آورد و هيچ شناسى را علم و معرفت بداند؟! اين جا كه اويس عارف ، نگاهى ژرف و كلامى شگرف نسبت به معرفه الله دارد، از نظر او مشاهده حق ، به انسان ، مشاهده خلق را هديه مى كند. صد البته كه نگاهى سطحى و ظاهرى ، هرگز شايسته نام معرفت نيست .اين جاست كه كلام بزرگان درباره وحدت حق ، جلوه بيشترى مى يابد؛ زيرا وجود حقيقى از آن حضرت حق است و ساير موجودات داراى وجودى مجازيند و اگر بهره اى از وجود دارند از آن حق تعالى است . پس شناخت همه