اى دل مباش يكدم خالى از عشق و مستى
و آن گه برو كه رستى از نيستى و هستى
و آن گه برو كه رستى از نيستى و هستى
و آن گه برو كه رستى از نيستى و هستى
گر جان به تن ببينى مشغول كار او شو
هر قبله اى كه بينى بهتر ز خودپرستى
هر قبله اى كه بينى بهتر ز خودپرستى
هر قبله اى كه بينى بهتر ز خودپرستى
با ضعف و ناتوانى همچون نسيم خوش باش
بيمارى اندرين ره ، بهتر زتن دستى
بيمارى اندرين ره ، بهتر زتن دستى
بيمارى اندرين ره ، بهتر زتن دستى
خار ار چه جان بكاهد، گل عذر آن بخواهد
سهلست تلخى مى در جنب ذوق مستى (243)
سهلست تلخى مى در جنب ذوق مستى (243)
سهلست تلخى مى در جنب ذوق مستى (243)