اويس قرنى مى گويد : قد خالط الشك هذه القلوب فما تنفع معها موعظه (169) اين دلها با شك آميخته اند، بنابراين در آنها پند و اندرز، سودمند نيست .اگر انسان را مساوى دل بدانيم راه به خطا نرفته ايم ، و اگر حقيقت آدمى را قلب معرفى كنيم ، سخن به گزاف نگفته ايم ، و اگر انسان در ارتباط با حضرت حق معنا مى كند، بدون شك از طريق دل ، اين ارتباط ممكن مى شود.از طرفى قلب بشر همانند صفحه اى سفيد و لوحى پاك است كه مى توان با آن دو گونه بر خورد كرد : گروهى اين لوح سفيد را با گناه سياه مى كنند و مبتلا به بدترين بيمارى ، يعنى سيه دلى مى شوند و قساوت ، همه هستى و قلبشان را متعفن مى كند و دل را به ويرانه و خرابه اى مبدال مى سازد؛ چنين كسانى بزرگترين سرمايه خويش را در پيش پاى شيطان قربانى مى نمايند.گروه ديگرى هستند كه به اين لوح سفيد، نگاه عميق مى افكنند و نگهبانى دقيق پاسدارى از دل وظيفه اصلى خويش مى شمارند. اينان پاكدلانى خستند كه دلهايشان را مبهط وحى قرار مى دهند، پذيراى سخن حقند و از علم و يقين خويش بهره مى جويند، اينان ، هيچ گاه از آبادانى دل و عمارت قلب ، غفلت نمى ورزند، دلهايشان سرچمشه حكمت مى شود، و از كوثر علم و معرفت سيراب مى گردند.پاكدلان ، يقين را سان شجره طيبه اى در گلستان دل مى كارند، و معدن علم و كمال را مى كاوند، اين است كه موعظه بر دلهايشان اثر مى گذارند، و عشق حق ، قلبشان را مى گدازد، و با پند و اندرز به دفع آفات سير و سلوكشان مى پردازند. سيه دلان ، بر عكس پاكدلانند، شك دلهاى آنها را به كوير شوره زارى بدل ساخته كه