اويس شتربانى مى كرد.(17) هر صبحگاه شتران را به صحرا مى برد و هر شامگاه از چراگاه بر مى گرداند. او نگهبان خوبى براى شتران بود. شتربانى براى اويس فقط اشتغال نبود، بلكه ديگرى برايش به ارمغان مى آورد.شتربانى ، انس با طبعيت را ممكن مى كند. طبعيت براى رندان مثل دامان مادر، آسايشكاه و دانشگاه است .البته شرط اول سكوت و شنيدن است . كسانى كه در بهره گيرى از مواهب طبيعى زرنگند؛ پيش و بيش از هر سخنى ساكت و شنونده اند. بذر تعقل و تفكر، در سرزمين سكوت و در پرتو آفتاب ملكوت رشد و نمو مى كند. اين سخن دلنشين از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام است :يا هشام ان لكل شى ء دليلا و دليل العقل ، التفكر، و دليل التفكر، الصمت ؛ (18) اى هشام ! هر چيزى دليلى دارد، دليل عقل ، تفكر و دليل تفكر، سكوت است .شغل اويس سكوت و چگونه شنيدن را به او هديه مى كند. طبيعت با او سخن مى گويد و او نيز با طبيعت حرف مى زند. اويس از طبيعت ماءيوس نيست ، بلكه با زيباييهايش ماءنوس است .شتربانى خلوت و تنهايى را مهيا مى سازد. اويس اهل خلوت است .او تنهاست و به تنهايى عشق مى ورزد. او را مكتب فطرى پيروى مى كند. تنهايى برايش كسالت آور نيست ؛ زيرا در زمين فطرت ، بذر كمال مى كارد و خوشه وصال مى كاود. او در تنهايى شور و نشاطى دارد. اساسا براى بنده خدا كسالت وجود ندارد. پرسش خدا انسان را سر حال و شادمان مى سازد. تنهايى مى تواند زمينه زمزمه با خدا باشد. اويس تشنه زمزم زمزمه است . او براى چشيدن حقيقت بى تاب است . در اين دنيا انسانها دو گروهند : گروهى بى تاب چريدن و گروهى بى تاب چشيدن .دنيا براى گروه اول مرتع و براى گروه دوم معبد است . اويس خداست و از كسانى كه دنيا را چراگاه مى دانند، بيزارى و دورى مى جويد و به پناه خلوت روى مى آورد. او از تنهايى وحشت ندارد؛ زيرا در تنهايى تنها نيست . آن گاه كه تنها مى نشيند، در مكتب فطرت زانو مى زند و دردهايش را مى گويد. او از درخت تنهايى دو ميوه مى چيند : تفكر و تعبد.البته تنهايى افراطى و ناپسند است . انسان بايد در جامعه و با اجتماع زندگى كند. جامعه را بشناسد و خدمتگزار اجتماع باشد. اويس هم تنهاست و هم در ميان جامعه . او كار مى كند و با جامعه داد و ستد مى نمايد. او از طريق شتربانى خدمتگزار جامعه است . پيوند اويس با خانواده ى خويش محكم و مستحكم است . او شغل و درآمدش را دوست دارد، اما به مادر نيز عشق مى ورزد و دسترنج خويش را پيش پاى مادر مى ريزد و تقديم او مى نمايد. نان آور خانه است . سفره ى كوچكش را به حلال و نفقه ى زلال زينت مى كند.شتربانى چوپان نفس را ميسر مى كند. اويس هر بامداد قواى نفس را به صف كرده و زمام هوا را به كف مى گيرد.او بسيار مراقب است كه نفسش در سرزمين اطمينان به سر برد، تا مخاطب يا ايتها النفس المطمئنه (19) باشد.نفس خود را به سفره ى رضا دعوت و مهمان مى كند. رضايت حق برايش رضايت خاطر مى آورد. او سرمست اين نداست كه : ارجعى الى راضيه مرضيه (20) او چوپان است . مراقب مى كند كه گرگان هوا، گردان خدا را پاره پاره و تكه تكه نكنند و اين مراقبت لحظه لحظه ى زندگى او را فراگرفته است . قواى نفس بايد از سفره ى كلوا كامياب و از چشمه اشربوا سيراب باشد. اويس شيفته ى وصال است ، بنابراين راه حلال مى پويد و حرام مرام او نيست .اويس هر روز خويشتن خويش را به معبد حق مى برد نه مرتع دنيا. او شديدا مراقب خويش و پيرو اين آيين و كيش است . او قواى نفس را با غذاى مناسب ، كامياب و سيراب مى نمايد و در عين حال مواظب است كه گرگى به اين گله نزند. به خصوص آن گاه كه گرگ به لباس ميش در آيد و گناهى را زينت بخشد :تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك فزين لهم الشيطان اعمالهم فهو وليهم اليوم و لهم عذاب اليم ؛ (21)