اويس مى گويد : اللهم انى اعتذر اليك من كبد جائعه و جسد عار، وليس لى الا ما على ظهرى و فى بطنى ؛ (311) خداوندا! من از تو درباره هر شكم گرسنه و بدن برهنه ، معذرت مى خواهم ، و مرا جز بالا پوشم و آنچه در شكم دارم ، چيزى نيست .اين يكى از ميوه هاى شيرين فطرت است كه انسان به انگيزه اى الهى ، به مردم عشق بورزد، درد و رنج آنان را احساس كند و گرسنگى و برهنگى ايشان را گرسنگى و برهنگى خويش بداند. در اين صورت براى معاش خود و مردم تلاش مى كند و سهم ناچيزى از دسترنج و دستاورد كار خود را براى خويشتن بر مى دارد و باقيمانده را به ديگران مى بخشد، حتى او اهل ايثار است و آنچه كه خود احتياج دارد، در راه دلدار، ايثار مى كند، و هرگز از اين حركت افتخارآفرين مغرور نمى گردد، بلكه آن گاه غنچه راز و نياز در دل و جانش مى شكوفد، در مقام مناجات ناله مى كند كه : اى پروردگار من ، اگر افراد گرسنه اى هست و يا فرد برهنه اى ، من شرمسارم و پوزش مى طلبم !اين يكى از ابعاد برجسته و انوار تابنده عرفان اويسى است كه خود را نه فقط در برابر مشكلات و مشقات مردم مسوول مى داند، بلكه اهل عمل هم هست ، تا آن جا كه به جز لباس كه پوشيده و غذايى كه خورده ، ديگر هيچ ندارد! اين آب گواراى عرفان را اويس از چشمه صاف و زلال ولايت علوى برداشته است .از دل اويس چشمه سار محبت مى جوشد محبت خدا تمام وجودش را فرا گرفته است و اندازه كه محبت اويس به خدا شدت يابد، محبتش به مردم نيز افزايش مى يابد.آرى ، اويس به مقام رفيع انسانيت رفعت يافته ، و از خودپرستى رهايى جسته و به خيل بندگان مخلص خدا پيوسته است . او حتى در مقام دعا و نيايش از خود محورى پرهيز كره و از خداوند مى خواهد كه به سبب فقر مردم ، او را دشمن ! چنان كه سيد انبيا و سرور اوليا مى فرمايد :الخلق عيال الله ؛ فاحب الخلق الى الله من نفع عيال الله و ادخل على اهل بيت سرورا . مردم اعيال خدا هستند و محبوترين آنها نزد خدا كسى است كه به عيال خدا سود دهد و به خانواده اى شادى رساند.
چراغ سى و هفتم : جامعه پذيرى
اويس قرنى مى گويد : و لانفاق الجماعه فتفارق دينك ؛ (312) از جماعت دورى نكن كه از دينت دور خواهى شد.اين نداى فطرت و بناى خلقت است كه انسان بايد در اجتماع زندگى كند. همان طور بايد در آب باشد و اگر اندكى از آب بيرون بماند، خواهد مرد. اجتماعى بودن آدمى نيز سرنوشت محترم اوست و گريز از جامعه ، او را به مرگ محكوم مى كند.عرفان اويسى با جامعه گريزى در ستيز است ؛ چرا كه در پذيرش جامعه ، كسى را گريزى نيست . انسان بايد همواره آفرينش خاص خويش را در نظر گرفته ، و از اجتماع دور نشود؛ زيرا دورى از جماعت ، دورى از ديانت را به دنبال خواهد داشت . اين جا جا دارد كه به كلام امام صادق عليه السلام ، متوسل و متمسك شويم كه مى فرمايد :من فارق جماعه المسلمين قيد شبر فقد خلع ربقه الاسلام من عنقه ؛ (313) كسى كه به اندازه يك وجب از جماعت مسلمين دورى گزيند، رشته اسلام را از گردن خود جدا كرده است .اسلام آيينى است كه تمام دستورهايش مبتنى بر فطرت است و يكى از اين دستورها، در اجتماع زيستن انسان مى باشد و اگر كسى از جماعت مسلمين دورى گزيند، از فطرت فاصله گرفته است در نهايت ، از اسلام و ديانت خارج خواهد شد.