اويس مى گويد : عليك بقلبك (172)؛ پاسدار قلب خويش با- انسان از ابعاد گوناگون آفريده شده است و مفاسد مختلف او را تهديد مى كند. آدمى از دو بعد جسم و جان تشكيل يافته و بدن او داراى دستگاههاى متفاوت و هماهنگى است . انسان ، اعضا و جوارح بسيارى دارد. اگر دست و پاى او قطع شود، از انسان بودن نمى افتد. به ويژه آن گاه كه عضوى را در راه خدا، ايثار مى كند و راه جانبازى مى پيمايد، كاهش در جسم ، عامل افزايش در جان او مى شود. اما اگر قلب و يا مغز او از كار بيفتد، ادامه حيات جسمانى ، برايش غير ممكن مى شود.در روح آدمى نيز دستگاهها و ابعاد گوناگونى مشاهده مى شود : قوه عاقله ، قوه استدالال و استنباط، نيروى كسب علم و دانش و بايگانى و حافظه معلومات و اطلاعات ، عواطف ، حب و بغض و... اينها، ابعاد گوناگونى روح انسان را تشكيل مى دهند. اين جلوه هاى روح و ابعاد جان نيز بايد سالم و هماهنگ باشند.مهم اين است كه دريابيم كه كداميك از ابعاد روح ، اصلى و اساسى است ؟ اين جا اويس به كمك ما آمده و توصيه مى كند : عيلك بقلبك ؛ مراقب قلب خويش باش .فرماندهى روح انسان به دل و قلب اوست . كسى كه دل ندارد، هيچ ندارد! و آن كس كه دلى آباد دارد، چه ندارد؟!قلب و دل ، بزرگترين سرمايه انسان است . اگر كسى را با چيزى مبادله كند، حتما زيان مى بيند. شخصى كه ينمك عمر به مراقبت از بعد جسمانى و حيوانيت خويش پرداخته ، دامپرورى كرده است ، نه دلپرورى . و اگر به پرورش هماهنگ جسم و جان بپردازد، دلپرورى كرده است نه دامپرورى . دل به كعبه شباهت دارد. همان طور كه خانه خدا بايد از بت پاك باشد، خانه دل نيز بايد از اغيار بيزار، و از محبت يار سرشار شود.نكته مهم در دلپرورى اين است كه هيچ گاه نبايد دست از مراقبت دل كشيد بلكه بايد حلاوت هر مرحله را به اميد مرحله بعدى چشيد. بايد تلاش كرد و هرگز توقف ننمود؛ زيرا اگر كسى ابوذر زمان هم كه باشد، باز بايد جهد و كوشش كند كه سلمان زمان شود، و امام سجاد عليه السلام مى فرمايد :و الله لو علم ابوذر ما فى قلب سلمان لقتله و لقد آخار رسول الله صلى الله عليه و آله بينهما (173) به خداوند سوكند اگر ابوذر آنچه را كه در دل سلمان بود، مى دانست ، او را مى كشت ، در صورتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ميان آن دو پيمان برادرى برقرار كرد.ان من امتى من لايستطيع ان ياتى مسجده او مطلاه من العرى ، يخحزه ايمانه ان يسال الناس . منهم اويس القرنى و فرات بن جيان ؛ (174) هست كه به دليل برهنگى نمى تواند به مسجد و نماز گاه خويش بيايد، و ايمانش او را از درخواست از مردم باز مى دارد، از ايشانند : اويس قرنى و فرات بن حيان .اويس قرنى زاهد وارسته و عارفى برجسته بود، او نمى توانست نيازمندى را ببيند و چشم خويش ببندد، او ديگران را بر خود ترجيح مى داد و ايثار مى داد را انتخاب مى كرد و گاهى اتفاق مى افتاد كه لباسش را مى بخشيد و به واسطه برهنگى نمى توانست در نماز جمعه حاضر شود :ان كان اويس القرنى ليتصدق بثيابه حتى يجلس عريانا لايجد ما يروح فيه الى الجمعه . (175) انسان با دنياطلبى و ثروت اندوزى به جايى نمى رسد، بلكه كسى كه اهل سير و سلوك است و مى خواهد حكمت اندوزى كند، بايد راهى را برود كه زاهد قرنى رفت و شايسته عنوان حكيم يمانى شد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد : من زهد فى الدنيا اثبت الله الحكمه فى قلبه ؛ (176) كسى كه به دنيا زاهد و بى رغبت