خويش داشته باشند.
3. نفى كمال و جاودانگى دين: اخلاق، گستره اى وسيع و جايگاهى برتر در
انديشه دينى دارد; به طورى كه دين، هدف ِ بالذّات تكوين و تشريع را نيل
به فضايل عالى اخلاقى مى داند، به همين دليل در تمام تعاليم دينى، جهات
اخلاقى لحاظ شده است و اكثريت ِ آموزه هاى دينى مستقيماً از موضوعات
اخلاقى بحث مى كند. با توجه به اين حقيقت، قبول تغييرپذيرى و عدم ثبات احكام
اخلاقى به معناى عصرى و موقّتى شدن تعاليم دينى و در نتيجه انكار كمال و
خاتميت دين است. بنابراين نسبيّت اخلاقى با بين المللى و جاودانگى دين كه از
شؤون كمال و خاتميت آن مى باشد، در تعارض است.(1)
4. شكاكيّت اخلاقى: با اعتقاد به نسبيت اخلاقى امكان هرگونه داورى
قاطع نسبت به يك موضوع اخلاقى از بين مى رود. نسبى گرايى اخلاق، امكان حكم
كردن به «قُبح ِ صداقت» را در يك بستر فرهنگى و يا نزد سليقه اى خاص،
همان قدر محتمل مى داند كه امكان حكم كردن به «حُسن صداقت» را. نسبيت گراى
اخلاقى نه به عنوان يك گزارشگر و توصيف كننده واقع، بلكه در مقام اعلام موضع
نسبت به ماهيت احكام اخلاقى، معتقد است كه صحت و سقم اصول اخلاقى، وابسته به
عوامل فردى يا اجتماعى متغير است. بنابراين هيچ گاه نمى توان نسبت به يك
موضوع اخلاقى حكم مطلق داشت و اين همان شكاكيّت اخلاقى است.
5 . برابرى خدمتكاران و خيانت پيشگان: از عمده ترين پيامدهاى ناگوار
و خلاف وجدان نسبيت اخلاقى، اين است كه خدمت و خيانت، اصلاح و جنايت،
خيرخواهى و شرارت و ... در دستگاه اخلاق از جايگاه واحدى برخوردار شده به يك
اندازه تحسين يا تقبيح مى شوند. بنابراين رفتار فرعون و معاويه همان اندازه
موجّه است كه عمل آسيه و زينب(عليهما السلام) توجيه پذير است!
ب. مطلق گرايى در اخلاق و دلايل آن
با توجه به پيامدهاى ويرانگر نسبيّت گرايى اخلاقى، لازم است بنيان هاىمعقول و منطقى اخلاق جاودانه، تبيين و تفسير گردد و آن دسته از چالش ها و
آسيب هاى نظرى كه اين انديشه را تهديد مى كنند، از سر راه برداشته شود. تحكيم
مبانى اين انديشه و قوام و اقتدار منطقى آن در گرو اين است كه بتواند مدعاى
خود را بر پايه هاى برهانى و عقلانى استوار سازد.
1. مرتضى مطهرى: نقدى بر ماركسيسم، ص 185.