يك. محبت بندگان به خداوند
الف) خدا تنها محبوب حقيقى: در واقع تنها خداوند شايسته محبت حقيقى وعشق ورزيدن است. اشيا و اشخاص ديگر به ميزان تناسبى كه با او دارند، محبوب
واقع مى گردند.
اسباب پيدايش محبت: عالمان اخلاق معتقدند كه محبت و مراتب شديد آن
يعنى عشق، در نتيجه اسباب و موجبات زير پديد مى آيد:
1. آنچه سبب بقا و كمال آدمى مى شود: بر همين اساس، انسان وجود نفس
خود را دوست دارد و به دوام و بقاى آن علاقه مند است و هرآنچه به اين امر كمك
كند، مورد محبت او است و نسبت به مرگ و موجبات آن كراهت و نفرت دارد.(1)
2. لذّت: لذت اعم از مادى و معنوى موجب محبت مى گردد. يعنى انسان
آنچه را كه موجب لذت گردد، به دليل لذت آور بودن دوست دارد نه براى ذات آن.
لذت مادى; مانند محبت انسان به خوردنى ها و آشاميدنى ها و آنچه موجب ارضاى
ساير غرايز او مى شود. اين نوع محبت به آسانى به دست مى آيد و به سرعت نيز از
ميان مى رود. همچنين اين قبيل محبت ها به دليل پستى و مادى بودنِ سبب آن و
سرعت زوالش، پايين ترين درجه محبت است.(2) و لذت معنوى; مانند محبت انسان به
يك سرباز فداكار; به دليل لذتى كه از ديدن جنگاورى ها و شجاعت هاى او مى برد
و به يك هنرمند و ورزشكار; به دليل لذتى كه از صحنه هاى هنرنمايى او مى چشد و
به امانت و پاكدامنى; به دليل لذتى كه آدمى از احساس پاكى و امانت مى برد و
به ياد خداوند و مناجات با او; به دليل لذت سرشارى كه از اين امر به او دست
مى دهد. محبت آفرينى اين قبيل لذتها بر آنان كه به جرعه اى از آن سيراب گشته
اند، امرى آشكار و بى نياز از استدلال است. اين نوع لذايذ، عمرى دراز دارند.
اگر چه از اين جهت خود داراى مراتب و درجاتند، ولى جويندگان محبت ماندگار در
هواى نيل به آن، لذايذ مادى و محبت هاى آنى و فانى را يكسره سودا مى كنند.
3. احسان: انسان، بنده و اسير نيكى و احسان است و به طور طبيعى هر كه
را به او احسان كند، دوست دارد و از كسى كه به او بدى كند، مى رنجد. بنابراين
منفعت و نيكى سبب محبت آدمى به عامل آن مى شود.(3)
4. حُسن و جمال ظاهرى و باطنى: ادراك زيبايى و جمال موجب محبت مى
گردد; يعنى
انسان زيبايى ها را اعم از مادى و معنوى دوست دارد و اين محبت به ذات
زيبايى تعلّق مى گيرد، نه به آثار و لوازم آن و منشأ درونى و فطرى دارد.
5. تناسب و مسانخت باطنى و روحى: گاهى انسان نسبت به ديگرى محبت
مىورزد، ولى نه به دليل حُسن و جمال او و نه به سبب چشمداشت و طمع در مقام و
مال او بلكه به صرف مجانست و تناسب باطنى و معنوى كه با روح و جان او دارد.
1. ر.ك: فيض كاشانى، محسن: المحجّة البيضاء، ج 8 ، ص 9 ـ 11; نراقى،
محمدمهدى: پيشين ، ج3، ص 134 ـ 135.
2. نراقى، محمدمهدى: پيشين، ج 3، ص 136.
3. همان.