2. توكّل
يكى ديگر از مفاهيم عام در اخلاق اسلامى كه ناظر به صفتى نفسانى و بيانگررابطه اى خاص ميان انسان و خداوند است، مفهوم «توكّل» مى باشد. در اين مختصر
اين مفهوم را از جهت منزلت و جايگاه آن، ماهيت و درجاتش و نسبت آن با سعى و
كوشش مورد مطالعه قرار دهيم.
يك. ماهيت توكّل: ماهيت و حقيقت توكل چگونه تعريف مى شود؟ عالمان
اخلاق در باب ماهيت آن گفته اند: توكل يعنى اعتماد و اطمينان قلبى انسان به
خداوند در همه امور خويش و بيزارى از هر قدرتى غير از او. البته تحقق اين
حالت در انسان متوقّف است بر ايمان و يقين و قوّت قلب نسبت به اين كه هيچ
قوّت و قدرتى جدا از خداوند در كار عالم و آدم اثرگذار نمى باشد و همه علل و
اسباب مقهور قدرت الهى اند و تحت اراده او عمل مى كنند، كه خود در واقع مرتبه
اى از مراتب توحيد است. بنابراين ريشه و اساس «توكّل»، توحيد است و جز با
حصول توحيد، شكل نمى گيرد.(1) از اين رو است كه خداوند اذن انتساب امور به
اسباب و علل آنها و منتسب كردن كارهابه فاعلشان را داده و به نوعى علل و فاعل
ها را مسلّط بر حوادث و كارها كرده است; هرچند اين سلطه اصيل نبوده و اسباب و
علل طبيعى و فاعل هاى انسانى، استقلالى در تأثيرگذارى ندارند و فقط خداوند
است كه سبب مستقل و برتر از همه اسباب است. بنابراين انسان رشيد هنگامى كه
اراده انجام كارى را نمود و ابزار و اسباب عادّى آن را نيز فراهم كرد، مى
داند كه تنها سبب مستقل در تدبير امور خداوند است و هيچ گونه اصالت و
استقلالى براى خود و اسباب و عللى كه به كار مى گيرد، قائل نيست; پس بر
خداوند توكل مى كند.بنابراين، توكل به معناى نفى انتساب امور به انسان يا
اسباب و علل طبيعى و ارجاع اصالت و استقلال به خداوند است.(2)
دو. درجات توكّل: برخى از عالمان اخلاق براى توكل به خداوند درجات سه
گانه اى قائل
شده اند كه گزارش مختصر آنها به قرار زير است:
اولين درجه توكّل به خداوند آن است كه اعتماد و اطمينان انسان به او،
همانند اعتمادش به وكيلى باشد كه براى انجام كارهايش برمى گزيند. در واقع اين
پايين ترين درجه توكل است و به آسانى قابل دستيابى است و مدت زيادى هم مستمر
مى ماند و با اختيار و تدبير انسان هم منافاتى ندارد.
در درجه دوم توكّل، انسان از اصل توكّل غافل و در وكيل خود يعنى خداوند
فانى است; برخلاف نوع اول كه توجه فرد بيشتر به رابطه قراردادى وكالت است.
اين درجه از توكل كمتر تحقق پيدا مى كند و زودتر از بين مى رود و حداكثر يكى
دو روز بيشتر دوام ندارد، و تنها براى افراد خاصى حاصل مى گردد. شخص در اين
حالت عمده تلاش خود را صرف گريه، درخواست و دعا به درگاه خداوند مى نمايد.
عالى ترين درجه توكّل آن است كه انسان همه حركات و سكنات خويش را به دست
خداوند بيند. تفاوت اين نوع از توكل با نوع دوم در اين است كه در اين جا شخص
حتى التماس و درخواست و تضرّع و دعا را هم رها مى كند و باور دارد كه خداوند
امور را به حكمت خويش تدبير مى كند، اگرچه او هم التماس و درخواست نكند.
نمونه واقعى اين نوع توكل، اتكال حضرت ابراهيم(عليه السلام) است; زيرا هنگامى
كه نمروديان او را در منجنيق نهاده تا در آتش اندازند، فرشته الهى به او
يادآورى مى كند كه از خداوند درخواست يارى و نجات نمايد، ولى او در پاسخ مى
گويد: «اطلاع خداوند از حال من، مرا بى نياز از درخواست
نجات از او مى
كند».(3)
البته اين نوع بسيار نادرالوقوع است و جز براى صديقين حاصل نمى شود و در
صورت وقوع هم به زودى از بين مى رود و چند لحظه بيشتر دوام نمى يابد.(4)
از منظرى ديگر مردم در توكل به خداوند درجات يكسانى ندارند و هر يك به
ميزان توكل خويش بايد در توسّل به اسباب و علل در رسيدن به مقاصد خويش عمل
كنند. خداوند با كسانى كه به كلى اعتماد خويش را از اسباب و علل طبيعى قطع
كرده اند، به تناسب اين اعتماد با آنان رفتار خواهد نمود. چنان كه امام
صادق(عليه السلام) فرمود: «خداوند ابا دارد از اين كه روزىِ مؤمنان را جز از
راهى كه گمان ندارند، فراهم نمايد.»(5) اين رفتار خداوند به مؤمنانى اختصاص
دارد كه
درجات عالى توكل را دارند; ولى كسانى كه به اين درجه از توكل راه نيافته
اند و اعتماد آنان به اسباب و علل در كنار اعتماد به خداوند باقى است، خداوند
نيز از مجارى اسباب و علل نيازهاى آنان را رفع خواهد نمود.(6)
سه. ارزش توكّل: قرآن كريم ده ها بار به صراحت و كنايت انسان ها و
بهويژه مؤمنان را به توكل برخداوند فرا خوانده است و در برابر اين اعتماد و
اطمينان بندگان، وعده خداوند مبنى بر كفايت امور آنان را اعلام مى دارد. از
جمله در قرآن آمده است: «و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند.»(7) «خداوند
توكّل كنندگان را دوست مى دارد.»(8)
همچنين براى اطمينان بخشى نسبت به سرانجام توكّل و اعتماد به پروردگار مى
فرمايد: «و هر كس بر خدا اعتماد كند، او براى وى بس است.»(9)
احاديث نبوى(صلى الله عليه وآله) و سخنان اهل بيت(عليهم السلام) سرشار از
عباراتى است كه منزلت توكل و فضيلت آن را بيان مى كنند. از باب نمونه سخن
امام صادق(عليه السلام)را نقل مى كنيم كه فرموده است:
به درستى كه بى نيازى و عزت در حال گردش اند و هنگامى كه به جايگاه توكّل
گذر كنند، آن جا را وطن خود مى گزينند.(10)
1. بر همين اساس برخى از عالمان اخلاق، توحيد و توكّل را در كنار هم مطرح
كرده اند. (ر.ك: فيض كاشانى، محسن: پيشين، ج 7، ص 377)
2. ر.ك: علامه طباطبايى: الميزان، ج 11، ص 216 و 217.
3. ر.ك: تقسير قمى، ج 2، ص 73.
4. ر.ك: فيض كاشانى: پيشين، ج 7، ص 408 ـ 409; نراقى: پيشين، ج
3، ص 223 ـ 225.
5. كلينى: كافى ، ج 5 ، ص 83، ح 1; ابن شعبه حرانى: پيشين، ص 60
; شيخ طوسى: امالى، ص 300، ح 593 .
6. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: پيشين، ج 3، ص 229 ـ 230.
7 . آل عمران، آيه 122 و 160، مائده، آيه 12 و 26، توبه، 52 ، ابراهيم،
11، مجادله، 10 و تغابن، 13.
8 . سوره آل عمران، آيه 159.
9 . سوره طلاق، آيه 3.
10 . كلينى: كافى، ج 2، ص 65 ، ح 3.