فصل دوم:صفات نفسانى عمل كننده «1»
در مبحث گذشته در باره آن دسته از صفات نفسانى كه وظيفه هدايتگرى انسانرا بر عهده دارند و در منابع متعارف اخلاق اسلامى تحت عنوان قواى متعلّق به
قوه عاقله از آنها ياد مى شود، به اختصار سخن گفتيم. در اين گفتار و در دو
گفتار بعدى در باره گروه دوم از صفات نفسانى كه به عنوان نيروهاى عمل كننده و
تأثيرگذار در نفس آدمى، ايفاى نقش مى كنند، سخن مى گوييم. اين قبيل صفات
نفسانى در متون معتبر و رايج اخلاق اسلامى به عنوان صفات متعلق به قوه غضبيّه
و قوه شهويه مطرح مى شوند. پيشاپيش بر اين نكته تأكيد مى شود كه صفات نفسانى،
در مواردى كه برخواهيم شمرد، منحصر نمى شوند.
طبقه بندى صفات نفسانى عمل كننده: صفات نفسانى عمل كننده را نيز مى
توان در دسته هاى مختلف طبقه بندى كرد. در يك تقسيم بندى با توجه به جهت گيرى
هر يك از آنها، مى توان آنها را در دسته هاى زير جاى داد:
1. صفاتى كه ناظر به جهت گيرى درونى انسان نسبت به خداوند و مبدأ
هستى اند; مانند توكل، تسليم، رضا و ... .
2. صفاتى كه ناظر به جهت گيرى درونى انسان نسبت به معاد و انجام
زندگى او است; مانند خوف، رجا، قنوط، يأس و ... .
3. صفات و ملكاتى كه جهت گيرى ما را نسبت به خودمان سامان مى دهند;
مانند عُجب و افتخار، عزت نفس، عصبيّت و... .
4. صفاتى كه موضع گيرى ما را نسبت به فردا و آينده رقم مى زنند;
مانند آرزوها، تسويف، عجله، همّت و ... .
5 . صفاتى كه ناظر به جهت گيرى انسان نسبت به مواهب دنيوى است; مانند
زهد، حرص، حسرت، قناعت و ... .
6 . صفاتى كه موضع انسان را نسبت به ديگران تعيين مى كنند; مانند
خيرخواهى، حسادت، حقد، انصاف و... .
7. صفاتى كه بيانگر آرايش طبيعى و متعادل نفس است و نقش بازدارندگى
را ايفا مى كند; مانند سكون و وقار، عفت، حيا و... .
نسبت به جايگاه هر يك از اين گروه ها در ساختار اخلاق اسلامى مى توان گفت
كه جهت گيرى انسان نسبت به مبدأ و معاد، ناشى از ايمان او است و ساير جهت
گيرى هاى نفسانى از جمله موضع او نسبت به خود، ديگران، مواهب طبيعى، آينده و
وضعيت مطلوب نفس با توجه به جهت گيرى نفس نسبت به آغاز و انجام عالم شكل مى
گيرد.
الف. جهت گيرى نفس نسبت به خداوند
بخشى از صفات نفسانى كه رابطه مطلوب و جهت گيرى درونى آدمى را با خداوندرقم مى زنند، به شرح زيرند:
1. محبت خداوند
بدون شك جاذبه ها و دافعه هاى انسان تحت تأثير محبت ها و نفرت هاى او شكلمى گيرد.
آدمى در حالى كه محبت و عشق مىورزد، احساس لذت و خوشبختى مى كند و در
هنگامى كه در حال كراهت و نفرت است، احساس گرفتگى و درد و رنج دارد. شايد به
همين دليل است كه برخى از حكيمان بزرگ و فيلسوفان اخلاق غايت انسان و هدف
اخلاق را سعادتمندى، يعنى زندگى لذت بخش و بدون درد و رنج دانسته اند و تحقق
اين هدف را فقط در سايه زندگى محبت آميز و به خصوص مرحله عالى آن يعنى حيات
عاشقانه ميسّر مى دانند. مى توان سرّ اين همه ارزشمندى براى واژگان «محبت» و
«عشق» را در همين حقيقت جُست. امّا آنچه از اصل محبت و عشق مهم تر است، شأن و
منزلت محبوب و معشوق است. ميزان سعادتمندى انسان وابسته به درجه محبت او است
و سطح محبت و عشق او را در اندازه هاى كمال و جمال محبوب بايد جستوجو كرد و
دوام و قوام آن را نيز ظهور و غروب جمال محبوب رقم مى زند.
اكنون سؤال اصلى آن است كه سر و جان را در هواى جمال و جلال كدام حقيقت
بايد سودا كرد، تا محبت ابدى و عشق متعالى ثمر دهد، و لذت پايدار و خوشبختى
ماندگار به بار آورد؟
خداباوران را زيبنده آن است كه پاسخ اين پرسش را از پروردگار خويش طلب
كنند. از نگاه اخلاق اسلامى آن وجودى كه شايسته چنين محبتى است، جز خداوند
نيست. محبت او هم توجيه گر خلقت عالم و هم تحقّق بخش آمال آدم و اهداف عالم
است. از اين رو خداوند مى فرمايد: و الّذين آمنوا أشدّ حبّاً
للّه.(1)«ولى كسانى كه ايمان آورده اند، به خدا محبت بيشترى دارند». و
اعلام مى دارد: يحبّهم و يحبّونه.(2) «خدا آنان را دوست مى دارد و آنان
نيز او را دوست دارند».
از سوى ديگر، محبت پروردگار پاداشى است كه خداوند در قرآن به خواص بندگان
خويش بشارت مى دهد; همانند مجاهدان كه سر و جان را فداى او مى كنند،(3) و
محسنين، توابين، مطهرين، مقسطين، صابرين و متوكلين كه در قرآن كريم محبوب
پروردگار قرار گرفته اند. البته محور سخن ما در اين جا محبت انسان به خداوند
است، ولى چون در واقع نوعى ملازمه ميان محبت بندگان نسبت به پروردگار خويش با
محبت خداوند به آنان وجود دارد، ناگزير بايد از هردو منظر به موضوع نگريست.
1. سوره بقره، آيه 165.
2. سوره مائده، آيه 54 .
3. انّ اللّه يحبّ الذين يقاتلون فى سبيله صفّاً كأَنّهم بنيانٌ مرصوصٌ.
(سوره صف، آيه 4)