اين حالت استوار درونى، ممكن است در فردى به طور طبيعى، ذاتى و فطرى وجود
داشته باشد; مانند كسى كه به سرعت عصبانى مى شود و يا به اندك بهانه اى شاد
مى گردد. منشأهاى ديگر خُلق، وراثت و تمرين و تكرار است; مانند اين كه نخست
با ترديد و دودلى اعمال شجاعانه انجام مى دهد، تا به تدريج و بر اثر تمرين،
در نفس او صفت راسخ شجاعت بهوجود مى آيد; به طورى كه از اين پس بدون ترديد،
شجاعت مىورزد.(1)
صفت راسخ درونى، ممكن است «فضيلت» و منشأ رفتار خوب باشد و يا «رذيلت» و
منشأ كردار زشت. به هر روى بدان «خُلق» گفته مى شود.
اين حالت استوار درونى، ممكن است در فردى به طور طبيعى، ذاتى و فطرى وجود
داشته باشد; مانند كسى كه به سرعت عصبانى مى شود و يا به اندك بهانه اى شاد
مى گردد. منشأهاى ديگر خُلق، وراثت و تمرين و تكرار است; مانند اين كه نخست
با ترديد و دودلى اعمال شجاعانه انجام مى دهد، تا به تدريج و بر اثر تمرين،
در نفس او صفت راسخ شجاعت بهوجود مى آيد; به طورى كه از اين پس بدون ترديد،
شجاعت مىورزد.(1)
صفت راسخ درونى، ممكن است «فضيلت» و منشأ رفتار خوب باشد و يا «رذيلت» و
منشأ كردار زشت. به هر روى بدان «خُلق» گفته مى شود.
هدفِ اصلى خلقت جهان و انسان است ـ برساند. تفسير واقعى و تحقق اين كمال
و سعادت به آن است كه انسان به قدر ظرفيت و استعداد خود، چه در صفات نفسانى و
چه در حوزه رفتارى، جلوه گاه اسماء و صفات الهى گردد; تا در حالى كه همه جهان
طبيعى و بى اراده به تسبيح جمال و جلال خداوندى مشغول اند، انسان با اختيار و
آزادى خويش، مقرّب ترين، گوياترين و كامل ترين مظهر الهى باشد.
3. فلسفه اخلاق
در حوزه مطالعات اخلاقى پيش از اين كه به تعيين مصاديق صفات و اعمال خوبو بد و معرفى راه هاى تحصيل يا دورى از آنها بپردازيم، پاره اى سؤالات
بنيادين مطرح اند كه بر ديگر مباحث اخلاقى تقدم دارند و عمدتاً ماهيت عقلانى
دارند. برخى از اين سؤالات، به قرار زير است:
ـ مفهوم واژه ها و عناوين «خوب» و «بد» چيست؟
ـ ماهيت و حقيقت مفاهيم اخلاقى چگونه است؟
ـ زبان قضاياى اخلاقى، انشايى است يا اِخبارى ؟
ـ منشأ و ملاك صدق و كذب قضاياى اخلاقى چيست؟
ـ ملاك و معيار كلى براى خوبى يا بدى يك صفت يا رفتار كدام است؟
ـ آيا قضاياى اخلاقى مطلق (جهانى و جاودانه)اند، يا نسبى (سرزمينى و
موقّت)؟
ـ شرايط و حوزه مسئوليت اخلاقى چيست؟
آن بخش از پژوهش ها و بررسى هاى اخلاقى كه عهده دار پاسخگويى به اين گونه
پرسش هاى پيشين و بنيادين اند، «فلسفه اخلاق» ناميده مى شود; اگرچه ماهيت
مباحث آن به حتم و همواره عقلى نيست و بهويژه در مكاتب جديد فلسفه اخلاق از
برخى مباحث ادبى و زبان شناختى (همانند پرسش اول) نيز گفتوگو مى شود.(1)
4. تربيت اخلاقى
تربيت در لغت به معناى «پرورش دادن استعدادهاى شى» است. اين استعدادهاممكن است،
1. حتى بعضى از پيشگامان اين مكاتب، از جمله ج. ا. مور، فلسفه اخلاق
را شعبه اى از فلسفه و منحصر در مباحث ادبى و زبان شناختى (تحليل فلسفى)
دانسته اند. (ر.ك: پاپكين و استرول: كليات فلسفه، ترجمه سيّدجلال الدين
مجتبوى، ص 64 ـ 69)