ثانياً; عقل، علم و آگاهى را نسبت بهوظيفه، شرط تكوينى و فلسفى انجام
وظيفه مى داند و
شايان ذكر است كه اين شرط، حتى بر اين مبنا كه پاداش و كيفر را نتيجه
طبيعى عمل اخلاقى بدانيم نيز قابل قبول است; زيرا آنان كه رابطه قراردادى بين
عمل و پاداش را نفى و به رابطه تكوينى معتقدند نيز عمل را با عناصر معنوى آن
لحاظ مى كنند، نه فقط عنصر مادى. يعنى عمل اخلاقى با همه عناصرش از جمله
پيكره مادى آن، انگيزه و نيّت فاعل و در نتيجه آگاه بودن و نبودن او، پاداش و
كيفر را نتيجه مى دهد و نه فقط پيكره مادى آن.
در نتيجه در صورت فقدان آن، امكان انجام وظيفه را محال مى پندارد; زيرا
با جهل نسبت به وظيفه، فاعلْ انگيزه و محركى براى پايبندى به آن ندارد و صدور
فعل بدون انگيزه عقلا محال است.(1)
به علاوه عقل اصولا بازخواست و مجازات فرد
را به خاطر تكليف مجهول و در شرايطى كه فرد تلاش لازم را براى آگاهى از وظيفه
اخلاقى خويش انجام داده است، زشت و ناپسند و در واقع برخلاف عدالت تشريعى مى
داند.(2) عالمان علم اصول از اين حكم عقل، تحت عنوان قاعده «قبح عقاب بلا
بيان» ياد مى كنند.
داند. به عبارت ديگر عقلا و خردمندان جامعه، زيردستان و مأموران خود را نسبت
به دستوراتى كه به آنان ابلاغ نشده است و يا آنان در دستيابى به آن مرتكب
كوتاهى و تقصيرى نشده اند، سزاوار بازخواست و كيفر نمى دانند و مجازات آنان
را در اين موارد زشت و ناپسند مى شمارند.
رابعاً; قاعده مذكور به وفور در كتاب و سنت مورد تأييد قرار گرفته
است; به عنوان نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود:
خداوند مى فرمايد: «و ما تا پيامبرى برنگزينيم، به عذاب نمى پردازيم».(3)
طبق تفسير متعارف، برانگيختن پيامبر خصوصيتى ندارد و در واقع مراد آن است كه
ما تا بيان و آگاهى لازم را در دسترس مردم قرار ندهيم، آنان را مسئول
ندانسته، كيفر نمى دهيم.
در جاى ديگر مى فرمايد: «خدا هيچ كس را جز
به قدر آنچه به او داده است،
تكليف نمى كند».(4)
در اين آيه نيز انسان به تناسب آنچه دريافت داشته و يا مى
تواند دريافت كند، اعم از آگاهى ها و استعدادها، مسئول شناخته شده است.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نيز مى فرمايد:
نتوانند، آنچه بدان توانايى ندارند، آنچه به ناچار و از روى اضطرار و يا با
اكراه و اجبار انجام مى دهند، فال بد زدن، وسوسه در تفكر
و انديشه و در
آفرينش، و حسد در صورتى كه به زبان يا دست آشكار نشود.(5)
در اين حديث شريف، انسان از مسئوليت اخلاقى و مؤاخذه در قبال نُه چيز
معاف شده است كه از جمله آنها بازخواست از وظيفه و تكليفى است كه نسبت به آن
علم و آگاهى ندارد; مگر آن كه ناآگاهى او به تقصير باشد نه به قصور. در اين
صورت ناآگاه بودن مسؤوليت را از او سلب نمى كند. از آنجا كه استمرار علم نيز
در تحقق مسؤوليت اخلاقى مؤثر است و به دليل عدم امكان عقلى تكليف فرد
فراموشكار، شخصى كه قبلا نسبت به تكليف اخلاقى خود آگاه بوده، هنگام انجام آن
دچار غفلت و فراموشى گردد، فاقد مسؤوليت اخلاقى خواهد بود.
1. ميرزاى نائينى، فوائدالاصول (تقرير شيخ محمدعلى كاظمى)، ج 3، ص
365 ـ 371.
2. آخوند خراسانى: پيشين.
3. و ما كُنّا معذّبينَ حتّى نبعثَ رسولا. (سوره اسراء، آيه 15.)
4 . لايكلّفُ اللّهُ نفساً إِلاّ ما آتاها. (سوره طلاق، آيه 7.)
5.كلينى، كافى، ج 2، كتاب الايمان والكفر، باب ما رفع عن الامة، ح2;
صدوق:فقيه، ج1، ص36 و خصال، ج2، ص417.