اخلاق اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
الف) مفهوم و ماهيت عُجب: عُجب عبارت است از بزرگ پنداشتن خويش به
دليل كمالى كه فرد در خود مى بيند; چه اين كه در واقع چنين كمالى را داشته
باشد يا خير، و اعم از آنكه آنچه را كه او كمال پنداشته است در واقع كمال
باشد يا خير. بنابراين در خودپسندى نيز همانند انكسار نفس و فروتنى، مقايسه
با ديگران وجود ندارد و شخص بدون اين كه خود را با ديگران مقايسه نمايد، به
دليل تصوّر وجود كمالى واقعى يا خيالى در خود و با غفلت از اين كه هر كمالى
از جانب خداوند است، از خود راضى و خشنود است و وضع خويش را مى پسندد. برخلاف
«كبر» كه فرد متكبر علاوه بر رضايتمندى و خشنودى از خويش، خود را با ديگران،
مقايسه كرده از آنان برتر مى داند و نوعى حقّ و مزيّت براى خود در قبال
ديگران قائل است.(1)
بنابراين تحقق «كبر» مستلزم وجود «عُجب» است; ولى هميشه عُجب و خودپسندى،
كبر و خودبرتربينى را در پى ندارد. گاهى خودپسندى فرد به درجه اى مى رسد كه
براثر كمالاتى كه در خود تصوّر مى كند، براى خود از خداوند حقوق و مطالباتى
را انتظار دارد و براى خود نزد پروردگار جايگاهى قائل است; به طورى كه مثلا
بروز حوادث ناخوشايند را در حق خود بعيد مى پندارد. به چنين حالتى ادلال
گفته مى شود و در واقع اين حالت درجه بالاى خودپسندى و زشت ترين آن
است.(2)
ب) نكوهش خودپسندى: در قرآن كريم خودپسندى بارها مورد نكوهش قرار
گرفته است; ازجمله در تحليل علت شكست مسلمانان در جنگ حنين مى فرمايد:
قطعاً خداوند شما را در مواضع بسيارى يارى كرده است، و
نيز در روز
«حُنين»; آن هنگام كه شمارِ انبوهتان، شما را به شگفت آورده بود; ولى به
هيچوجه از شما دفع
خطر نكرد، و زمين با همه فراخى بر شما تنگ گرديد، سپس در
حالى كه پشت
به دشمن كرده بوديد برگشتيد.(3)
در اين آيه خودپسندى به عنوان يك رذيلت اخلاقى كه حتى موجب شكست سپاه
اسلام شده است، معرفى مى گردد.از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گزارش شده
است كه خداوند به حضرت داود(عليه السلام) فرمود:
اى داود، گنهكاران را مژده بده و صديقان (راستگويان و درست كرداران) را
بترسان. داود(عليه السلام)
عرض كرد: چگونه گنهكاران را مژده دهم و صديقان را بترسانم! فرمود: اى
داود، گنهكاران را مژده بده كه من توبه را مى پذيرم و از گناه آنان در مى
گذرم و صديقان را بترسان كه به اعمال خويش خودبين نشوند; زيرا بنده اى نيست
كه به پاى حسابش كشم جز آنكه هلاك باشد.(4)
بدون ترديد خودپسندى و خودبينى از منظر اخلاق اسلامى نه تنها يك رذيلت،
بلكه يكى از شاهراه هاى رذايل اخلاقى است و تعابيرى كه در متون دينى در مذمت
آن وارد شده است، بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد.(5)
ج) اسباب خودپسندى: عالمان اخلاق اسلامى براى خودبينى، علل و موجباتى
را ذكر كرده اند كه شاخص ترين آنها بدين قرار است:
1. خودپسندى به دليل وضعيت خوب جسمانى; از قبيل زيبايى و تناسب
اندام، صحت و قوت آن، خوش صدايى و مانند آن.
2. خودبينى به دليل قدرتمندى و احساس اقتدار; چنان كه خداوند از قوم
عاد نقل مى كند دچار چنين توهمى شدند و گفتند: «از ما نيرومندتر كيست؟»(6)
اين نوع خودپسندى معمولا ستمگرى و جنگ افروزى در پى دارد.
3. خودپسندى با تصور بهره مندى از عقل و زيركى و آگاهى از دقيق ترين
امور دينى و دنيوى. ثمره اين نوع خودبينى استبداد در رأى، احساس بى نيازى از
مشورت، جاهل پنداشتن ديگران و كراهت داشتن نسبت به گوش فرا دادن به سخن
انديشمندان است.
4. خودپسندى بر اثر انتساب به نَسَب و نياكان شرافتمند و بزرگ. مانند
انتساب به بنى هاشم و از سادات بودن و يا خاندان بزرگ، و يا انتساب به شاهان
و سلاطين. چنين گمانى، انسان را جوياى خدمتگزارى مردم نسبت به او مى كند.
5 . خودبينى به سبب زيادى فرزندان، غلامان، طايفه، اقوام و پيروان;
چنان كه خداوند از قول كافران نقل مى كند: «و گفتند: دارايى و فرزندان ما از
همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.»(7)
6 . خودپسندى ناشى از اموال و ثروت فراوان. قرآن از زبان يكى از دو
صاحب باغ مى گويد: «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو
نيرومندترم.»(8) وى دارايى را از آن خود و سبب برترى خويش دانست و خداوند نيز
هرچه به او داده بود بازستاند. به طور كلى هرگاه انسان خود را دارنده كمالى
بداند، اعم از آنكه آنچه واقعاً كمال پنداشته است كمال باشد يا خير و فراموش
كند كه آنچه دارد متعلق به خداوند و ناشى از رحمت و توفيق او است، آن امر مى
تواند سبب خودپسندى در او گردد; حتى اگر عبادت خداوند يا احساس بهره مندى از
تقوا و خداترسى باشد.(9)
د) آثار زيانبار خودپسندى: چنان كه اشاره شد، خودپسندى كليد بسيارى
از بدى هاى اخلاقى است كه در زير به برخى از عمده ترين آنها اشاره مى شود:
1. خودپسندى منشأ كِبر يعنى خود بزرگ تر بينى است و اصولا كبر بدون
خودبينى امكان تحقق ندارد. «كبر» نيز خود منشأ بسيارى از رذايل ديگر است.
2. خودبينى موجب فراموشى گناهان است و اگر انسان متوجه برخى از
گناهان خود هم باشد، آنها را كوچك و بخشوده شمرده در صدد جبران آنها بر نمى
آيد.
3. فرد خودپسند در مراحل بالاى خودبينى براى خود در نزد خداوند، مكان
و منزلتى قائل است و در نتيجه خود را در نوعى امنيّت و مصونيّت مى بيند. از
اين رو درصدد وارسى اعمال خود و رفع نقايص آن بر نمى آيد و در نهايتْ اعمال
خويش را ضايع مى كند.
4. شخص خودپسند چون نوعى مطالبات از خداوند براى خود انتظار دارد،
سپاس و قدرشناسى را وظيفه خود نمى داند و نسبت به نعمت هاى الهى ناسپاس و
قدرناشناس خواهد بود.
5 . شخص خودبين چون از وضعيت خود راضى و خشنود است، احساس ضعف و
نيازى نمى كند و در نتيجه هرگز خود را محتاج پرسش و مشورت نمى داند.
6 . خودپسند چون كاستى و خدشه اى در خود نمى بيند، خود را بى نياز از
نصيحت و خيرخواهى ديگران دانسته توجهى به نصايح آنان نمى كند.(10)