1. آسيب هاى اعتقادى و مذهبى - رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) - نسخه متنی

حاتم قادری، محمدهادی سمتی، غلام حیدر ابراهیم بای سلامی، سعید ارجمند، ناصر هادیان، تدا اسکاچپول، رابرت دی. لی، علی رجبلو، حمیرا مشیرزاده، سعید حجاریان، جان فوران، احمد گل محمدی، رضا رضائی؛ ترجمه: عباس زارع، محسن امین زاده، مهرداد وحدتی دانشمند؛ گردآوری: عبدالوهاب فراتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخش اول: آسيب هاى جامعه اسلامى در زمان قيام امام حسين(عليه السلام) و امام خمينى(ره)

هر مصلحى با توجه به تصورى كه از وضع مطلوب جامعه دارد، بر وضع موجود جامعه زمان خويش ايرادات و اشكالاتى وارد مى داند و به نوافص و امراض خاصى در آن جامعه اشاره مى كند و اينك به اختصار به آسيب ها و ايرادات عمده جامعه اسلامى در زمان قيام امام حسين(عليه السلام) و قيام امام خمينى(رحمه الله)اشاره مى شود. الگوى مطلوب جامعه در اين نوشته، جامعه اسلامى زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله)در نظر گرفته شده است.

1. آسيب هاى اعتقادى و مذهبى

بررسى نحله هاى فكرى و انديشه هاى دينى نشان مى دهد كه مهم ترين علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامى بعد از رحلت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)برداشت نادرست از دين و فهم غلط معارف اسلامى بوده است. عواملى كه به بروز كژانديشى ها و گرايش هاى قبيله اى منتهى گرديد موجباتى را فراهم آورد تا كسانى كه به مصادر خلافت دست مى يافتند، دين را وسيله توجيه حكومت و اهداف فردى و قومى خويش قرار دهند و جامعه اسلامى را براى مدت طولانى از مناديان واقعى توحيد و انديشه هاى اصيل مكتب اسلام به دور نگهدارند. تحقق چنين امرى وقتى ميسر گرديد كه افرادى هم چون على(عليه السلام)، سلمان فارسى، عمارياسر و ابوذرغفارى كنار گذاشته شدند. و افرادى همانند كعب الاحبار يهودى و ابوهريره ادعاى مسلمانى كردند و مفتى اعظم جامعه اسلامى گشتند و حكم بر تكفير و تسفيق افرادى چون صحابه نستوه رسول الله(صلى الله عليه وآله)، ابوذر غفارى دادند و با جعل احاديث و تفاسير وارونه سعى كردند تا اذهان مردم را نسبت به حقيقت دين و سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله)مغشوش نمايند. علاوه بر علماى دربارى، فرصت طلبان و زراندوزانى چون طلحه و زبير براى حفظ منافع مادى و اقتصادى خويش على(عليه السلام) را متهم به كفر مى نمودند و مقدس مآبانى چون خوارج نهروان با تأويل آيات خدا، بر على(عليه السلام)شمشير مى كشيدند و همه اينها نشانگر اين مطلب است كه در آن زمان قشر عظيمى از مردم مسلمان در درك حقيقت دين و فهم معارف اسلامى با مشكل رو به رو بوده اند و در چنين شرايطى بنى اميه حاكميت بر جامعه اسلامى را به دست مى گيرند و براى توجيه حكومت خود به ترويج نوعى انديشه تقديرى وجبرگرايانه مى پردازند. انديشه اى كه احساس هرگونه مسئوليت اجتماعى را از انسان سلب مى كرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهى، صورت فريبنده اى داشت در ظاهر صحيح به نظر مى آمد و در آستانه قيام امام حسين(عليه السلام) كه با القائات علماى دربارى و احاديث جعلى پرورش يافته بودند به راحتى مى پذيرفتند كه اگر على(عليه السلام)شكست خورد خدا نمى خواسته تا او بر مسند حكومت باقى بماند و اگر حزب اموى زمام امور مسلمين را در دست دارد خدا چنين موهبتى به آنان عطا كرده است و بنابراين هر گونه اعتراض و انتقاد بر عليه وضع موجود و حكومت اموى، انتقاد و اعتراض بر قدرت و مشيت الهى است. در اين زمان دين در امور فردى و عبادى خلاصه مى گردد و بر صورت ظاهر جمعه و جماعات بيش از هر چيز ديگر تأكيد مى شود و بينش و روحيه مذهبى در ميان اكثر قريب به اتفاق مردم به گونه اى مسموم و فلج شده است كه نه تنها عاملى براى اصلاح و سازندگى جامعه به حساب نمى آيد، بلكه موجبات سكوت و تسليم را نيز فراهم مى سازد و صبر و سكوت تخديركننده اى را بر سرتاسر شبه جزيره عرب مستولى مى گرداند. چنين اعتقادى، مطلوب امام حسين(عليه السلام)نيست و امام با قيام خود، تأكيد بر اين امر، كه مى خواهند به اصلاح امت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و احياى سيره محمد(صلى الله عليه وآله) وعلى(عليه السلام)بپردازند، اولين اعتراض را بر انديشه دينى رايج در جامعه زمان خود روا مى دارند.

قبل از قيام امام خمينى(رحمه الله) هم، ملاحظه مى شود كه جامعه در زمينه عقايد الهى و مذهبى دچار آسيب هاى جدى است. برداشت هاى دينى رايج، به گونه اى است كه دين به هيچ يك از امور سياسى، اجتماعى و فرهنگى جامعه كارى ندارد و فقط امرى است كه به برخى از عبادات و اعمال فردى ختم مى گردد و چنين برداشتى از دين همواره مطلوب طبقات حاكم بر جامعه بوده است و به وسيله حكومت هاى باطل در ميان مردم رواج يافته است.

در آستانه قيام ايشان، با توجه به وابستگى جامعه به جوامع بيگانه شرق و غرب، مسئله جدايى دين از امور سياسى و اجتماعى شدت يافت و با توجه به خودباختگى و الگو قرار گرفتن جوامع غربى براى حكومت و زمامداران امور، چهره جديدترى به خود گرفت. به نظر امام خمينى(رحمه الله)جامعه اسلامى از صدر اسلام به اين آسيب دچار بوده است و اين مسئله در دوره اخير به اوج خود رسيده است چنانچه مى فرمايد:

اين يك نقشه شيطانى بوده است كه از زمان بنى اميه و بنى عباس طرح ريزى شده است و بعد از آن هم هر حكومتى كه آمده است، تأييد اين امر را كرده است و اخيراً هم كه راه شرق و غرب به دولت هاى اسلامى باز شده، اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسئله شخصى بين بنده و خدا است و سياست از اسلام جدا است و نبايد مسلمان در سياست دخالت كند و نبايد روحانيون وارد سياست بشوند.(82)

رواج انديشه جدايى دين از سياست به دليل اين كه هرگونه مسئوليت اعتقادى و اجتماعى را از افراد سلب مى كرد، با روحيه تسامح و راحت طلبى نيز سازگارى داشت و بسيارى از افراد براى حفظ منافع شخصى خود از هرگونه انديشه اى كه به تغيير وضع موجود منتهى گردد، احتراز مى كردند و لذا نقشه هاى شيطانى حكومت از يك سو و تسامح و راحت طلبى از سوى ديگر موجب شد تا اعتقادات دينى، نقش مؤثرى در اعمال اجتماعى - سياسى مردم نداشته باشند و از قيام براى خدا در جامعه اسلامى غفلت گردد. امام خمينى(رحمه الله)در اين زمينه مى فرمايد:

خود خواهى و ترك قيام براى خدا ما را به روزگار سياه رساند و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاى اسلامى را زير نفوذ ديگران در آورد.(83)

/ 81