عامل مهم ديگرى كه به نظر اسكاچپول براى وقوع انقلاب اجتماعى ضرورت دارد، وجود نخبگان مستقل شهرى است. معمولاً هنگامى كه نظريه پردازان اجتماعى نقش نخبگان را در انقلابهاى اجتماعى مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهند، به پيشينه اقتصادى ـ اجتماعى نخبگان مى پردازند و يا در جستجوى ايجاد نوعى ارتباط ميان گفته ها و تبليغات آنان از يك سو و عوايد آنان از سوى ديگر هستند. اين نظريه پردازان اجتماعى معمولاً چنين استنباط مى كنند كه نخبگان نماينده طبقات يا گروههاى معينى هستند كه به دنبال منافع گروه يا طبقه خود مى باشند. اگر پيشينه اجتماعى نخبگان به طور آشكار با آنچه آنان در موردش تبليغ يا مبارزه مى كنند، متفاوت باشد، آنگاه اين نظريه پردازان اجتماعى كوشش خود را معطوف به جهت گيرى ايدئولوژيكى آنها مى كنند، كه در تحليل نهايى منافع اجتماعى براى آنان در بر خواهد داشت. بنابراين از نظر تحليل گران اجتماعى نقش نخبگان در انقلابهاى اجتماعى پيشبرد منافع طبقاتى، گروهى، يا ايدئولوژيكى است.اسكاچپول معتقد است شناخت پيشينه هاى كلى نخبگان چندان كمكى به پيش بينى هاى معتبر نمى كند. به عنوان مثال، اگر شخصى بداند كه نخبگان اصولاً از يك گروه معين هستند يا جهت گيرى ايدئولوژيكى ويژه اى دارند، قادر به پيش بينى منطقى وقوع انقلاب اجتماعى يا نتايج حاصل از آن نخواهد بود.به نظر اسكاچپول در تجزيه و تحليل نقش نخبگان در انقلاب اجتماعى، بايد دولت را كانون توجه قرار داد. او به نخبگان به عنوان دولت سازان آينده كه توجه اصلى آنان معطوف به عقلانى كردن، متمركز نمودن و ديوانى كردن قدرت دولت است، مى نگرد نه صرفاً به عنوان نماينده يك گروه يا طبقه معين در جامعه كه در جستجوى منافع خود يا طبقه خود هستند.اسكاچپول به دلايل كاملاً متفاوتى به كاوش در پيشينه نخبگان مى پردازد (پيشينه شغلى نخبگان براى درك اين موضوع اهميت دارد كه چگونه سابقه شغلى آنها با نقشى كه به عنوان دولت سازان آينده ايفا مى كنند، مطابقت دارد). جاى تعجب نيست كه وى متوجه اين امر شد كه در انقلابهاى قبلى هسته تشكيل دهنده كليه نخبگان از گروههاى تحصيل كرده علاقه مند و متمايل به فعاليتها و مشاغل دولتى است. آنها متخصصانى (وكلا، مقامات متوسط نظامى يا ادارى رژيم پيشين، مهندسان، پزشكان، و غيره) بودند كه به علت متعلق نبودن به طبقه اشراف يا ارتباط نداشتن با طبقات بالا يا نداشتن ثروت، از ارتقاء به موقعيت بالاترى در حكومت يا جامعه محروم مانده اند. اغلب در جوامع كشاورزى، اين نخبگان حاشيه اى به اندازه كافى ناراضى بوده اند كه درصدد بسيج كردن و سازماندهى توده ها در انقلابهاى اجتماعى بر آمده و در دوران انقلاب (revolutionary interregnum) به سازماندهى و يكپارچه كردن قدرت حكومتى پرداخته اند.زمينه هاى بين المللى نه تنها درامور اقتصادى، نظامى و سياسى نقش مهمى داشته اند بلكه در امور فرهنگى نيز از اهميت ويژه اى برخوردار بوده اند. ظهور سرمايه دارى در برخى كشورها به عنوان روش مهمى در پيشرفت اقتصادى باعث شده است كه گروههاى تحصيل كرده در كشورهاى ديگر اهداف مشابهى را در جوامع خود دنبال كنند. از نظر اين گروههاى متخصص و تحصيل كرده، چه در داخل دستگاه حكومتى و چه در خارج آن، چه آنهايى كه متعلق به حزبهاى راديكال يا محافظه كار هستند، دولت وسيله مهم و اصلى در دستيابى به پيشرفتهاى اقتصادى، سياسى و نظامى است. از نظر اسكاچپول به محض اين كه بحرانهاى انقلابى كه در اثر فشارهاى بين المللى و شورشهاى روستايى ايجاد شده اند، رژيم پيشين را فلج كنند، بدون ترديد نخبگان حاشيه اى دست به تصرف قدرت و دستگاههاى دولتى مى زنند و سازمان جديدى را كه قادر به ايجاد ثبات بيشتر اقتصادى باشد، بنا مى كنند.ايدئولوژى انقلابى موضوع مهمى در بحث نقش نخبگان در انقلاب اجتماعى است. اسكاچپول معتقد است به طور كلى برداشت نادرست از نقش ايدئولوژى بين برخى از دانشمندان اجتماعى و بويژه سياستمداران وجود دارد. اين دانشمندان ادعا مى كنند كه جهت گيرى ايدئولوژيكى رهبرى عامل بسيار مهمى در براندازى رژيم پيشين و شكل گيرى دولت جانشين آن است. آنها معتقدند رهبران متكى بر ماركسيسم ـ لنينيسم، در مقايسه با ليبرالها نظر متفاوتى نسبت به رژيم پيشين دارند و استراتژيهاى متفاوتى را نيز براى براندازى آن مورد استفاده قرار مى دهند. كاملاً بديهى است كه آنها تصور و برنامه متفاوتى در مورد نتايج انقلاب دارند. از نظر اين دانشمندان، ايدئولوژى، خط مشى هايى را كه رهبرى در برابر رژيم پيشين در پيش مى گيرد و همچنين دستورالعمل و استراتژيهاى عملى براى جانشينى آن را تأمين مى كند. در غير اين صورت چگونه مى توان وجود الگوهاى گوناگون در مورد براندازى حكومتها و نتايج متفاوت آنها راتشريح كرد؟اسكاچپول با مراجعه به انقلابهاى اجتماعى كه در گذشته رخ داده چنين ديدگاهى را رد مى كند و بر آن است كه الگوى براندازى حكومت و نتايج انقلابهاى اجتماعى كه در گذشته رخ داده كاملاً از آنچه يك ايدئولوژى خاص و رهبرى متعهد و معتقد به آن ادعا مى كند متفاوت مى باشد. به علت تحول ساختارهاى موجود در جوامع و زمينه هاى بين المللى و تاريخى جهانى، رهبرى به نوبه خود مجبور به تطبيق ايدئولوژى با موقعيت بوجود آمده است. چنين تطبيقى به آنها در بدست آوردن، نگهدارى و گسترش قدرتشان كمك مى كند.از نظر اسكاچپول نقش و وظيفه ايدئولوژى عبارت است از: 1) تأسيس و حفظ بهم پيوستگى (solidarity) و انسجام كادر رهبرى متعهد به آن ايدئولوژى; 2) تأمين يك خط مشى يا چهار چوب مناسب براى متحد كردن جماعت متفرق با پيشينه هاى خاص (قومى، مذهبى، نژادى و غيره); 3) توجيه اعمال و اهداف رهبرى و ابزار دستيابى به اين اهداف از يك سو و اطاعت بى چون و چرا و قبول و تعهد توده ها نسبت به درخواستهاى رهبرى از سوى ديگر. به طور خلاصه، اسكاچپول معتقد است اعمال و رفتار نخبگان به موقعيتهاى ساختارى اجتماعى، زمينه هاى تاريخى جهانى و بين المللى محدود است. اين محدوديتها، دلايل اصلى اين امر بوده اند كه چرا نخبگان با گرايشهاى ايدئولوژيكى مشابه در فرآيندهاى انقلابى، كاملاً متفاوت عمل كرده و در نتيجه پيامد كاملاً متفاوتى نسبت به آنچه كه در وهله اول به آن معتقد بوده اند، حاصل شده است.شكل 1 ـ مدل اسكاچپول در مورد انقلابپيش شرطهاى وقوع انقلابساختارسرمايه دارى درجوامع كشاورزى(جوامع خود مختار و سازمان يافتهدهقانى و رابطه بين دهقان ـ مالك)ساختار دولت(مركزيت يابى منابع روستايى ، نظامى، ادارى دولت)ساختار نخبگان(منابع مستقل و يااهرمهاى ضد حكومتى)توزيع منابع ميان مدعيان قدرتشرايط انقلابىپيامد انقلابىتعدى بازارهاى سرمايه دارى نسبت به سازمان اقتصادى داخلىرقابت نظامى(فشارهاى مالى و نظامى بر منابع دولتى)فشارهاى بين المللى به نقل از:Jack Goldstone, Theories of Revolution: the Third Generation, World politics (April 1980)اسكاچپول ادعا مى كند مطالب فوق تعجب آور به نظر نمى رسد چرا كه:بحرانهاى انقلابى نقطه گسست كامل در تاريخ نيستند كه تنها با طرحى كه انقلابيون مصمم در ذهن دارند، هر چيزى را ممكن سازند! دلايل چندى براى اين مسأله وجود دارد. اولاً بحرانهاى انقلابى اشكال خاصى دارند و بر اين اساس كه در رژيمهاى پيشين تحت شرايط خاص چگونه در آغاز به وجود آمده اند، مجموعه خاصى از امور ممكن و امور محال را ايجاد مى كنند. علاوه بر اين اگرچه يك بحران انقلابى متضمن فرو ريزش نهادى و تعارضات طبقاتى است كه به سرعت دامنه امكانات در جامعه اى خاص راتغيير مى دهند، بسيارى از شرايط (بويژه شرايط اقتصادى ـ اجتماعى) هميشه از رژيم پيشين به ارث مى رسند.(120)