انقلاب اسلامى ايران در منظرى تطبيقى - رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) - نسخه متنی

حاتم قادری، محمدهادی سمتی، غلام حیدر ابراهیم بای سلامی، سعید ارجمند، ناصر هادیان، تدا اسکاچپول، رابرت دی. لی، علی رجبلو، حمیرا مشیرزاده، سعید حجاریان، جان فوران، احمد گل محمدی، رضا رضائی؛ ترجمه: عباس زارع، محسن امین زاده، مهرداد وحدتی دانشمند؛ گردآوری: عبدالوهاب فراتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انقلاب اسلامى ايران در منظرى تطبيقى

مقصود اين دفتر عرضه مفهومى نظرى در باره انقلاب اسلامى ايران است كه در سايه تمركز بر پويش سياسى تغييرات تند ساختار اجتماعى سلطه در ايران و پويش اخلاقى باز همگروى و كنش جمعى ملازم صورت مى گيرد. پويش سياسى انقلاب، عمدتاً فروپاشى ساختار سلطه را بيان مى كند، و حال آن كه پويش اخلاقى انقلاب به فرجام گرايى، يعنى سمت و سو و نتايج انقلاب مى پردازد. در تحليل پويش اخلاقى و فرجام گرايى انقلاب، ايدئولوژى انقلابى اهميّت نخست را دارا است.(102)

انقلاب را با فروپاشى نظم سياسى خاص و جايگزينى نظم سياسى نوين مى توان توصيف كرد. انقلاب هاى مدرن (Modern revolutions) در آن دسته از نظم هاى سياسى كه از سوى دولت حاكم گشته، رخ مى دهد. در اينجا واژه «ساختار اجتماعى سلطه»dominationsocietal) (structure of را براى اشاره به نظام اقتدار وقت (prevalentsystemofauthority) به كار خواهم گرفت. اين واژه، دولت را كه هنگام رخ داد انقلاب هاى مدرن، عنصرى فوق العاده مهم است، در بر مى گيرد. همان گونه كه ديگر نهادها و واحدهاى جمعى كه ميزانى از اقتدار مستقل در حوزه هاى مذهبى،قضايى و يا اقتصادى را دارا هستند،در خود جاى مى دهد. مهم ترين اين نهادها به طور معمول، حاكميت دينى (hierocracy)هم چون كليسا و معادل آن است.

انقلاب هاى مدرن نه در جوامع راكد بلكه در جوامعى كه متحمل تغييرات اجتماعى چشم گيرى است رخ مى نمايد. تغييرات اجتماعى، شامل انقطاع اجتماعى (socialdislocation)(103) و آشفتگى هنجارى است. گروه ها و افراد منقطع، نيازمند به هم گرويدنِ دوباره در يك انجمن اجتماعى اند. هم چنين ممكن است متقاضى ورود به يك جامعه سياسى باشند. جنبش هاى هم گراى اجتماعى و سياسى كه براى وصول بدين درخواست ها به ظهور رسيده اند، على الاغلب عامل عمده سهيم در رخ داد انقلاب ها بوده اند.

فروپاشى ساختار اجتماعى سلطه در انقلاب، معلول دو دسته عواملاست:

الف ـ ضعف ها و آسيب پذيرى هاى درونى ساختار

ب ـ كنش مشترك گروه هاى اجتماعى و افرادى كه به تقابل در مى غلطند. اين گروه ها و افراد كه ممكن است انگيزه هاى سياسى براى تقابل با رژيم داشته باشند و معمولا در بسترى از كشاكش قدرت مى رويند، در پى تمركزبخشى دولت، به حركت مى آيند و هم چنين ممكن است انگيزه هاى اخلاقى داشته باشند كه به طور معمول، نيازمند پيش شرايط انقطاع اجتماعى و آشفتگى هنجارى است. افزون بر اين، ممكن است انگيزه هاى ديگرى مانند منافع طبقاتى در كار باشد. ميزان انسجام و استحكام در هر گروه، تعيين كننده نخست ظرفيت آن براى كنش جمعى است; امكان كنش توفيق مندانقلابى، بر شكل بندى ائتلاف ها در ميان گروه هاى مخالف اجتماعى مبتنى است. همه عوامل ياد شده، نكات واجد اهميتِ ارجاع به مقايسه و تطبيق علل و پيش شرايط انقلاب اسلامى در ايران را فراهم مى آورد.

انقلاب ها مى توانند و بايد بر پايه علل و پيش شرايط و حتى ره آوردهاى خويش، مقايسه شوند. جنبش هاى هم گراى اجتماعى كه توفيق مندانه بر پايه پيش شرايط انقطاع اجتماعى و آشفتگى اخلاقى در جهت خلق جنبش هاى انقلابى باليده اند، با به كارگيرى ايدئولوژى به عنوان يك وسيله، سرانجام مى يابند. ايدئولوژى ها كه كشاكش انقلابى را به جريان مى اندازند و در جريان آن، خود شكل مى يابند، شكاف ميان علل و ره آوردها را پر مى كنند. آن ها قادر نيستند فروپاشى ساختار اجتماعى سلطه را به هر درجه معنى دارى تبيين كنند. از سوى ديگر، ايده هاى ارزشى(value - ideas) كه مبانى هنجارىِ آن ها را شكل مى دهند و اغلب در طول فرآيند انقلابى، به طورى فزاينده، توصيف يافته و صورت بندى مى شوند نظم سياسى را كه به وسيله انقلاب مستقر گرديده، به ميزان فوق العاده اى شكل مى بخشند.

بنابراين تحليلى تطبيقى از فرجام گرايى انقلاب اسلامى به يك تحليل جدّى و نظام يافته از ايدئولوژى هاى انقلابى نيازمند است. اسطوره سياسى مدرن انقلاب و ايدئولوژى هاى گوناگونى كه بر پايه آن ها، در دو سده گذشته قوام يافته، عامل علييى را كه مخالفت انقلابى با وضع موجود را بر مى انگيزاند، سامان مى دهد. و اشتباه بزرگى خواهد بود كه تحليل در اين جا باز ايستد. ايدئولوژى ها، واجد علايق نظرى عمده اى هستند; به گونه اى كه ايده هاى ارزشى سازنده آنها، فرجام گرايى هاى انقلابات مربوط را معين مى سازد. بر اين اساس، ماهيت و محتواى ويژه ايده هاى ارزشى كه ايدئولوژى هاى انقلابى مختلف را متمايز مى سازد، مبادى رجوع به مقايسه و تطبيق فرجام گرايى انقلاب اسلامى را به دست مى دهد. مقايسه هاى ياد شده، ما را قادر مى سازد معناى متمايز انقلاب اسلامى در تاريخ جهان را تميز دهيم.

/ 81