آسيب پذيرى هاى يك حكومت تحصيل دار مستبد - رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) - نسخه متنی

حاتم قادری، محمدهادی سمتی، غلام حیدر ابراهیم بای سلامی، سعید ارجمند، ناصر هادیان، تدا اسکاچپول، رابرت دی. لی، علی رجبلو، حمیرا مشیرزاده، سعید حجاریان، جان فوران، احمد گل محمدی، رضا رضائی؛ ترجمه: عباس زارع، محسن امین زاده، مهرداد وحدتی دانشمند؛ گردآوری: عبدالوهاب فراتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آسيب پذيرى هاى يك حكومت تحصيل دار مستبد

مانند رهبران رژيم هاى اسبق در فرانسه، روسيه و چين، شاه ايران يك پادشاه مستبد بود و در يك مفهوم حائز اهميت شاه از ديگر پادشاهان رژيم هاى قديم سه كشور ياد شده بسيار قدرت مندتر بود زيرا او يك ارتش كاملا مدرن و يك نيروى پليس مخفى بى رحم و همه جا حاضر را در اختيار داشت اما در مقايسه با «بروكراسى هاى فئودالى» موجود در فرانسه، روسيه و چين قبل از انقلاب، حكومت شاه به ميزان كمترى در جامعه (به ويژه در جامعه روستايى) ريشه و نفوذ داشت. در سراسر قرن19 پادشاهان ايران حكومت هاى«خودكامه شرقى»(156) بودند كه على رغم دارا بودن اقتدار فوق العاده و وهم آور شخصى، صرفاً از طريق بهره بردارى از اختلافات بين قبايل و عشاير مسلّح، ملاكين محلى و تشكيلات آن ها و گروه هاى چندگونه خودمختار شهرنشين حكومت مى كردند. يك حكومت مدرن ايرانى با يك ارتش و نظام ادارى متمركز فقط در دهه 1920 به وجود آمد; يعنى پس از اين كه رضاخان يك كلنل در يك نيروى نظامى حرفه اى كوچك، در خلال يك كودتا در مسند قدرت قرار گرفت و ارتش خود را به منظور ساكت كردن و ايجاد اتحاد و اتفاق در كشور بسط و گسترش بخشيد. رضا شاه پهلوى يعنى نامى كه او پس از تاج گذارى در سال 1925 از آن خود كرد نوعى بروكراسى فئودالى را ايجاد كرد و در زمان او يك حكومت متمركز با اشرافيت زمين دار(157) در كنار هم وجود داشتند. در طول حكومت رضا شاه ايران در مقايسه با هر مقطع تاريخى ديگر در دوران جديد به اتحاد و خودمختارى ملى بيشترى دست يافت ولى مع الوصف نتوانست از سرنوشتى كه منافع جغرافيايى سياسى قدرت هاى بزرگ و رقابت هاى آنان بر سر اين منافع بر آن كشور رقم زده بود جان سالم به در ببرد. در طول جنگ جهانى دوم ايران توسط بريتانيا و اتحاد شوروى اشغال شد. رضا شاه كه اين اشتباه را كرده بود كه با آلمان ها به مراوده و دوستى بپردازد به تبعيد فرستاده شد. پس از جنگ، ايران در جهت احياى استقلال ملى خود مبارزه كرد. در ابتدا بر عليه اتحاد شوروى و سپس بر عليه بريتانيا و منافع نفتى آن كشور. در انتها پس از ناكامى ناسيوناليزم مردمى محمد مصدق، آمريكا به ايجاد شرايط وقوع يك فرآيند براى بازگرداندن قدرت به پسر رضاشاه يعنى محمدرضا شاه پرداخت. با كمك گيرى از سازمان اطلاعاتى سيا(158) دومين پادشاه سلسله پهلوى نسبت به سركوب مخالفين داخلى خود در سال 1953 اقدام كرد و سپس كشور خود را در مسير ائتلافى محتاطانه(گرچه به نحوى مصرانه و قاطع) با آمريكا كه به تازگى خواستار سلطه سياسى جهانى شده بود قرار داد. كمك و مساعدت يك قدرت امپرياليستى در آن سوى گيتى به منظور دستيابى ايران به قدرت مقابله بيشتر در قبال قدرت هاى امپرياليستى قديمى تر و نزديك تر (يعنى روسيه و انگليس) توسط حكومت كشور مورد استفاده قرار گرفته و نهايتاً اين امكان را فراهم كرد كه ايران بتواند ادعاى يك قدرت نظامى منطقه اى در خاورميانه را براى خود مطرح سازد.

تحت حكومت پادشاه دوم شرايط داخلى حكومت ايران نيز در حالى كه دولت به نحوى فزاينده در دام اعتياد به در آمدهاى حاصله از صادرات نفت و گاز گرفتار مى شد دستخوش تغيير شد. دولت ايران يك حكومت تحصيل دار(دريافت كننده در آمد مستمر) غوطهور در دلارهاى نفتى و كاملا هماهنگ با اقتصاد سرمايه دارى جهانى(159) شد. على الخصوص پس از اواسط دهه1960 دولت نيازى به دريافت ماليات از اتباع خود نداشت و بنيان هاى اقتصادى در آمدهاى آن، صنعتى بود كه عمدتاً مبتنى بر صادرات [نفت و گاز ]بود و صرفاً در صد ناچيزى از نيروى كار خود را به خدمت مى گرفت. روابط اصلى حكومت با جامعه ايران از طريق مخارج آن شكل مى گرفتند. مخارج مربوط به ارتش، پروژه هاى عمرانى و ساختمانى، ارايه سوبسيد براى كالاهاى مصرفى و ديگر مخارج مشابه. حكومت ايران كه بالاى سر مردم به صورت معلق قرار داشت مردم را به پول خريده، شكل و شيوه زندگى آن ها را تغيير داده و هر مخالف و ناراضى اى در ميان آنان را سركوب مى كرد. شاه از طريق يك طبقه اجتماعى مستقل يا با ائتلاف با چنين طبقه اى حكومت نمى كرد. در طول دهه 1960 او برنامه«انقلاب سفيد» را به منظور خريدن املاك زمين داران، توزيع زمين در ميان دهقانان متمول تر و بسط و توسعه كنترل بروكراسى حكومتى به روستاها به راه انداخت. اما برنامه ريزى ضعيف موجب فقر بخش عمده اى از اقتصاد كشاورزى شد و ميليون ها دهقان فقير را به سوى مهاجرت به شهرها سوق داد. قبل از انقلاب سال 1979 جمعيت شهرنشين ايران بدان حد رشد كرد كه در حدود نيمى از جمعيت كل كشور را تشكيل داد و كليه اقشار شهرنشين براى امتيازات و منافع خود، استخدام و اشتغال، خدمات و سوبسيدهاى حكومتى فزاينده، وابسته به دولت بودند.

به عنوان يك حكومت تحصيل دار ثروتمند، رژيم قبل از انقلاب در ايران از نقطه نظر سياسى از چندين جهت غير قابل تضعيف يا شكست و از چندين جهت ديگر به طور بالقوه آسيب پذير بود. به علت وضعيت محيطى و اجتماعى سياسى در روستاها دهقانان ايران فاقد قابليت هاى لازم براى قيام و شورش مستقل و خود مختار بودند. ولى حتى اگر آن ها دست به شورش زده بودند باز هم چندان اهميتى نداشت زيرا ملاكين در هسته مركزى رژيم شاه قرار نداشتند و كشاورزى به نحوى فزاينده، به صورت بخشى حاشيه اى در كل اقتصاد كشور در آمده بود. صنعت، ساختمان و خدمات كانون مركزى توسعه اقتصاد ملى را تشكيل مى دادند كه نيروى محركه اين توسعه مخارج هزينه هاى تامين شده توسط حكومت بود. اين مخارج به نوبه خود با نوسانات بهاى نفت و تقاضاى بين المللى براى آن كالا رابطه تنگاتنگ داشتند. هنگامى كه در اوايل دهه1970 كارتل اوپك قيمت نفت را افزايش داد شاه ناگهان در آمد هنگفتى را براى صرف در نوسازى صنعتى و نظامى در چنته خود يافت. به همراه افزايش نرخ سودهاى تجارى، افزايش حقوق و فرصت هاى جديد براى اشتغال، طبقات شهرى ايران شاهد افزايش فاحش تورم و هجوم كارگران خارجى ماهر به كشور بودند. سپس در سال هاى 77-1975 تقاضاى جهانى براى نفت ايران دچار انقباض شد و بسيارى از پروژه ها متوقف شد و بسيارى از كارگران اشتغال خود را از دست دادند كليه طبقات شهرى تقصير مصائب خود را به گردن حكومت انداخته و شاه كه همواره به عنوان سمبل و نماد هسته حكومت تلقى مى شد مورد حمله قرار گرفت. در واقع شاه ديگر يك پادشاه تشريفاتى نبود، بلكه او يك رهبر فعال مستبد موروثى بود. و بروكرات ها و افسران ارتش را در مقابل يكديگر قرار داد. و هرگز اجازه نمى داد تا ائتلاف هاى با ثبات يا جريان هاى منظم اقتدار مسئول، تكوين و تكامل يابد شاه شخصاً كليه تصميمات عمده را اتخاذ نمود. تصميماتى در قبال انتصاب هاى رسمى، تهيه تجهيزات نظامى و سرمايه گذارى هاى اقتصادى عمده دولت درست پس از اين كه حكومت ايران در سال هاى 76-1977 تحت فشارهاى انقلابى قرار گرفت عواقب عمده و عميق نقش مطلق گرايانه شاه را آشكار نمود خشم و نارضايتى هاى فراگير مردم به سمت شخص شاه متوجه شد و از سوى ديگر حكومت بدون او قادر به عمل [ايفاى وظايف خود] نبود. مثلا افسران ارتش فاقد همبستگى گروهى براى كنار گذاشتن شاه از طريق يك كودتا و نجات حكومت به بهاى قربانى كردن او بودند و پس از اين كه آمريكا شاه را به ترك ايران در ژانويه 1979 تشويق كرد مقامات عالى رتبه دولتى در حفظ اتحاد و همبستگى خود در قبال هجوم انقلاب با دشوارى فراوان مواجه شدند. قابل توجه است كه يك ژنرال ارتشى مشهور و معاون ساواك، حتى قبل از پايان ماجرا، مخفيانه به آيت الله خمينى پناه آورد.

/ 81