تقطيع تاريخى - رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) - نسخه متنی

حاتم قادری، محمدهادی سمتی، غلام حیدر ابراهیم بای سلامی، سعید ارجمند، ناصر هادیان، تدا اسکاچپول، رابرت دی. لی، علی رجبلو، حمیرا مشیرزاده، سعید حجاریان، جان فوران، احمد گل محمدی، رضا رضائی؛ ترجمه: عباس زارع، محسن امین زاده، مهرداد وحدتی دانشمند؛ گردآوری: عبدالوهاب فراتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقطيع تاريخى

يافتن يك تقطيع مناسب تاريخى و كلّيتى كه بتوان انقلاب را در آن چارچوب فهم و تحليل كرد اهميت بنيادين دارد. به تعبير ديگر هيچ انقلابى فى نفسه يك كلّيت مستقل را تشكيل نمى دهد، بلكه انقلاب در متن رويدادها و مؤلفه ها و تعاطى آن ها است كه تكوين يافته و شكل مى گيرد. به ديگر سخن، انقلاب بخشى از يك مجموعه عظيم تر و گسترده تر مى باشد و وجود انقلاب منوط به وجود آن مجموعه است. انقلاب معلول آن مجموعه است كه به نوبه خود در زمره علل فرآيندهاى بعدى قرار مى گيرد. به همين خاطر است كه ريشه هاى انقلاب معمولا قبل از تاريخ رسمى يك انقلاب جاى دارد. در تاريخ رسمى آغاز يك انقلاب با «بروز» آن مترادف مى شود، در حالى كه در نگاه تحليلى، آغاز انقلاب پيش از بروز و ظهور است. همين جا متذكر مى شويم كه انقلاب يك فرآيندى است كه نبايد دلبخواهانه مورد تقطيع قرار گيرد و به شكل ايستا مورد مطالعه و پذيرش واقع شود. از بكارگيرى فرآيند براى انقلاب، قصد آن نداريم كه حركت جبرى و تاريخى گرايانه را اساس قرار دهيم. بلكه تنها قرار گرفتن انقلاب در يك متن وسيع تر و تأثير و تأثرات مؤلفه هاى تشكيل دهنده آن معنا را لحاظ نموده ايم. در مثال مى توان به مطلع قرار دادن قيام 15 خرداد 1342، اشاره كرد. قيام 15 خرداد، امروزه كم و بيش به عنوان تاريخ رسمى آغاز انقلاب پذيرفته شده است، در حالى كه به باور اين مقاله، قيام 15 خرداد نقطه «بروز» و عطف است.

مى توان يك سؤال جدلى را طرح كرد. كه اگر حادثه كودتاى 28 مرداد 1332 و سقوط دولت وقت در يك دهه قبل از 15 خرداد در متن تجربه شده تاريخ ايران، قرار نمى گرفت، تا چه حد، امكان بروز قيام 15 خرداد وجود مى داشت؟ آيا نمى توان با فرض ادامه دولت دكتر مصدق و يا دولتى شبيه آن، وضعيتى متفاوت را براى جامعه پيش بينى كرد به گونه اى كه عناصر تشكيل دهنده قيام 15 خرداد دركل و يا در جزييات دچار تغييراتى منطقى گردند؟

براى اذهانى كه از سؤال جدلى ما ممكن است به تقابل مذهب و مليت گرايى و مقولاتى مانند آن منتقل شوند، توضيح داده مى شود كه مطلقاً هدف بحث چنين نيست، فقط با ذكر مثال خواسته شد تا تعاطى و ارتباط تنگاتنگ تجربيات يك جامعه و ملت ترسيم و تصوير شده باشد. چنان چه مى توان واقعه 28 مرداد 1332 را هم به نوبه خود با سؤالات جدلى، همانند حادثه سوم شهريور 1320 و سوم اسفند 1299 و ... مورد خطاب قرار داد; به بيان روشن تر با ارايه سؤالات جدلى خواهان آنيم كه سلسله منطقى از حوادث را كه در شكل گيرى نهايى يك انقلاب مؤثرند را مورد تأكيد قرار داده باشيم و اين سؤالات به ما كمك مى كنند كه تقطيع مناسب تاريخى و كليتى فراتر از بروز و پيروزى يك انقلاب را شناسايى كنيم. تصور وجود 15 خرداد بدون فعليت يافتن حوادث قبل از آن ممكن نيست. اين استدلال ريشه در پذيرش اصل عليت و علل تام و ناقص دارد. در متن نواميس الهى، خلق الساعه بودن حوادث، قابل قبول نيست. زنجيره حوادث و تعاطى مؤلفه ها به منزله فقدان ارزش و اهميت يك واقعه خاص و يا دست اندركاران نمى باشد، بلكه به نوبه خود به فهم و توصيف جايگاه واقعيشان يارى و مدد مى رساند.

زنجيره به هم مرتبط حوادث را تا كجا مى توانيم ادامه دهيم؟ بديهى است كه با يك تفسير كاملا وسيع مى توانيم زنجيره را تا به هنگام خلقت آدم و حتى پيش از آن، تكوين خلقت، به عقب ببريم. طبيعى است كه اين امر ما را به جايى نمى رساند و چيزى را اثبات نمى كند. آن چه مورد نياز است، يافتن و متمايز كردن كلّيتى است كه سؤالات و موضوعات در درون آن كليت،تا جايى كه به مؤلفه هاى عديده و مستحدثات برمى گردد، متفاوت از ديگر كلّيت ها و يا به تعبيرى، تقطيع هاى تاريخى قبل از خود بوده باشد. كلّيت مفروض بايد ارتباطى منطقى ميان اجزايش برقرار و مستحدثات آن از يك انسجام قابل درك برخوردار باشد. در اين حالت، ديگر نيازى نيست كه به عوامل كاملا «بعيد» و على السويه، همچون سرشت و فطرت انسان و موضوعاتى مانند آن برگرديم و با ايجاد همانندى ميان سرشت و خصوصيات جوهرى انسانى در اعصار گوناگون چشم خود را بر روى عوامل «قريب» كه مميزه كلّيت هاى مفروض است، بربنديم. البته در داخل همين كليت ها هم مى توانيم عوامل قريب تر بيابيم ولى در اين مقاله كافى است تصريح شود كه عوامل قريب سازنده كليت ها با ارتباط منطقى و مستقيم ميان اجزايش مورد نظر است. عواملى بعيد به مفهوم سرشتى، با تمامى اهميتشان، و عوامل قريب در سطح «خرد»، عامدانه ناديده انگاشته شده اند تا بتوانيم تقطيع هاى مناسب تاريخى را براى فهم زيرمجموعه هايش، شناسايى كنيم.

با تأمل بر روى زنجيره حوادث و مستحدثات، به نظر مى رسد كه كلّيت مفروض ما، در ارتباط تنگاتنگ با حضور و نفوذ تمدن و نيروهاى محركه آن در چند سده اخير در غرب قرار دارد. با پيدايش و شكل گيرى اين حضور و گستره بعدى آن، جامعه ايرانى با مستحدثاتى روبه رو شد كه بالكل با قبل از آن متفاوت است. تاريخ نوين ايران و موضوعات بنيانى فرا راه آن، نشأت گرفته از تمدن و نيروهاى محركه شكل گرفته در غرب است. اين نيروهاى محركه كه زمينه هاى كاملا گسترده و وسيعى را دربر مى گيرد، سؤالات و موضوعات مرتبط و منسجمى را براى جامعه ايرانى و جوامع مشابه ايجاد نمود. نيروهاى محركه و مؤلفه هاى تمدن غرب، در زمينه هاى فلسفى، علمى، روشى، اجتماعى ـ انسانى، فنى و ... نقطه ثقل توليد و خلاقيت، به مفهوم گسترده آن را به خود اختصاص دادند و به هنگام حضور در جوامع سنتى و نفوذ در آن ها، موضوعات و مستحدثاتى را به وجود آورده و شكل دادند كه در مجموع، مميّز تاريخ معاصر اين گونه جوامع، با گذشته شان شده است. مباحث تجدد و تجددطلبانه در زمينه هاى عينى و ذهنى، تبديل به مباحث اصلى شد و جوامع و نيروهاى انسانيش متناسب با مؤلفه هاى داخلى و سنتى و مشرب و ذوق شخصى به رد و قبول، تأييد و تكذيب و يا انتخاب و گزينش پرداختند. آن چه كه ميان حوادث 15 خرداد، 28 مرداد، 3 شهريور، 3 اسفند و ... به عنوان ايام نمادين جامعه ايرانى ارتباط برقرار مى كند، همين حضور و نفوذ مؤلفه هاى عينى و ذهنى تمدن شكل گرفته در غرب است. البته نمى توان به تاريخ مشخصى براى اين حضور و نفوذ دست يافت. كافى است گفته شود كه شكل برجسته و حضور سنگين آن از اواسط حكومت قاجاريه، به تدريج در سطوح مختلف جامعه ايرانى، احساس شد. اضافه شود كه مقاله حاضر وفادار به تشخيص اين كلّيت براى سرآغاز قرار دادن تحولات و حوادث بعدى است و اصرارى بر يك تاريخ مشخص و يا نمادى خاص ندارد. تعيين دقيق يك تاريخ، و اختلاف بر سر آن به چارچوب نظرى بحث، آسيبى وارد نمى سازد. البته روشن است كه نقطه آغاز، هر كجا و هر چه كه باشد، اين سير عمومى و پهناور و ژرفاى روزافزون حضور و نفوذ مذكور است كه در اشكال مختلف، خود را نمايان ساخته است.

در جامعه ايرانى مباحثى همانند تأسيسات تمدنى، نظام هاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى و حتى آموزه هايى چون ناسيوناليسم، ليبراليسم، سوسياليسم و... برخاسته از آن حضور و نفوذ است. بنابراين اختلاف مستحدثاتى كه فرضاً مرحوم مدرس و در اوان مشروطه، جامعه ايرانى با آن روبه رو بود با موضوعات و مستحدثات چند دهه بعد، در درجه و شدت است; نه در نوع. نيروهاى داخلى در ارتباط با درجه و شدت ياد شده، اعمال يا ممانعت، نحوه اجرا يا بازدارندگى و خصايص شخصى، فعال بودند و بازيگرى مى كردند.

براى اين كه كلّيت مفروض خود را هر چه بيشتر تقريب به ذهن نماييم، از داستان اصحاب كهف، آمده در قرآن كريم، استفاده تمثيلى خواهيم نمود. بر اساس آيات و روايات مربوط به اصحاب كهف، جوانانى دل نگران ايمان خود، از ديار شرك و حاكميت غيرتوحيدى خارج شده و بر اساس تقدير الهى در غارى به خواب طولانى، سيصد و اندى ساله، فرو مى روند. پس از بيدارى، و در يك حالت تحيّر و سرگشتگى نسبت به مدت خواب خود و به خاطر نياز به تهيه مايحتاج، فردى از خود را به شهر نزديك مى فرستند تا متاعى را معامله نمايند. طبق روايات و متون تفسيرى، تغييراتى كه در نحوه پوشاك اصحاب كهف و مردم شهر و ايضاً ارايه سكه هاى قديمى مربوط به چندصد سال پيش در قبال متاع مورد علاقه ايجاد شده بود، تعجب مردم شهر و بازار را برمى انگيزد و در نهايت به شناسايى اصحاب كهف منجر مى شود.

در روايات مربوط به اصحاب كهف به خوبى آشكار است كه در فاصله به خواب رفتن جوانان تا بيدار شدنشان كه زمانى طولانى هم است، تغييرات روى داده در شهر تا چه حد صورى بوده است. البته خداوند از آوردن داستان اصحاب كهف نتايجى را براى مؤمنين و بندگان تقدير كرده است ولى ما نيز مى توانيم از اين داستان استفاده و بهره تمثيلى و در چارچوب بحث مقاله داشته باشيم. بهره ما چنين است كه تغييرات روى داده در فاصله چند قرن خواب اصحاب كهف، تغييراتى صورى، همانند تغييرات كسوتى و يا سكه هاى رايج و آمد و رفت فرمانروايان و مسائلى از اين دست بوده است. حال مى توان با استفاده از نيروى تخيل، تصور كرد كه واقعه مشابهى در سه قرن پيش روى داده باشد و مردمى پس از گذراندن چنين مدت طولانى، سر از خواب برداشته و به شهر رو مى آورند. به راحتى پيداست، تغييراتى كه مردم فرضى داستان ما با آن روبه رو خواهند شد، ديگر از نوع و سنخ مشاهدات اصحاب كهف نخواهد بود. مردم مورد تخليل ما با مستحدثاتى روبه رو خواهند شد كه زمينه و دامنه آن از موارد موجود در داستان اصحاب كهف به تمامى متفاوت است. همين تفاوت ها و مستحدثات است كه در مقاله حاضر، همانند كلّيتى متمايز از كليات پيشينى، مورد بحث و سنجه قرار گرفته است.

/ 81