پس از طرح اصول مبنايى نظريه اسكاچپول به تطبيق اصول نظريه وى با مورد انقلاب اسلامى ايران مى پردازيم تا با محك تجربى، توانايى تبيينى و پيش بينى نظريه نيز سنجيده شود. برخى از اصول نظريه اسكاچپول قابل تعميم به انقلاب ايران نيست و برخى ديگر بايد تعديل شوند. ذيلاً به هر يك از موارد اشاره مى شود.
جامعه ايران قبل از انقلاب
طبق نظر بسيارى از دانشمندان(121) ايران در هنگام وقوع انقلاب يك جامعه كشاورزى نبود. كشاورزى براى اكثريت مردم شيوه اصلى توليد و روش عمده امرار معاش به شمار نمى رفت. چندين سال پيش از انقلاب، كشاورزى نقش اصلى و مهم خود را در اقتصاد ايران از دست داده و ديگر به عنوان بزرگترين بخش براى ايجاد اشتغال به شمار نمى رفت و همچنين سهم زيادى در توليد ناخالص ملى نداشت. اگر سرمايه دارى را نظامى بدانيم كه در آن عوامل توليد، زمين، و كار بتوانند در اختيار بخش خصوصى قرار گيرند و مانند كالا و اجناس در بازار مبادله گردند(122) و كارگران شهرى قسمت اعظم نيروى كار را تشكيل دهند، كاملاً بديهى است كه شيوه توليد در ايران از اواسط قرن بيستم هر چه بيشتر بر مبناى اصول سرمايه دارى بوده است. صنعتى شدن ايران عميقاً به نظام جهانى وابسته و محتاج نيروى كار ارزان بود. در دهه هاى 1330 و 1340 هجرى شمسى نيروى كار به علت اشتغال در اراضى كشاورزى خارج از دسترس قرار گرفته و نظام قديمى به منظور رها سازى بخش عمده اى از جمعيت و ايجاد نيروى كار ارزان ناگزير به تغيير بود(123). همچنين از آنجايى كه مناسبات بازار والگوهاى مصرف بومى در جوامع ما قبل سرمايه دارى بومى بوده، نمى توانند محركى براى افزايش تقاضا جهت كالاهاى وارداتى و ساخته شده ملى باشند، به منظور افزايش تقاضا و بازده، بايد نظام فئودالى از بين برود و راه براى حكم فرما شدن نظام سرمايه دارى هموار گردد.(124) اصلاحات ارضى در دهه 1340 حقيقتاً گام مهمى در جهت رفع موانع ما قبل سرمايه دارى و تقويت سرمايه دارى بود. بنا به علل فوق اكثريت محققين بر اين باورند كه ايران در زمان وقوع انقلاب يك جامعه كشاورزى محسوب نمى شد.