دشوارى هاى روشى - رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) - نسخه متنی

حاتم قادری، محمدهادی سمتی، غلام حیدر ابراهیم بای سلامی، سعید ارجمند، ناصر هادیان، تدا اسکاچپول، رابرت دی. لی، علی رجبلو، حمیرا مشیرزاده، سعید حجاریان، جان فوران، احمد گل محمدی، رضا رضائی؛ ترجمه: عباس زارع، محسن امین زاده، مهرداد وحدتی دانشمند؛ گردآوری: عبدالوهاب فراتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دشوارى هاى روشى

يكى از دشوارى هاى مطالعه انقلاب، جداى از عدم آگاهى نسبت به روشى مناسب، امكان اندك براى استفاده از روشى است كه مى تواند مطلوبيت به همراه داشته باشد. اين كه پژوهشگر فاقد روش بوده و يا اصولا دانايى در مورد روش نداشته باشد و يا اين كه به طور غريزى و تجربى از روش و يا روش هايى سود جويد، يك معضل است و يا بهتر گفته شود خالى از ابهام نمى باشد. ولى اين معضل در مقايسه با امكان در اختيار گرفتن روش مناسب براى تفهيم يك انقلاب، چندان گزاف و سنگين نيست. بهتر است كه با ارايه نكاتى پيرامون روش تحليل و تعليل مختار اين مقاله براى درك انقلاب، به سختى و از زواياى امكان ناپذير بودن آن پرداخته شود.

به نظر مى آيد كه يك انقلاب به مثابه حادثه اى عظيم دربرگيرنده ريشه ها و بنيان هاى اصلى و ايضاً فرعى است. اهداف انقلاب آميزه اى از اهداف اصلى، بنيادين، فرعى و جزيى است. تشخيص و تميز ميان ريشه ها و بنيان هاى اصلى يا حوادث جزيى و همچنين اهداف اصلى از اهداف فرعى و حاشيه اى اهميت بسيار دارد. لزوم اين تمايز، ساده ترين قسمت بحث است. بسيارى بر اين اعتقادند كه طبعاً بايد اهم ومهم را در دلايل ايجابى و اهداف انقلاب از هم تفكيك كرد و به هر كدام، جايگاه واقعى شان را بخشيد، اما در عمل و در روند ساخت و پرداخت نظريه، اين تمايز به سادگى صورت نمى گيرد. انقلاب موجودى ناطق نيست كه به ما از بنيان ها و اهدافش بگويد، بلكه اين انسان ها هستند كه كار بيان و تفسير را به نيابت از انقلاب بر دوش مى گيرند و در همين جا است كه حوادثى جزيى ولى جنجالى و جاذب اذهان و قلوب، مى تواند همچون واقعه اى بنيادى شناخته گردند و يا هدفى فرعى و نه چندان مهم، به جاى هدفى بنشيند كه ريشه در نيروهاى مؤلفه اصلى يك انقلاب دارد. تمايز ميان اصل و فرع و اهم و مهم، جداى از ويژگى هايى است كه براى يك محقق مى توان برشمرد، به نوبه خود نيازمند فاصله مناسب از بروز و ظهور يك انقلاب است. اين فاصله نوعى شرط لازم براى تحليل و تعليل انقلاب است.

شايسته است كه از شناسايى اين شرط لازم در تلاش «توكويل» (1805 ـ 1859) براى درك انقلاب فرانسههمچون يكى از پيشگامان مطالعات انقلابات جديد ياد كرد، حتى مى توان با تفسير و وسيع گرفتن بحث از نظريات معرفتى افرادى چون هايدگر (1889 ـ 1979) و مفهوم ديگر و «غير» و نوعى فاصله كه از واژه Otherness به ذهن خطور مى كند، گفتوگو نمود. ولى هدف مقاله موجود بحث در روش هاى شناخت و تحليل و تعليل يك انقلاب نيست، بلكه در پى آن است كه به زعم خود، چارچوبى نظرى براى فهم بهتر انقلاب اسلامى ارايه نمايد و بحث در روش صرفاً از جهت شناسايى موقعيت محققِ مفروض و ايجاد منظرى مناسب تر مى باشد.

به هرحال مى توان به عنوان مثال و براى تقريب ذهن و نه به عنوان استدلال نظرى، انقلاب را به يك جنگل تشبيه كرد و پژوهشگر را سياح و مسافر اين جنگل دانست. در هم پيچيدگى درختان و گياهان در جنگل و برخورد پژوهشگر با يكايك آن ها، تصورى نزديك از درختان مفروض به دست مى دهد ولى چه بسا نتواند به جاى ديدى عمومى، و از منظرى كه كلّيت جنگل را مشاهده كند، بنشيند. ديدن تمامى جنگل نياز به فاصله دارد. همين مثال را مى توان ادامه داد، يك سياح و مسافر جنگل به تناسب ذوق و درك خود از منظره اى، شادمان شده و يا با ديدن وضعيتى، اندوهناك و حتى متوحش مى گردد و اين خطر همواره وجود دارد كه درك عمومى از جنگل تحت الشعاع آن تجربه و يا تجربياتى، اعم از مفرح و يا موحش قرار گيرد. حاصل آن كه، داشتن فاصله مناسب يك شرط ضرورى براى درك كلّيّت انقلاب است. اين فاصله را نمى توان به گونه اى به دست داد كه براى همگان ارزشى يكسان داشته باشد. اين فاصله با توجه به متغيرهاى پژوهشگر و اسناد، كم يا زياد مى گردد. در اين جا بخشى از مشكلِ احتمال در اختيار نگرفتن الزامات روش، خود را ظاهر مى سازد. زمان هايى كه امواج انقلاب همچنان در حال تلاطم و جهش است، امكان به دست آمدن فرصت مناسب براى انتخاب موضع و پايگاهى كه بتوان انقلاب را در كلّيت آن مورد مطالعه قرار داد، فراهم نيست و يا اگر بخواهيم با احتياط سخن بگوييم، بايد گفت كه كمتر ميسّر و مقدور است. نكته شرطى كه تا به اين جا به اختصار مورد بحث قرار گرفت، تمامى قضيه نيست. فهم انقلاب، نه تنها در گرو داشتن فاصله مناسب براى درك كلّيت آن است كه همچنين در گرو نزديكى كافى هم مى باشد.

فاصله مناسب براى تميز اهم از مهم و اصل از فرع و يا استفاده از منابع و مآخذ و مدارك، گوشه اى از كار است ولى تمامى آن نيست. محقّق و پژوهشگر بايد بتواند به فهمى حتى الامكان نزديك، از حوادث و موضوعات و مفاهيم مطرح در يك انقلاب هم دست يابد. در اين جا همانند مورد قبل مى توان خواننده تيزبين را متوجه مباحث هرمنوتيكى و تفهيم آن نمود بدون آن كه باز مانند قبل بخواهيم اين مباحث را فى نفسه مورد گفتوگو قرار دهيم. يك انقلاب همانند اعظم رويدادها همواره در معرض اين خطر قرار دارد كه با گذر زمان معروض تفاسير پسينى، تعليمات ذهن و باور پژوهشگر به اصل حادثه و يا متن است. معانى و مفاهيم رايج و جارى در يك انقلاب از جهت دوام و حضور به شدت آسيب پذيرند. يك تجربه دست اول، جاى خود را به يك توصيف مى دهد و توصيف به نوبه خود در خطر آميختگى با توضيحات و يا تجارب ديگر قرار دارد. اشتراكات لفظى على رغم اجتناب ناپذيرى شان، مترصدند كه يكى را جاى ديگرى بنشانند. فرضاً تجربه، فهم، نگاه و برداشت مردم درگير در يك جنگ، به دنبال يك انقلاب، همانند آن چه كه در انقلابات فرانسه، روسيه شوروى وايران گذشت، براى پژوهشگر و محقق در ازمنه بعدى، يك تجربه و فهم دست اولى را به همراه نمى آورد. پژوهشگر مى تواند اسناد و اطلاعات بيشترى را در اختيار داشته باشد ولى نمى تواند معنا و مفهوم يك جنگ را آن گونه كه براى شركت كنندگان و يا معاصرين آن ها بود، فرا چنگ آورد. جنگ مفروض همواره از طريق كلام و بيشتر نوشته و مدارك كتبى به پژوهشگر منتقل مى شود و چه بسا كه پژوهشگر تحت تأثير گريز ناپذير اشتراك لفظى، همانندى معنايى با جنگِ ديگر برقرار سازد. تمامى معانى و مفاهيم يك انقلاب در معرض خطر مشابه قرار دارند و از همين روست كه آسيب شناسى معنايى انقلاب، اهميت بنيادين مى يابد. در فهم معانى جارى در حوادث يك انقلاب همانند مورد فاصله مناسب، باز بخش و يا بخش هايى از معانى و مفاهيم مفروض از دسترس فهم پژوهشگر به دور مى ماند. تلاش هاى آسيب شناسانه تنها به ترميم و احياى قسمتى از آن ها يارى مى رساند ولى تمامى آن مفاهيم احتمال احيا و حضور خود را براى هميشه از دست مى دهند. خلاصه آن كه روش تحليل و تعليل يك انقلاب، بايد متضمن فاصله مناسب و آسيب شناسى معنايى انقلاب بوده باشد و اين هر دو به تمامى در اختيار پژوهشگر قرار ندارند.

/ 81