بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از نظر سياسى و اجتماعى، معيارها و ضوابط اسلامى تحت الشعاع ارزش هاى قومى و نژادى قرار مى گيرد و مهاجر بر انصار و قريش بر غيرقريش ترجيح داده مى شود و به لياقت و شايستگى افراد در تصاحب مناصب سياسى و اجتماعى، عنايتى نمى شود. امام حسين(عليه السلام) اينك وارث جامعه اى است كه بعد از پيامبر بسيارى از ارزش هاى دوران جاهليت در آن نضج گرفته است، بنى اميه آن چنان برجان و مال مردم مسلط شده است كه خود را آقا و ارباب و مردم را بنده و نوكر خود قلمداد مى كنند. عرب را بر عجم ترجيح مى دهند و روحيه برابرى و برادرى را در جامعه زايل مى نمايند، روشنفكران و اهل بصيرت را از بين مى برند. معاويه على رغم اين كه خلفاى قبل از او زندگى ساده اى داشته اند يك حكومت سلطنتى پر از تجملات ايجاد كرده است و به پيروى از دوران جاهليت كه بعد از مرگ، شيخ قبيله به حكم وراثت، فرزندش جاى او را مى گرفت تصميم مى گيرد تا حاكميت اسلامى را براى خاندان بنى اميه موروثى گرداند و به خلاف سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خلفاى بعد از او پسرش يزيد را كه هيچ گونه لياقت و شايستگى نداشت به جانشينى خود منصوب كند و به اين ترتيب تخطى از معيارهاى سياسى و اجتماعى اسلامى و احياى ارزش هاى جاهلى و نژادى بود كه «زمامدارى از قريش به مداخله تيره اموى و زمامدارى اموى به سلطنت موروثى و سلطنت موروثى به استبداد مطلق كشيده شد».(84)امام خمينى(رحمه الله) يكى از ديرپاترين آسيب هاى جامعه اسلامى را «عدم تشكيل حكومت حق» مى داند و در زمانى قيام خود را آغاز مى كند كه جامعه، تحت سلطه يك حكومت فاسد شاهنشاهى قرار گرفته است كه جز منافع فردى و خانوادگى خود هيچ معيار ديگرى را نمى شناسد و حتى براى ارضاى نفسانيات خود حاضر است سلطه بيگانگان را نيز بر سر مردم مسلمان گسترش دهد، مردم در اين حكومت هيچ نقشى ندارند و حق و حقوق محرومان جامعه پايمال مى گردد و افراد روشنفكر و با بصيرت نيز مورد هتك و آزار قرار مى گيرند و هيچ يك از ضوابط و معيارهاى اسلامى بر امور سياسى و اجتماعى جامعه حاكم نيست و همه امور جامعه در خدمت نفسانيات طبقه حاكم قرار گرفته است.در نظر امام خمينى(رحمه الله)غلبه حكومت باطل يك آسيب اساسى است و از اين رو درباره غلبه رضاخان مى فرمايد:«قيام براى شخص است كه يك نفر مازندرانى بى سواد را بر يك گروه چند ميليونى چيره مى كند كه حرث و نسل آن ها را دستخوش شهوات خود كند».(85)