رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات) - نسخه متنی

حاتم قادری، محمدهادی سمتی، غلام حیدر ابراهیم بای سلامی، سعید ارجمند، ناصر هادیان، تدا اسکاچپول، رابرت دی. لی، علی رجبلو، حمیرا مشیرزاده، سعید حجاریان، جان فوران، احمد گل محمدی، رضا رضائی؛ ترجمه: عباس زارع، محسن امین زاده، مهرداد وحدتی دانشمند؛ گردآوری: عبدالوهاب فراتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توضيحات توجيهى

تأكيدات و توجه بر كلّيت جديد شكل گرفته، نبايد به اين برداشت منتهى شود كه ميان دوره هاى كلى تاريخ،يك انقطاع كاملى وجود دارد. بديهى است چنين انقطاعى نه تنها در كار نيست كه عناصرى از كلّيت پيشين همچنان در كلّيت جديد حضور داشته و فعال مى باشند. حتى مى توان گامى فراتر نهاد و اذعان داشت كه حضور كلّيت جديد در جامعه، از جهات بسيارى متكى و مربوط به وضعيت كلّيت قديم است. پس تصور انقطاع و گسيختگى، اشتباه و نابه جا است. در قبل اشاره شد، ديدگاه سرشتى، ابتدا به ساكن قايل به مشتركاتى است كه وراى كليات جاى و مقام دارد و تنها شكل بندى و نحوه بروز و ظهور ويژگى هاى سرشتى مديون مقتضيات و ظرف هاى زمانى و مكانى است. در طرز تلقى ديدگاه سرشتى، اين مشتركات عام است و در اساس به انسان و جامعه شرقى و يا غربى، پيشرفته ويا عقب افتاده اختصاص ندارد. به جز اين اشتراك، مى توان به اشتراك و نقطه تجمعى ديگر، ولى اين بار به مثابه خصوصيات و ويژگى هايى مربوط به اعتقادات، خلقيات، تجارب مشترك و ... يك قوم و مردم مشخص و در بحث اين مقاله، جامعه ايرانى، هم دست يافت.

بر اين قرار انسان ايرانى در كلّيت جديد، انسانى در كل متفاوت از انسان ايرانى در كلّيت قديم نمى باشد. بسيارى از خصوصيات و خلق و خوى ها، باورها، همانند يك روند، استمرار و بقاى خود را در هر دو كلّيت حفظ كرده است. تأسيسات و اشكال نوين به مثابه انسان نوين نيست. با توجه به اين دو پيوند و تلاقى گاه مشترك، بايد ديد كه جايگاه ويژه كلّيت جديد چگونه تفسير مى شود؟ به كوتاهى و با توجه به حوصله فراخور يك مقاله آورده مى شود كه كلّيت جديد براى ديدگاه و طرز تلقى سرشتى، ظرف بروز و ظهور است و از اين بابت متفاوت از ديگر ظرفيات است. اين ظرف جديد در تعاطى با نكات و محورهاى سرشتى انسان قرار مى گيرد و طبعاً ظهور و بروز دگرگونه اى را ايجاد مى نمايد. فرضاً نمى توان گفت كه حرص و طمع، يك وضعيت نهادى و سرشتى براى انسان دارد و به همين جهت، منكر تفاوت هاى ظهورى آن شد. روشن است كه حرص و طمع در يك جامعه بدوى با يك جامعه داراى توليد انبوه و سرمايه دارانه و متكى بر تكنولوژى مسلط بر طبيعت و انسان، يكسان نمى باشد. به همين ترتيب در مورد ارتباط كلّيت جديد با استمرار خُلق و خوى و خصوصيات قومى در گذشته و حال، بايد اين نكته را لحاظ كرد كه استمرار ويژگى ها و خصوصيات قومى به منزله استمرار سؤالات مربوط و فرا راه آن قوم و جامعه نمى باشد و مهم همين جا است كه اين انسان خود را با شرايط و مستحدثات جديدى روبه رو ديده است و به ناگزير بايد براى آن ها پاسخ هاى مناسبى را توليد و ارايه نمايد. طبعاً اين خصوصيات نهادينه شده جمعى و قومى در برخورد با سؤالات و مستحدثات نوين، دستخوش تغيير و تحول مى شود. اين كه چه عناصرى از آن، تاب بقا را خواهند داشت و چه عناصرى به كنار گذاشته مى شوند و يا چه عنصرى با تغيير فرم و صورت، ادامه حيات مى دهد، در چارچوب مقاله حاضر نمى گنجد. به همين قياس بحث تفصيلى ارتباط كلّيت جديد با اشتراكات سرشتى و يا همان عوامل بعيد انسانى هم فراتر از محدوده تعيين شده اين نوشتار است.

عناصر و اجزاى كلّيت جديد از ارتباط منطقى و به هم پيوسته اى برخوردارند و ديديم كه چگونه اين كلّيت زاينده دو سؤال اصلى و زيرمجموعه هاى عديده گرديد در قبل اشاره شد كه تمامى جريان ها، گروه ها، آموزه ها و اشخاص، تلويحاً و تصريحاً در معرض اين دو سؤال قرار گرفته اند. اين تماس بدون توجه و ارتباط به آگاهى و نظريه پردازى در مورد سؤالات اساسى از سوى مخاطبين و مرتبطين وجود دارد; به تعبيرى، نفس حضور و وجود آن ها در گرو آگاهى و دانستن نيست، بلكه اين پاسخ ها و نحوه صحيح شناخت سؤالات و معضلات است كه نيازمند دانش و آگاهى است. هر يك از مخاطبين و مرتبطين، با بهره گيرى غريزى و يا آگاهانه از آموخته ها و توانايى هاى خود، اقدام به واكنش و پاسخگويى كرده است و مى كند. حاصل آن كه، سؤالات و مستحدثات مشترك و جديد، به منزله پاسخ هاى يكسان و همگون نمى باشد. در مرحله پاسخگويى است كه استعداد و توانايى هر يك از آموزه ها و جريان هاى مدعى، به سنجش و محك زده مى شود. طبعاً هر يك از الگوها و مدل هاى پاسخگويى، خصايص و ويژگى هاى خود را دارا مى باشد. به طور مثال، نهاد سلطنت و نظام پادشاهى، با تغييرات جغرافيايى كه از مشروطه به اين سو برايش حاصل شد، به نوبه خود اقدام به پاسخگويى سؤالات مذكور و چالش هاى ناشى از ايجاد مستحدثات يا مسائل و وضعيت پيشين جامعه نمود; پاسخى كه ظاهراً با شكست روبه رو شد و نظام سلطنت نتوانست وضعيتى متناسب و آگاهانه در كوران حوادث و مستحدثات، اتخاذ كند. نقاط قوت و ضعف نحوه و درك پاسخگويانه نظام سلطنت را بايد در جاى ديگرى بررسى نمود. از ديگر مدعيان پاسخگويى به سؤالات اساسى، جريان هاى چپ، در كلّيت خود، اعم از نمونه هاى حزبى و يا سازمانى، بود. البته ميان فرصت پاسخگويى جناح چپ متأثر از ماركسيسم با نهاد سلطنت، تفاوت وجود دارد. نهاد سلطنت نيروى مستقرى بود كه در معرض آزمون قرار گرفت ولى جناح چپ در موضع دعوى پاسخگويى و در طلب استقرار خود به عنوان بديل و جايگزين نظام سلطنت بود. جناح چپ، شناخت از چيستى مستحدثات را، همانند پاسخ به آن، در اساس از ماركسيسم و چپ جهانى اقتباس نمود. ماترياليسم تاريخى و تجزيه و تحليل نظام سرمايه دارى جهان و بورژوازى وابسته و مباحثى از اين دست، ديدگاه و به تبع آن، تجويزات و چه بايد كردِ جناح چپ را رقم مى زد. اين اقتباس و تشخيص صرف نظر از درستى يا نادرستى آن، از مميزات جناح چپ بود. به همين طريق پاسخ جناح مذهبى و نيروهاى مصلح و درگير آن با تحولات و مستحدثات، ويژگى ها و خصوصيات خود را به همراه دارد. تشتت پاسخگويى در ميان جناح هاى اصلى، كه ما در اين جا و به طريق مثال از جناح هاى سلطنت طلب، چپ و مذهبى نام برديم هم، در درون خود نوعى كثرت و چند گونگى را به نمايش مى گذارد. بنابراين نيازى نيست كه هر يك از جناح ها را داراى انسجامى تام و تمام تلقى نماييم. اين نكته به ويژه در مورد جناح مذهبى صدق مى كند. جناح مذهبى طيف گسترده اى را تشكيل مى دهد كه با معيارها و شاخص هاى مختلف، دسته بندى ها و تركيب هاى چندگانه اى را به وجود مى آورد. فرضاً ممكن است، گروه و تركيبى كه به لحاظ سياسى راديكال است به جهت اجتماعى محافظه كار بوده باشد و قِس على هذا.

به هرحال انقلاب اسلامى ايران پاسخى به سؤالات مذكور است كه در يك فرآيند پر حادثه و درگير با ديگر مؤلفه ها و جناح ها، در 22 بهمن 1357، تبديل به نظام مستقر گرديد. از اين رو انقلاب اسلامى در كنار دعاوى خود، در حفظ و تعالى عناصر مذهبى و سنت هاى وابسته به آن، از علايم و آثار مربوط به تعاطى با كلّيت جديد، به وفور برخوردار است. مى توان همانند استفاده تمثيلى از داستان اصحاب كهف، سؤالى مشابه طرح كرد و گفت كه اگر در تخيّل و فرض، انقلابى با خميرمايه اسلام، مى خواست در چند صد سال قبل و پيش از شكل گيرى كلّيت جديد به وقوع بپيوندند، چه ويژگى هايى داشت و آن ويژگى ها چه تفاوت هايى با انقلاب اسلامى، در سال 1357 دارد؟ درست است كه هر دو مورد در دعوى اسلام خواهى شباهت دارند ولى شكل گيرى اين اسلام خواهى و مسائلى كه قرار است اين اسلام خواهى به آن ها پاسخ دهد، از بن و اساس متفاوت و دگرگونه است. اسلام فى نفسه و در اصول و به مثابه يك دين وراى زمان و مكان مى ايستد ولى انقلاب اسلامى همچون يك پديده تاريخى با ظرف زمان ومقتضيات گسترده و وسيع آن مرتبط است; به گونه اى كه فهم ابعاد و ساحاتى از فهم و تحقق آن اصول و دعاوى عمومى، هم خارج از اين تأثير و تأثرات نخواهد ماند.

همين ويژگى عصرى انقلاب اسلامى است كه ميان وجود و نحوه وجود آن با استعداد و توان پاسخگويى دو سؤال اصلى و زير مجموعه هاى فرعى، ارتباط تنگاتنگ و لاينفك برقرار كرده است.

/ 81