1. حكم. 2. موضوع حكم. 3. حكم موضوع حكم ديگر. 4. سبب تكوينى يا ملازم براى موضوع حكم شرعى مثل حيات زيد كه سبب نبات لحيه است و نبات لحيه موضوع حكم شرعى است (در اين مورد استصحاب جارى نيست).
301 - مفاد لاتنقض اليقين:
نهى از نقض، نهى مولوى و تكليفى نيست بلكه ارشاد است به عدم نقض يقين با شك; و بقاء هم بقاى عملى يقين است و تنزيل يقين منزلة الباقى به عبارت ديگر تعبد به بقاى حكم و اثر در موضوع مشكوك است. و اين تعبد محدود به دائره آثار شرعى قابل تعبد است و شامل تعبد به آثار تكوينى نمى شود.
302 - دليل عدم جريان استصحاب مثبت:
با استصحاب حيات (مثلاً) مستقيماً به نبات لحيه ثابت مى شود و نه حكم مبتنى بر نبات لحيه چون مفاد استصحاب فقط تنزيل مشكوك بمنزله باقى در تفرع آثار مجعول از طرف شارع است. مثلاً قول شارع كه "نزلت الفقاع منزلة الخمر" اختصاص به تنزيل در حرمت دارد نه تنزيل در اثر تكوينى خمر. (ر.ك. ج 2/416)
303 - دو نظريه درباره عموم جريان استصحاب در موارد شك در مقتضى و شك در رافع:
1. استصحاب در تمام مواردى كه اركانش تمام است جارى است. 2. استصحاب در شك در رافع جارى است نه در شك در مقتضى (شيخ انصارى و نائينى ره).