ترجمه الغدیر جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 19

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


او بوده است- فراموش كرده يا چشم از آن پوشيده كه در برابر اجتماع اصحاب، بانگ برداشته كه " نعثل را بكشيد خدا او را بكشد "؟ و ديگر روزبه مروان گفته: " بخدا دلم مى خواهدتو و اين رفيقت كه خيلى به وضع و سر نوشتش علاقمندى به پاى هر كدامتان سنگ آسيائى مى بود و هر دو در درياى مى بوديد " و گفته: " بخدا دلم مى خواهد او "يعنى عثمان" در يكى از همين جوال هايم مى بود و من مى توانتسم برش دارم تا او را به دريا بيندازم "؟ و به ابن عباس گفته: " خدا به تو عقل و فهم و قدرت بيان داده است، مبادا مردم "محاصره كننده" را از دور اين ديكتاتور پراكنده سازى " و روزى جامه پيامبر وص" را افراشته و گفته: " اين جامه پيامبر خدا "ص" است كه نفرسوده و عثمان سنتش را فرسوده و از بين برده است " و چون خبر كشته شدن عثمان به او رسيده گفته: " خدا او را از بين ببرد، آن "كشته شدن" به خاطر كارهائى بود كه كرد و خدا به بندگانش ستم روا نمى دارد " و گفته: " بميردنعثل و نابود شود "؟

آيا آدم با وجدان و پاك ضمير تصديق مى كند عائشه كه نسبت به عثمان چنان مواضعى گرفته و آن رفتار سهمگين و تند و خشمالود را داشته آن سخن را از پيامبر اكرم "ص" شنيده و تصديق نموده و روايت كرده باشد و در عين حال " نعثل " را همنشين پيامبر خدا "ص" در بهشت دانسته باشد؟ " بخدا پناه ببر از اين كه در زمره جاعلان در آئى "

38- محمد بن آدم مى گويد: " در مكه اسقفى را ديدم كه به گرد كعبه طواف مى كرد. از او پرسيدم: چه سبب گشت تا از دين اجدادى ات به در شدى؟ گفت: به بهتر از آن در آمدم. پرسيدم: چگونه بود آن ماجرا؟ گفت:به سفر دريا شدم. چون به ميانه رسيديم كشتى بشكست، و امواج همچنان مرا مى راند تا به يكى از جزيره ها افكند كه در آن درختان بسيار بود و ميوه اى شيرين تر از
شهد و نرمتر از كره، و در آن نهرى از آب شيرين روان بود. خدا را بر آن نعمت سپاس بردم و گفتم: از اين ميوه مى خورم و از اين نهر مى آشامم تا ببينم خدا چه پيش مى آورد. چون شام در رسيد از بيم آسيب درندگان بر جان خويش به درختى بالا رفتم و بر شاخه اش خفتم. نيمه شب درنده اى را بر روى زمين يافتم كه خدا را تسبيح مى گفت و مى گفت: خدائى نيست جز خداى يگانه مقتدر جبار، و محمد فرستاده خدا بود پيامبرى مختار، ابو بكر " صديق " يار وى بود در غار، عمر " فاروق " فاتح شهر و ديار، عثمان كشته اى در خانه و حصار، على شمشير خدائى آخته بر سر كفار، بر بدخواهشان لعنت خداى مقتدر جبار، و دوزخ باشدش قرار، و بد باشد آن تشيمن و آن استقرار.

/ 162