ترجمه الغدیر جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 19

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

17- در نامه ديگرى به او مى نويسد: " نامه ات رسيد. ديدم مقصودى برتر از آنچه در خور تو است دارى، و به دنبال چيزى غير از گمشده خويشى، و كور كورانه مى لولى و در گمراهى سرگردانى، و نه به دليل محكم چنگ انداخته اى و به سست ترين گمان ها آويخته اى. پناه بر خدا چقدر به سختى به تمايلات بدعت آميز چسبيده اى و به سر گشتگى يى كه تا كنون مورد پيروى قرار گرفته، بعلاوه پايمال كردن حقائق و ترك اسناد و موازينى كه خدا به موجبش بازخواست خواهد كرد و براى بندگانش حجت بشمار مى آيد ".

18- وقتى معاويه حضرتش را دعوت كرد اختلافشان را در پرتو قرآن حل و فصل نمايند به او چنين نوشت ... " تو به حكم قرآن دعوت كرده اى، و من مى دانم تو نه اهل قرآنى و نه خواهان حكم و رايش، و ازخدا بايستى كمك خواست ".

19- در نامه اى امام "ع" به او چنين مى نويسد: " ... اكنون وقت آن رسيده كه از درك امور روشن استفاده برى و آنهارا دريابى. تو در ادعاهاى باطلت، همان شيوه ديرينه پيشينيانت را پيروى كرده اى و در ارتكاب فريب ها و دروغ ورزى ها از قماش اين كه خصالى را كه به آن دسترسى ندارى به خود بچسبانى وآنچه را از اختيار تو بيرون است، دراختصاص خويش بدانى تا از قانون اسلام خود را خلاص كنى و حقائق را كه از گوشت و خونت به تو نزديكتر و برايت محسوس تر است، انكار نمائى، آن حقائق را كه با گوش هوش دريافته اى
و حافظه ات را آكنده است. بنابر اين پس از روگردانى از حق چه مى ماند جز گمراهى آشكار و رسوا؟ "

20- در نامه ديگرى به او مى نويسد:" تو اى معاويه كى اداره كنندگان خلق بوده ايد يا چگونه حكام اين امت توانيد گشت با اين كه هيچ حسن سابقه اى نداريد و نه درميان قومتان برترى و فضيلتى را احراز كرده ايد. بنابر اين خودت را براى پيشامدى كه بر سرت خواهد آمد آماده كن و مگذار شيطان درمورد تو كامياب شود، با اين كه مى دانم خدا و پيامبرش راستگويند "يعنى تو چنين نخواهى كرد و پيرو هدايت نخواهى گشت". بدين سبب من از بدبختى ديرينه و جدا نشدنى به خدا پناه مى جويم. در صورتى كه چنين نكنى به تو اطلاع مى دهم كه چه باعث گشته تو در غفلت بمانى. آن علت در اين است كه تو خوشگذاران و عشرت طلبى وشيطان توانسته ترا در اختيار گيرد و در وجودت بسان خون در بدن، جريان يابد ".

21- در نامه اى از امام "ع" به معاويه چنين آمده است: " در مورد آنچه تحت اداره تو است، از خدابترس "و طبق فرمانش عمل كن" و در مورد حقى كه بر عهده تو است دقت كن،و برگرد به شناسائى و درك آنچه نمى توانى به بهانه اين كه نمى دانستى خود را خلاص كنى، زيرا اطاعت خدا و عمل طبق حكمش، نشانه هاى آشكارى دارد و مردان بلند مقامى كه آن را به همه بشناسانند و روش ها درخشان در اين زمينه هست و راهى هموار و مشخص وهدفى مطلوب و سر منزلى كه هوشياران براهش مى روند و نگونساران از آن انحراف مى جويند. هر كه از آن رو بگرداند از اسلام منحرف خواهد گشت و به سرگشتگى دچار خواهد شد و خدا نعمتش را از او بر خواهد گرفت و زائل خواهد ساخت و كيفر خويش بر او نازل خواهد كرد. بنابر اين، به حال خودت بينديش و ملاحظه خويش را بنما، زيراخدا راهت را به تو نموده است، و آن هنگام كه كارهايت به پايان رود به نتيجه پر زيانى خواهى رسيد و به سر منزل كفر. هواى نفست تو را به درون
شرارت در آورده و به سر گشتگى مبتلا ساخته و به مهلكه ها كشانده است و راهت را سنگلاخ و ناهموار گردانيده "

22- در جوابى به او مى نويسد: " ... ما و شما به آن حال الفت و وحدتى بوديم كه ذكر كرده اى، ديروز به دين گونه ميان ما اختلاف و تمايز حاصل گشت كه ما ايمان آورديم و شما كافر و منكر گشتيد، و امروز بدينسان كه ما بر راه راست دين مانديم و شما از دين بلغزيديد و بدر گشتيد. از شما، هر كه مسلمان گشت از روى ناچارى و اضطرار مسلمان شد و بعد از اين كه از اسلام بدش مى آمد وبا رسول خدا "ص" بستيز و در حال جنگ بود ...

همان شمشيرى در دست من است كه در يكجا اثرش را بر جد و دائى و برادرت ديدى. و تو بخدا قسم تا وقتى بياد دارم سنگدل و دل ناپذيرى بوده اى و نابخردى. بهتر است به تو چنين بگويم: تو از نردبانى بالارفته اى كه در فرازش به تو بدبختى يى مى نمايد كه تو را و خانواده ات را فراخواهد گرفت، زيرا تو در پى غير گمشده خويشى و مى خواهى جز بر آنچه حق تو است، دست يابى و به دنبال كارى هستى كه نه شايستگى و صلاحيت تصدى آن را دارى، و نه نهاد تو با آن مناسبت دارد. چقدر حرفت از كردارت فاصله دارد، و چقدر به عموها و دائى هايت شبيهى كه بد نهادى و آرمان هاى نارواآنها را به انكار حق و رسالت محمد "ص" وا داشت تا در آنجاها كه ميدانى به خاك هلاك درغلتيدند و نتوانستند هيچيك از سران و مقدسات خويش را در برابر شمشيرهائى حمايت نمايند كه هيچ نبردى از آنها خالى نماند و هرگز سستى و كندى نگرفت "

23- در جوابى كه به معاويه مى دهد مى فرمايد: " اين كه نوشته اى ما جملگى از قبيله بنى عبد مناف هستيم و بر يكديگر برترى نداريم. بجان خودم در حقيقت ما فرزندان يك پدريم و نياى مشترك داريم، لكن اميه با هاشم يكسان نيست، و نه حرب مانند عبد المطلب است، ونه ابوسفيان همشان ابو طالب، و نه مهاجر با آزاد شده فتح اسلامى برابر است، و نه آنكه نسب مشخص و والا دارد به آنكه


/ 162