ترجمه الغدیر جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 19

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنگاه صعصعه زبان به سخن گشود: تو اى پسر ابو سفيان سخن گفتى و برسائى و هر چه را مى خواستى گفتى و كوتاهى ننمودى،اما حقيقت چنان نيست كه تو گفتى. كسى كه مردم را بزور و با قوه قهريه زير حكومت خويش در آورده و آنها را از سر خود بزرگ گيرى خوار نموده و باوسايل و روش هاى ناروا و با دروغ و مكر و حيله بر خلق چيره گشته كجا خليفه خوانده مى شود؟ بخدا در جنگ "بدر " تو هيچ گونه شركتى نداشتى، بلكه بعكس تو و پدرت در اردوى كسانى بوديد كه عليه پيامبر خدا "ص" لشكركشيده بودند، و تو آزاد شده اى فرزند آزاد شده اى كه پيامبر خدا "ص" شما دو نفر را آزاد كرد و بند اسارت از پايتان فرو گذاشت، بنابر اين چگونه آزاد شده فتح مكه را خلافت سزا است؟
معاويه گفت: اگر اين نبود كه من بگفته ابو طالب عمل مى كنم كه گفت:

سبكسريشان را با بردبارى و گذشت مقابله مى نمايم

و گذشت و بخشش بگاه توانائى از جوانمردى است شما را مى كشتم."

77- ابو مزروع كلبى مى گويد: " صعصعه بن صوحان نزد معاويه رفت. معاويه به او گفت: تو اعراب را مى شناسى و از حال و اخلاقشان اطلاع دارى ... بگو ببينم مردم حجاز چگونه اند؟ گفت: بيش از ديگر مردمان در پيوستن به آشوب و اقدام به آن سرعت بخرج مى دهند و در برابر آشوب از همه سست ترند و در آن كمتر از ديگران تحمل رنج مى نمايند، و در ازاى اين صفات منفى در ديندارى پايمردند و به يقين پايبند و علاقمند، و پيشوايان نيكرورا پيروى مى نمايند و حكام زشتكار بدكردار را خلع و عزل مى كنند.

معاويه گفت: نيكروان كيستند و زشتكاران كه؟

گفت: اى پسر ابو سفيان هر كه پرده از خويش برگيرد دست ازفريب و دوروئى برداشته است. على و يارانش در شمار پيشوايان نيكروند و تو و همدستانت ازجماعت اخير "يعنى زشتكاران".

سر انجام معاويه گفت: راجع به مردم شام بگو.

گفت: بيش از همه مردمان مطيع و سر بفرمان مخلوق "يا انسان" اند وبيش از همه نافرمان در برابر خالق، از خداى جبار سر مى پيچند و در برابراشرار گردن مى گذراند، به همين سبب نصيبشان ويرانى است و بد فرجامى.

معاويه گفت: بخدا تو اى پسر صوحان دير گاهى است كه كارد سر بريدن خودت را همراه مى كشى، فقد بردبارى پسر ابو سفيان است كه مانع كشتنش مى شود.

صعصعه گفت: نه، در حقيقت حكم خداو قدرت او است كه مانع مى شود، زيراحكم خدا تقديرى تعيين گشته و رقم خورده است ".

78- ابراهيم بن عقيل بصرى مى گويد: روزى معاويه نشسته بود و صعصعه
- كه نامه على را برايش آورده بود- و اعيان شام درحضورش بودند. گفت: زمين مال خدا است و من خليفه خدا هستم، بنابر اين هر مقدار از مال خدا برگيرم حق من است و هر مقدار را كه وا گذارم برايم روا است. صعصعه گفت:

اين كه نبوده را "يا آنچه را حق ندارى" آرزو كنى از نادانى است معاويه گناه مورز.

معاويه گفت: صعصعه سخنورى آموخته اى0 گفت: دانستن از آموختن بود و هر كه نداند نادان باشد. معاويه گفت: تو خيلى احتياج دارى كه كيفر كارت را به تو بچشانم. گفت: اين از قدرت و اختيارات بيرون است و به اراده كسى است كه مرگ هيچ انسانى را چون اجلش فرا رسد به تاخير نمى اندازد. گفت:چه چيز مرا از آسيب رسانى به تو باز مى دارد گفت: همان كه ميان انسان و دلش مانع مى شود و آنها را از هم بازميدارد. گفت: شكمت چنان براى حرف گشاده و مايل گشته كه شكم ستور براى جو. صعصعه گفت: شكم كسى گشاده گشته كه سيرى ناپذير است و پيامبر بر او نفرين فرستاده ... "

79- از صعصعه بن صوحان درباره معاويه پرسيدند، گفت: با دنيا ساخت و دنيا خويشتن به وى آويخت. آخرت را تباه كرد و آن را بدور افكند. و با ريزه خواران خوان وبا مرعوب شدگانش دمساز گشت.

/ 162