ترجمه الغدیر جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 19

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اما شوراى شش نفره، و تعيين عثمان حكومتش كجا با اتفاق و اجماع مردم برقرار گشت؟ راجع به آن اتفاق و اجماع و موافقت همگانى از شمشير عبد الرحمن بن عوف بايد پرسيد كه در آن روز و درجلسه شورا جز آن شمشيرى يافت نمى شد، و حرفى را كه به على "ع" زد بايد بياد آورد كه بيعت كن و گر نه گردنت را مى زنم " يا حرف ديگرى را كه بنا بنوشته بخارى و طبرانى و ديگرمورخان و حديث نويسان به او گفت: " كارى نكن كه كشتنت را ايجاب كند " يابنا بنوشته ابن قتيبه: " كارى نكن كه كشتن را ايجاب كند. شمشير است و بس " و حرف اعضاى شورا به على "ع" را هنگامى كه خشمناك از جلسه بيرون رفت، و دنبالش كردند كه " بيعت كن وگر نه عليه تو جهاد خواهيم كرد " يا فرمايش امير المومنين على "ع" را كه " كى درباره من با اولى آنها "يعنى ابو بكر" شك و ابهامى رخ داده تا حالا مرا همرديف امثال اينها سازند. لكن من با آنها "يعنى اعضانى شوراى شش نفره" هماهنگى نمودم. يكى از آنها گوش تصميم به كينه اش سپرد "بخاطر اين كه خويشان كافرش را سابقا كشته بودم" و ديگرى به دامادش "ياخويشش" گرائيد و ديگرخطاها ..."

اما پسر عمر- طبق پندار ابن حجر- اينها همه را دليل و نشانه وجود اختلاف در مورد حكومت ابو بكر وعمر و عثمان نمى داند، و بالا تر ازاين مى پندارد حكومت معاويه پس از شهادت امير المومنين على "ع" حكومتى كه توسط سر نيزه و تطميع و رشوه و معاملات سياسى بر قرار گشته و توده هاى مردم و رجال پاكدامن و ديندار كينه اش را تا آخرين لحظه زندگى در دل مى پروريده اند
مورد اتفاق عمومى و موافقت اجماعى قرار داشته است! او اعتنائى به واقعيات ندارد و نمى بيند مثلا سعد بن ابن وقاص- از ده نفرى كه ادعا مى شود مژده بهشت يافته اند و از اعضاى شوراى شش نفره- از بيعت با معاويه خود دارى ورزيده و مخالف حكومتش بوده است. روزى كه نزد معاويه رفته به اومى گويد: سلام بر تو اى شاه مى پرسد: غير از اين نمى شد بگوئى؟ شما مومنين هستيد و من اميرتان سعد بن ابى وقاص مى گويد: آرى در صورتى كه ما ترا امير و زمامدار خويش ساخته بوديم. يا بروايتى ديگر: ما مومنين هستيم اما ترا به اميرى و زمامدارى نگماشته ايم. معاويه مى گويد: مبادا كسى بگويد سعد از قبيله قريش نيست كه اگر بگويد او را چنين و چنان خواهم كرد، چون سعد از شاخه ميانه قريش است و ثابت النسب.

نمى بيند ابن عباس مخالف حكومت معاويه بوده و به او پرخاش و مشروعيت حكومتش را نفى كرده است.

عبيد الله بن عبد الله مدينى مى گويد: " معاويه بن حج رفته از مدينه عبور كرد. جلسه اى ترتيب داد كه سعد بن ابى وقاص و عبد الله بن عمر و عبد الله بن عباس در آن شركت داشتند. رو به عبد الله بن عباس گردانيد كه تو حق ما را از باطل ديگران باز نمى شناسى و به همين سبب عليه ما بوده و با ما نبوده اى، در حالى كه من پسر عموى عثمانم كه به ناحق كشته شده و از ديگران بتصدى حكومت ذى حق ترم. ابن عباس در جوابش گفت: خدايا اگر چنين چيزى مى بود اين- اشاره به عبد الله بن عمر- ذى حق تر از تو بتصدى حكومت بود چون پدرش پيش از پسر عمويت كشته شده است. معاويه گفت: اين دو مثل هم نيستند، زيرا پدر اين را مشركان كشتند و پسر عموى مرا مسلمانان. ابن عباس گفت: بخدا قسم اين كه مسلمانان او را كشته اند ترا از حق تصدى بيشتر دور مى سازد و استدلالات را قاطع تر مى كوبد و رد مى نمايد. در نتيجه آن سخن، معاويه دست از او برداشت. "
يا توجه ندارد كه عائشه ادعاى خليفه بودن معاويه را رد كرده است، و چون خبر به او مى رسد مى گويد: تعجب مى كنم از عائشه كه مى پندارد من مقامى را احراز كرده ام كه شايستگى و صلاحيتش را ندارم و آنچه را به دست آورده ام حق من نيست. او را چه به اين كار. خدا از سر تقصيرش بگذرد. بر سر اين حكومت، پدر اين كه اينجا نشسته با من كشمكش داشت و خدا آن را از او بازداشته به من داد. حسن بن على به او گفت: مگر آن تعجب دارد اى معاويه گفت: آرى بخدا. فرمود: چيزى را برايت ياد آور شوم كه عجيب تر از آن است؟ پرسيد: چيست؟ فرمود: اين كه تو در صدر مجلس نشسته اى و من پائين توام

/ 162